1404/06/25
بسم الله الرحمن الرحیم
علامت مجاز و حقیقی بودن لفظ؛تبادر/الوضع /المقدمة
موضوع: المقدمة/الوضع /علامت مجاز و حقیقی بودن لفظ؛تبادر
تبادر
بحث از این بود.که در کفایه مرحوم آخوند. محقق خراسانی.اعلی الله مقامه.چندین علامت و چندین نشانه را برای کشف معنای حقیقی.و موضوع الله النفس.در این بحث آورده اند شرط اول تبادر است. تبادر هم اگر چنانچه منشأو ریشه آنو خاستگاه آن لفظ باشد خود لفظ نه قرینه مقولی است و نه قرینه مقامی در اینصورت این تبادر از علائم تشخیص معنای حقیقی است.
شرط تبادر
امروزدر کلام مرحوم آخوند برای علامت بودن و نشانه بودن تبادر قید و شرطی بیان شده است.اگر تبادر بخواهد علامت معنای حقیقی و کاشف معنای حقیقی و موضوع له باشد، شرطی دارد.که اگر آن شرط باشد قابل قبول است.آن شرط چیست؟این شرط عبارت است از اینکه.ما علم داشته باشیم که این تبادر مستند به خود لفظ و ناشی از قرینه حالیه یا مقامی نیست.اگر علم به استناد داشتیم.علم داشتیم به این که این انسباق و این تبادر یعنی تبادر معنا به ذهن از این لفظ علم داشتیم که مستند به لفظ است.این چنین تبادری علامت است.
ولی اگرانسباق وتبادر بودولی نمی دانستیم که این تبادرریشه اش حاق لفظ است یا تبادر از قرینه سرچشمه گرفته.در صورت قبلی علم داشتیم که تبادر به حاق و به خود لفظ مستنده ولی الان نمی دانیم که این تبادر از لفظ یا نه به کمک قرینه حالیه یا مقامی آمده.اینجا ما نمی تونیم بگیم حالا که شک داریم قرینه آیا منشأ پیدایش شده؟تبادر از قرینه استفاده شده یا اذهان از اصل عدم قرینه جاری می کنیم؟و با جریان اصل عدم قرینه نتیجه میگیریم که این تبادر تبادرنیست.استناد معنا را و تبادر معنی را به لفظ ثابت می کنیم.آن جا سقوطش قطعی بود. صورت قبلی.اما اینجا شک داریم که آیا قرینه منشأش شده یا نه. اصل عدم قرینه
ممکن است کسی بگوید جاری می کنیم و با اصل عدم قرینه ثابت می کنیم که منشأ تبادر خود لفظ ذات لفظ این را نمی توانیم بگوییم.نمی توانیم بگوئیم تبادر ولو مشکوک استناد به خود لفظ ولی با اصل عدم قرینه شک را برطرف می کنیم.چرا نمی تونیم بگوییم حالا اینجا مرحوم آخوند در کفایه بیانی دارد که این بیان رادو تن از بزرگان یکی مرحوم آیت الله العظمی حکیم در کتاب حقائق الوصول و یکی هم مرحوم آیت الله العظمی آقای مروج در منتهی الدرایه این قسمت از کلام مرحوم راتوضیح داده اند.توضیح اون دو بزرگوار ر من الان عرض می کنم.
آقای حکیم و مروج
سوأل این است که شما میگویید اگر شک داشتیم قرینه آیا منشاء این تبادرشده و این انسباق شده یا نه؟قرینه نقش نداشته تبادر از خود لفظ اگر شک داشتیم اصل عدم قرینه جاری میکنیم و اصل عدم قرینه احراز میکند یعنی برای ماایجاد احراز می کند که این تبادر منشأش لفظ است چون قرینه با اصل منتفی شد.این را نمی توانیم بگیویم. این دو بزرگوار میگویند اصل عدم قرینه دو فرض بیشتر ندارد یا این اصل عدم قرینه اصل استصحاب است یا این اصل عدم قرینه اصل نیست عقلائی است و اصل نیست. بنایییک قاعده رفتاری و بنایی مرسوم و رایج عقلاء است یا اصل استصحاب؟هر کدام باشه نمی تواند مطلوب ما را ثابت کند.مطلوب ما این بود که باید انسباق مستند به لفظ باشد تا تبادر حقیقی باشد و احراز کرده باشیم.قطعا این تبادر الا و لابد زاییده لفظ است این مطلوب این جا ثابت نمیشود. اصل عدم قرینه استصحاب باشد.یا اصل عدم قرینه اصل بنایی باشد یک قاعده رفتاری باشد.مرحوم آخوند می فهمد که در فرض شک در اینکه معنا.به کمک قرینه از لفظ به ذهن آمده یا نه با خود لفظ این معنا را ما متوجه شده ایم.با اصل عدم قرینه نمی توانیم اثبات بکنیم که معنا از نفس لفظ از حاق لفظ به ذهن ما آمده نمی توانیم این کار را بکنیم. چرا؟چون اصل عدم قرینه و یا اصل استصحاب درست شد.وقتی اصل استصحاب باشد.استصحاب جاری جاری میشود که محتسب ما حکم شرعی باشه یا موضوع حکم شرعی باشد ؟مستصحب ما که عدم قرینه هست یا حکم شرعی باشد؟حکم شرعی یا حکم تکلیفی و حکم وضعی است مستصحب ما حکم شرعی باشد یا موضوع حکم شرعی در ما نحن فیه عدم قرینه حکم شرعی که نیست. عدم.الغرض این موضوع حکم شرعی هم نیست. چرا؟بخاطر اینکه موضوع حکم شرعی معنای.مثلا موضوع و معنای حقیقی است.معنای حقیقی آن معنایی است که از نفس نفس به ذهن ما بیاید.موضوع حکم شرعی معنای حقیقی است با عدم قرینه.
معنای حقیقی به دست نمی آیدچون عدم قرینه این عدم یا مفاد عدم محمولی است.عدم عدم قرینه و یا عدم محمولی است یا عدم نفی عدم محمولی یعنی مفاد لیس تام شما میگوییید زید لیس به موجود
زید موجود کانه تام است زید لیس موجود لیس تام است عدم قرینه. مثل زیتون لیس به موجود. وقتیکه لیس تام بود شما با استصحاب عدم قرینه به مفاد عدم محمولی نمیتوانید معنای موضوع له را ثابت بکنید چون میشود مثبت چون میشود نسبت به عدم قرینه به مفاد لیس ناقص باز نمی توانید معنای موضوع له را ثابت بکنید.به خاطر اینکه حالت سابقه ندارد، حالت سابقه ندارد.استصحاب جایی جاری است که مستلزم حالت سابقه داشته باشد.عدم قرینه به مفاد ناقصه و عدم نتیجه حالت سابقه ندارد پس استصحاب جمع شد به دلیل اینکه نتوانست اثبات مقصود ما بکند ، اثبات معنای شرعی ان لفظ مورد بحث ما بکند.این استصحاب چه به مفاد لیستامه چه مفاد لیس ناقصه در هر دو صورت یه حالت سابقه نداشت یا مثبت بود.پس عدم قرینه به مفاد لیس تام و مفاد لیس ناقص در هر دو صورت به خاطر یک خدشه ای نتوانست جاری بشود تا نتیجه مطلوب ما از جریانش به دست بیاورد.استخدام را دورش خط کشیدیم.میرسیم به اصل عقلایی.اگر شما میگویید ادم قرینه استخدام نیست عقلا در جایی که نمی دانند آیا این معنا از لفظ مستقیما استفاده شده یا به کمک قرینه عقلا اینجا بیان اصل عدم قرینه جاری میکند؟میگیویم عقلا اصل عدم قرینه رو در جاهای مخصوصی.اجرا میکنند جاری میکنند اما در جاهای مخصوصی در کجاها؟معنای حقیقی اسب حیوانمفترس است .مولا به شما که معنای اسب را می دانید گفت جدی به شما می دانید اسب حیوان مفترس؟الان نمی دانی .مولا که لفظ اسب را آورد قرینه هم کنار این لفظ گذاشت که مقصود از اسب حیوان مفترس نباشد یا اینکه قرینه نیاورد.اصل عدم قرینه جاریه معنای اسب را شما می دانستید ولی نمی دانستید که مراد مولی همان معناست؟لذا با کمک قرینه رجل شجاع را گفت. اینجا اصل عدم قرینه میگوید همان معنا است از اصل عدم قرینه جائی که معنا روشن است. مراد مشکوکه معنای روشن مراد مشکوکه استفاده می کنیم.
اصل عدم قرینه کاربردش انجاست که معنا محرز مراد نشده اما اگر یک جایی بود شما نمی دانید شما نمی دانید.معنای حقیقی لفظ همین معنایی است که.الان اراده شده.یا اینکه نه، معنای حقیقی یک چیز دیگر است.اصلا خود معنای حقیقی مشکوک است.در جایی که اصل معنای حقیقی مردد است و مشکوک است شما نمی توانید اصل عدم قرینه جاری بکنید و تعیین موضوع بکنید. درست شد؟پس اصل عدم قرینه در جایی است که اصل معنی روشن است مراد متکلم مجهول است جاری میشود.اما آنجایی که موضوع له مردد و مشکوک است .اونجا اصل عدم قرینه جاری نمی شود.
بر حسب اینکه مرحوم آخوند تبادر حاقی در صورتی است که این معنا قطعا مستند به حاق باشد علامتش را قبول دارد.اما آنجایی که شک دارید که آیا این تبادر به حاق مستند است یا اینکه قرینه با اصل عدم قرینه می گوید شما نمی توانید اثبات حقیت این تبادر و انسباق بکنید.