1403/11/28
بسم الله الرحمن الرحیم
نظر امام خمینی در موضوع له اسماء اشاره: ادات اشاره/الوضع /المقدمة
موضوع: المقدمة/الوضع /نظر امام خمینی در موضوع له اسماء اشاره: ادات اشاره
موضوع له اسماء اشاره و ضمائر
نظرات محقق خراسانی (مفرد مذکراست و خطاب و اشاره مربوط به مرحله استعمال و متأخر از وضع و وضع عام وموضوع له عام است)، محقق نائینی( مفرد مذکر مشار الیه است یعنی مقید به اشاره وخطاب است) محقق اصفهانی ( مفرد مذکر مقترن به اشاره اعم از دست وسر و عین) این نظر در دراسات و محاضرات مرحوم خویی قابل استفاده بود.
امام خمینی
مسلک امام خمینی در تهذیب الاصول است که این نظر را آیت الله وحید مورد تأیید قرار دادند: با «هذا» و «هو» و «ایاک» اشاره را محقق می کنیم و اشاره را ایجاد می کنیم . می توان گفت ضمائر و اسماء اشاره وزان ادات دارند ووسیله هستند. می گویند وزان ضمائر و اشارات وزان انشائات است.
دوقسم انشا داریم:
1. مثل معاطات که انشاء فعلی است که تبادل با قصد انشاء محقق می شود.
2. انشاء قولی: در بیع با بعتُ و ملکتُ ودیگر صیغ عقود.
اشاره هم دوقسم است: گاهی با دست اشاره را محقق می کنیم و گاهی با کلمه مثل گفتن «هذا»، «هذا» همان نقش اشاره باید، باسر وعین را دارد. در «تهذیب الاصول» آمده «هذا» همان نقش اخرس را دارد پس با «هذا» اشاره را محقق وایجاد می کنیم. باید در استعمالات باید صحت و سقم این مدعی را ارزیابی کنیم.
کسانی که می گویند «هذا»، «هو» و «ایاک» برای مفرد مذکر است . در «هذا زیدٌ» یا «هذا قائمٌ» باید زیدٌ قائمٌ باشد. زید مدلولش مفرد مذکر است ونتیجه این می شود که «هذا» مفاداً با زید یکی است. این ادعا می تواند از طرف آخوند، نائینی و خویی درست باشد. اشاره در دومسلک دوم نقش دارد. ولی در مسلک امام و آیت الله وحید در «زید قائمً» مدلول هذا معنای متعین در ذهن مخاطب است. «هذا» طریق به مبتدا است و مبتدا متعین در ذهن مخاطب است. پس اشاره نقش ایجادی دارد.
«هذا و لكن التحقيق انها موضوعة لنفس الاشارة ، اعنى لايجادها ، اما الى الحاضر كما فى الفاظ الاشارة (هذا)او الى الغائب كما فى بعض الضمائر فعليه لا يكون المشار اليه داخلا فى معناه رأسا بل تمام الموضوع له فيها ليس الا نفس الاشارة ، و احضار المشار اليه فى ذهن السامع على اختلاف فى المتعلق ، تبعى( لازم تبعی دارد) كاحضاره باشارة الاخرس من غير ان يكون دخيلا فى الموضوع له فالاشارة الى الحاضر لا تتوقف الا على حضور المشار اليه حقيقتا و حكما ، كما ان الاشارة الى الغائب تحتاج الى كونه معهودا او مذكورا من قبل حتى يمكن الاشارة اليه - و على هذا فتندرج تلك الالفاظ بر متها فى باب الحروف و تنسلك فى عداد مفاهيمها من حيث عدم الاستقلال مفهوما و وجودا .» [1]