« فهرست دروس
درس کتاب المکاسب استاد سید مهدی میرمعزی

1403/09/19

بسم الله الرحمن الرحیم

فرع: حکم اختلاف متبایعین در اراده بیع کسر مشاع یا اراده بیع فردٍ من الافراد؛ الثالث من وجوه بیع البعض من الکل: الکلّی فی المعیّن/اشتراط العلم بقدر الثمن /الشرط الرابع من شروط العوضین: العلم بالعوضین

 

موضوع: الشرط الرابع من شروط العوضین: العلم بالعوضین/اشتراط العلم بقدر الثمن /فرع: حکم اختلاف متبایعین در اراده بیع کسر مشاع یا اراده بیع فردٍ من الافراد؛ الثالث من وجوه بیع البعض من الکل: الکلّی فی المعیّن

 

متن کتاب: ثمّ الظاهر صحّة بیع الكلی بهذا المعنى (1) كما هو (2) صریح جماعةٍ منهم الشیخ و الشهیدان و المحقّق الثانی و غیرهم (3)، بل الظاهر عدم الخلاف فیه (4) و إن اختلفوا فی تنزیل الصاع من الصبرة على الكلی (5) أو الإشاعة (6).

لكن یظهر ممّا عن الإیضاح، وجود الخلاف فی صحّة بیع الكلی (7) و أنّ منشأ القول بالتنزیل (8) على الإشاعة (9) هو بطلان بیع الكلی بهذا المعنى (10) و الكلی الذی یجوز بیعه هو ما یكون فی الذمّة (11).

قال فی الإیضاح فی ترجیح التنزیل (12) على الإشاعة: «إنّه لو لم یكن (13) مشاعاً، لكان (13) غیر معین، فلا یكون (13) معلوم العین، و هو (14) الغرر الذی یدلّ النهی عنه على الفساد (15) إجماعاً،

    1. ای بمعنی أن یكون المبیع، طبیعة كلّیة منحصرة المصادیق فی الأفراد المتصوّرة فی تلك الجملة.

    2. ای صحّة بیع الکلّی بهذا المعنی.

    3. مثل السیّد الطباطبائی رحمه الله فی الریاض و المحقّق النراقی رحمه الله فی المستند و المحقّق العاملی رحمه الله فی مفتاح الکرامة.

    4. ای صحّة بیع الکلّی بهذا المعنی.

    5. ای الصاع الکلّی المنحصرة المصادیق فی الافراد المتصوّرة فی تلک الصبرة.

    6. ای الکسر المشاع من الصبرة الذی یساوی نسبة الصاع الی اصواع الموجودة فی الصبرة.

    7. ای بیع الکلّی فی المعیّن.

    8. ای تنزیل بیع الصاع من الصبرة.

    9. ای الکسر المشاع من الصبرة الذی یساوی نسبة الصاع الی اصواع الموجودة فی الصبرة.

    10. ای بمعنی أن یكون المبیع، طبیعة كلّیة منحصرة المصادیق فی الأفراد المتصوّرة فی تلك الجملة و هو الکلّی فی المعیّن.

 

    11. تفاوت کلّی فی الذمّة با کلّی فی المعیّن آن است که در صورتی که مبیع، کلّی فی المعیّن باشد، مبیع نفس طبیعت کلّی است که البتّه وجود خارجی آن در ضمن یکی از افراد موجود در مجموعه معیّن می باشد، در حالی که در صورتی که مبیع، کلّی فی الذمّه باشد، مبیع عبارت است از طبیعتی که بایع به ذمّه گرفته است یکی از وجودات خارجی آن را لا علی التعیین به مشتری تحویل دهد بدون اینکه مصادیق آن را منحصر در مجموعه ای معیّن کرده باشد؛

به عبارت دیگر در بیع کلّی فی المعیّن، طبیعت کلّی به همراه خصوصیّت مشترکه میان افراد مجموعه ای معیّن مثل خصوصیّت کاتب بودن که میان عباد موجود در این مجموعه خاصّ، مشترک می باشد، قصد شده و سائر خصوصیّات مختلفه بین افراد این مجموعه مثل سفید پوست یا سیاه پوست بودن عبد یا قد بلند یا قد کوتاه بودن عبد یا زنجی یا رومی بودن عقد، قصد نشده است؛ امّا در بیع کلی فی الذمّة، صرفاً اصل طبیعت کلّی قصد شده و هیچ خصوصیّتی از خصوصیّات قصد نشده و حتّی شامل افراد غیر موجوده که بعداً موجود می شوند نیز می شود.

در اینجا مناسب است تفاوت میان بیع فردٍ من الافراد با کلّی فی المعیّن نیز بیان گردد، لذا گفته می شود در بیع کلّی فی المعیّن، طبیعت کلّی به همراه خصوصیّت مشترکه میان افراد این مجموعه معیّن مثل کاتب بودن همه عباد موجود در این مجموعه، قصد شده و سائر خصوصیّات مختلفه بین افراد این مجموعه مثل سفید پوست یا سیاه پوست بودن عبد یا قد بلند یا قد کوتاه بودن عبد یا زنجی یا رومی بودن عقد، قصد نشده است، ولی در بیع فردٍ من الافراد، طبیعت به همراه یکی از خصوصیّات مختلفه ای که فقط در یک فرد وجود دارد قصد شده، اگرچه این خصوصیّتی که در فردی خاصّ وجود دارد در متن عقد بیان نشده است؛ مثلاً از میان همه عباد این مجموعه، خصوص عبد سفید پوست را قصد کرده، ولی آن را در متن عقد معیّن کرده و گفته است: یکی از عباد این مجموعه را می فروشم.

    12. ای تنزیل بیع الصاع من الصبرة.

    13. ای المبیع فی بیع الصاع من الصبرة.

    14. ای عدم کون المبیع، معلوم العین.

    15. ای فساد البیع.

 

متن کتاب: و لأنّ أحدهما (1) بعینه لو وقع البیع (2) علیه، ترجّح من غیر مرجّح (3)، و لا بعینه (4) هو المبهم (5)، و إبهام المبیع (6) مبطل (7) (8)»، انتهى.

و تبعه (9) بعض المعاصرین (10) مستنداً تارةً إلى ما فی الإیضاح من لزوم الإبهام و الغرر و أُخرى إلى عدم معهودیة ملك الكلی فی غیر الذمّة لا على وجه الإشاعة، و ثالثةً باتّفاقهم (11) على تنزیل الأرطال المستثناة من بیع الثمرة على الإشاعة (12).

    1. ای احد الصاعان فیما اذا کان الصبرة مشتملة علی صاعین مثلاً.

    2. ای بیع صاعٍ من الصبرة المنزَّل علی البیع الکلّی.

    3. و الترجّح من غیر مرجِّح، باطلٌ، لأنّه مستلزمٌ لوجود المعلول بدون العلّة.

    4. ای و أحد الصاعان لا بعینه لو وقع بیع صاعٍ من الصبرة المنزَّل علی البیع الکلّی علیه.

    5. ای ما یکون معیّناً فی الواقع و لکن لم یکن معیّناً فی متن العقد.

    6. ای کون المبیع معیّناً فی الواقع بدون تعیینه فی متن العقد.

    7. ای مبطلٌ للبیع.

    8. لأنّه غررٌ منهیٌّ عنه و النهی المتعلّق بذات المعاملة یوجب الفساد اجماعاً.

    9. ای تبع فخر المحقّقین رحمه الله فی ایضاح الفوائد فی القول ببطلان البیع الکلّی بمعنی أن یكون المبیع، طبیعة كلّیة منحصرة المصادیق فی الأفراد المتصوّرة فی تلك الجملة.

    10. مراد مرحوم مصنّف از «بعض المعاصرین»، مرحوم صاحب جواهر می باشد.

    11. ای الامامیّة.

    12. یعنی فقهای امامیّه اجماع دارند بر اینکه اگر بایع به مشتری بگوید: «ابیعک ثمرة هذا البستان الّا عشرة ارطالٍ منها، فإنّها لی»، مستثنی یعنی عشرة ارطال، کلّی نمی باشد، بلکه مشاع می باشد، یعنی باید ابتدا مقدار ارطال کلّ ثمره این بستان معلوم شود و مثلاً اگر 100 رطل بود، نسبت 10 به صد یعنی ده درصد از میوه این باغ، در ملک بایع باقی مانده و به مشتری منتقل نمی شود، نه اینکه مراد از عشرة ارطال، کلّی بوده و صرفاً 10 رطل از میوه این باغ، ملک بایع باقی بماند و باقی ارطال، ملک مشتری شود، چه مجموعه ارطال ثمره این بستان 100 رطل باشد، چه کمتر و چه بیشتر.

 

متن کتاب: و یردّ الأوّل (1): ما عرفت من منع الغرر فی بیع الفرد المنتشر (2)، فكیف نسلّم (3) فی الكلی (4) (5).

و الثانی (6) بأنّه (7) معهود فی الوصیة (8) و الإصداق (9)؛ مع أنّه لم یفهم مراده (10) من المعهودیة (11)،

    1. ای الاستدلال الأوّل لصاحب الجواهر رحمه الله علی بطلان بیع الکلّی فی المعیّن و هو کونه مبهماً و غرریّاً.

    2. ای الفرد المردّد بین الافراد فیما اذا کان قیمة الافراد متساویة.

    3. ای الغرر.

    4. ای الکلّی فی المعیّن فیما اذا کانت قیمة الافراد متساویة.

    5. این فرمایش مرحوم مصنّف، مشتمل بر قیاس اولویّت می باشد؛

حاصل این قیاس آن است که در فرد منتشر، با اینکه خصوصیّات فردیّه، جزء مبیع بوده و در قیمت عین تأثیر گذار است، از آنجا که فرض در محلّ نزاع آن است که قیمت افراد با خصوصیّات فردیّه متفاوت، یکسان می باشد، لذا غرر صدق نخواهد نمود، بنا بر این در فرض تساوی قیمت افراد، در بیع کلّی فی المعیّن که اساساً خصوصیّات فردیّه به هیچ وجه جزء مبیع نبوده و هیچ دخالتی در تعیین قیمت مبیع ندارند به طریق اولی غرر صدق نخواهد نمود.

گفته می شود اگرچه اصل ادّعای غرری نبودن بیع کلّی فی المعیّن صحیح می باشد، ولی این استدلال و این قیاس اولویّت، صحیح نیست؛

امّا این قیاس اولویّت صحیح نیست، زیرا همانطور که گذشت، حکم مقیسٌ علیه یعنی غرری نبودن بیع فردٍ من الافراد صحیح نیست، چون همانطور که گذشت، اگرچه

و امّا اصل ادّعای غرری نبودن بیع کلّی فی المعیّن صحیح می باشد، زیرا

    6. ای و یردّ الاستدلال الثانی لصاحب الجواهر رحمه الله علی بطلان بیع الکلّی فی المعیّن و هو عدم معهودیّة ملک الکلّی فی غیر الذمّة لا علی وجه الاشاعة.

    7. ای ملک الکلّی فی غیر الذمّة لا علی وجه الاشاعة و بعبارةٍ اخری، ملک الکلّی فی المعیّن.

    8. به اینکه شخص بگوید بعد از وفات من، یکی از این دو خانه را برای زید وصیّت کردم.

    9. به اینکه شخص یکی از این دو زمین خود را مهریّه همسرم قرار دهد.

    10. ای مراد صاحب الجواهر رحمه الله.

    11. در این عبارت، تسامح وجود دارد، ای لم یفهم مراده من معهودیّة الملک الکلّی فی المعیّن الذی ادّعی عدم معهودیّته.

 

متن کتاب: فإنّ أنواع الملك (1) بل كلّ جنس (2) لا یعهد تحقّق أحدها (3) فی مورد الآخر (4) (5)، إلّا أن یراد منه (6) عدم وجود موردٍ یقینی حكم فیه الشارع بملكیة الكلی المشترك بین أفراد موجودة (7)، فیكفی فی ردّه (8) النقض بالوصیة (9) و شبهها (10).

    1. ای الملک الکلّی و الملک الجزئی و الملک المصداق الخارجی و الملک الکلّی فی الذمّة و الملک الکلّی فی المعیّن و الملک المشاع و غیرها.

    2. عبارت «کلّ جنسٍ» عطف بر عبارت «الملک» می باشد ای: «بل انواع کلّ جنسٍ و لو لم یکن ذلک الجنس ملکاً، مثل انواع جنس الحیوان من الانسان و البقر و الغنم و غیرها و انواع جنس الزوجیّة من الزوجیّة الدائمة و الموقّتة.

    3. ای احد انواع الملک بل احد انواع کلّ جنسٍ و لو لم یکن ملکاً.

    4. ای فی مورد نوعٍ آخر من الملک او نوعٍ آخر من کلّ جنسٍ و لو لم یکن ملکاً.

    5. فالملک الکلّی لیست ملکاً للجزئی و لا العکس و الانسان لیس بقراً و لا العکس.

    6. ای من عدم معهودیّة ملک الکلّی فی المعیّن.

    7. ای الکلّی فی المعیّن.

    8. ای ردّ ادّعاء عدم معهودیّة ملک الکلّی فی المعیّن بمعنی عدم وجود موردٍ یقینیٍّ حکم فیه الشارع بملکیّة الکلّی المشترک بین افرادٍ موجودة.

    9. ای الوصیّة بالکلّی فی المعیّن.

    10. ای شبه الوصیّة بالکلّی فی المعیّن مثل الإصداق بالکلّی فی المعیّن.

logo