« فهرست دروس
درس کتاب المکاسب استاد سیدمهدی میرمعزی

1403/06/25

بسم الله الرحمن الرحیم

الدلیل الثانی: حدیث نفی الغرر/الشرط الثالث: القدرة علی التسلیم /شرائط العوضین

 

موضوع: شرائط العوضین/الشرط الثالث: القدرة علی التسلیم /الدلیل الثانی: حدیث نفی الغرر

 

متن کتاب: و في الصحاح (1) (2): «الغرّةُ الغفلةُ؛ و الغارُّ الغافلُ (3)؛ و أغرّه أي أتاه على غِرّة (4) منه (5)؛ و اغترّ بالشي‌ء أي خُدِعَ به (6)؛

    1. الف و لام «الصحاح» نیز، هم می تواند الف و لام عهد باشد که اشاره به کتابی دارد که معهود میان مصنّف یعنی مرحوم شیخ انصاری و مخاطب است یعنی صحاح اللغة جناب جوهری و هم می تواند الف و لام عوض از مضافٌ الیه باشد که این نیز به همان الف و لام عهد باز می گردد، یعنی الف و لام عوض از مضافٌ الیه در عبارت «صحاح اللغة» یعنی لفظ «اللغة» آورده شده است و از آنجا که تعریف نکره در اضافات معنویّه، به عهد ذهنی می باشد، این الف و لام هم مفید عهد ذهنی خواهد بود.

    2. مرحوم مصنّف در عبارت قبل یعنی «أمّا کون ما نحن فیه الخ»، سه استدلال برای غرری بودن بیع ما لا یمکن فیه التسلیم ارائه نمودند: دلیل اوّل تمثیل کثیری از فقهاء و اهل لغت به بیع سمک فی الماء و طیر فی الهواء برای غرر بود؛ دلیل دوّم صدق معنای غرر بنا بر تفسیر اکثر لغویّون بر بیع ما لا یمکن تسلیمه بود و دلیل سوّم، صدق تفسیر امیر المؤمنین از غرر بر بیع ما لا یمکن تسلیمه.

مرحوم مصنّف از این قسمت از عبارت در صدد ذکر عبارت لغویّون برای اثبات دلیل اوّل و دوّم می باشد و در ادامه با عبارت «و فی التذکرة الخ» در صدد ذکر عبارت فقهاء برای اثبات دلیل اوّل و دوّم می باشد.

    3. باید توجّه داشت که «غارّ» در صورتی به معنای «غافل» می باشد که غرر معنای لازمی داشته باشد، زیرا غرّ یغرّ به دو معنا استعمال شده است: معنای لازم و معنای متعدّی و جناب جوهری در صحاح با عبارت «الغرّة الخ»، معنای غرور لازمی را مطرح نموده اند و به معنای غرور متعدّی اشاره ای نکرده اند، لذا در تفسیر «غارّ» نیز آن را اسم فاعل معنای لازم به معنای «غافل» دانسته اند، ولی جناب فیروز آبادی در قاموس در ادامه به معنای غرور متعدّی یعنی فریب و خدیعه نیز اشاره می نمایند که بر اساس آن، «غارّ» به معنای «غافل» نبوده و بلکه به معنای «مُغفِل» و اغفالگر خواهد بود.

    4. ای غفلةٍ.

    5. ای من المُغِرّ.

    6. ای بالشیء.

 

متن کتاب: و الغررُ الخطرُ و نهى رسول اللّٰه صلّى اللّٰه عليه و آله عن بيع الغرر و هو (1) مثل بيع السمك في الماء و الطير في الهواء» إلى أن قال (2): «و التغريرُ حمل النفس على الغرر» انتهى (3).

و عن القاموس (4) ما ملخّصه: «غرّه غرّاً و غروراً و غِرّةً بالكسر، فهو مغرورٌ و غريرٌ كأمير: خدعه و أطمعه في الباطل» إلى أن قال (1): «غرّر بنفسه تغريراً و تَغِرَّةً أي عرّضها للهلكة، و الإسم (5) الغَرَر محرّكة» إلى أن قال (6): «و الغارُّ الغافلُ (7)؛ و اغترّ: غفل، و الإسم (5) الغِرَّة بالكسر» انتهى (8).

و عن النهاية (9) بعد تفسير الغِرَّة بالكسر بالغفلة: «أنّه نهى عن بيع الغَرَر و هو (10) ما كان له ظاهرٌ يغرّ (11) المشتري (12)، و باطنٌ مجهول.

و قال الأزهري (13): بيع الغرر ما كان على غير عهدةٍ (14) و لا ثقةٍ (15)، و يدخل فيه (10) البيوع التي لا يحيط بكنهها (16) المتبايعان من كلّ مجهول (17)،

    1. ای بیع الغرر.

    2. ای الی ان قال فی الصحاح.

    3. ای انتهی عبارة الصحاح.

    4. ای القاموس المحیط للفیروزآبادی.

    5. ای اسم المصدر.

    6. ای الی ان قال فی القاموس.

    7. واضح است که این معنا از «غارّ» در صورتی است که به صورت لازم استعمال شده باشد، و امّا معنای «غارّ» متعدّی که ایشان در صدر عبارت خود به آن اشاره نمودند، «مُغفِل» می باشد، نه غافل.

    8. ای انتهی عبارة القاموس.

    9. ای النهایة فی غریب الحدیث و الأثر لإبن اثیر الجزری.

    10. ای بیع الغرر.

    11. ای یُغفِلُ.

    12. یعنی ظاهری دارد که باعث اغفال مشتری می شود یعنی باعث می شود مشتری از باطن بیع غفلت نموده و مرتکب آن شود.

    13. ای فی کتاب تهذیب اللغة.

    14. ای علی غیر عهدةٍ من البایع، فلا یتعهّد و لا یضمن البایع وجود المبیع او تسلیمه الی المشتری او جودة الجنس و صحّته او کمّیّة المبیع.

    15. ای و لا ثقةٍ من المشتری بأنّ البایع لا یغشّ و لا یخدع.

    16. ای بکنه تلک البیوع.

    17. سواءٌ کان الثمن أو المثمن مجهولاً وصفاً او قدراً او صحّةً او تسلیماً.

 

متن کتاب: و قد تكرّر (1) في الحديث و منه حديث مطرِّف: «إنّ لي نفساً واحدة و إنّي لأكره أن اغرّر بها (2)»، أي أحملها (2) على غير ثقةٍ (3)، و به (4) سمّي الشيطان غروراً (5)؛ لأنّه (6) يحمل الإنسان على محابّه (7)، و وراء ذلك ما يسوؤه (8)» انتهى (9).

    1. ای استعمال لفظ الغرر بمعنی الجهل و الغفلة.

    2. ای تلک النفس الواحدة.

    3. ای بأن أعمل شیئاً لا أثق بأنّه هل یوجب هلاک نفسی الواحدة التی لا بدل لها أو نجاتها؟

    4. ای بسبب کون الغرر بمعنی ما کان علی غیر عهدةٍ و لا ثقةٍ ممّا لا یُحاطُ بکنهه.

    5. خداوند متعال در سوره مبارکه لقمان می فرماید[1] : «و لا یَغُرَّنَّکُم بالله الغَرور» و در این آیه شریفه، از شیطان با وصف «غَرور» یاد می نماید؛ «غَرور»، صیغه مبالغه است یعنی کسی که بسیار فریب می دهد و از عادات او فریب دادن است. وجه تطبیق این وصف بر شیطان، تعلیلی است که در آیه بعد به آن اشاره می شود و آن اینکه خداوند متعال می فرماید[2] : «إنّ الشیطان لکم عدوٌ فأتّخذوه عدوّاً»[3] .

    6. ای الشیطان.

    7. در ضمیر «محابّه» دو احتمال وجود دارد: یکی اینکه به «الشیطان» رجوع نماید یعنی آنچه شیطان دوست دارد و دیگر اینکه به «الإنسان» رجوع نماید یعنی آنچه انسان دوست دارد از شهوات دنیوی، ولی با توجّه به ذیل عبارت یعنی «و وراء ذلک ما یسوؤه» که ضمیر «یسوؤه» قطعاً به «الانسان» باز می گردد روشن می شود ضمیر «محابّه» نیز به «الانسان» باز می گردد، لاتّحاد السیاق.

بنا بر این معنای عبارت آن است که شیطان را غَرور نامیده اند، زیرا انسان را بر کارهایی که در بدو امر، برای انسان دوست داشتنی هستند تحریک می نماید در حالی که وراء این کار، مفاسدی وجود دارد که شخص از این مفاسد بدش می آید.

    8. ای یسوء الانسان.

    9. این انتهی عبارة النهایة.

 

متن کتاب: و قد حكي أيضاً عن الأساس (1) و المصباح (2) و المُغرَب (3) و المُجمَل (4) و المجمع (5) تفسير الغرر بالخطر ممثّلًا له (6) في الثلاثة الأخيرة (7) ببيع السمك في الماء و الطير في الهواء.

و في التذكرة أنّ أهل اللغة فسّروا بيع الغَرَر بهذين (8)، و مراده (9) من التفسير (10) التوضيح بالمثال، و ليس في المحكيّ عن النهاية (11) منافاةٌ لهذا التفسير (12) (13)، كما يظهر بالتأمّل (14).

    1. الف و لام «الأساس» نیز، هم می تواند الف و لام عهد باشد که اشاره به کتابی دارد که معهود میان مصنّف یعنی مرحوم شیخ انصاری و مخاطب است یعنی اساس اللغة جناب زمخشری و هم می تواند الف و لام عوض از مضافٌ الیه باشد که این نیز به همان الف و لام عهد باز می گردد، یعنی الف و لام عوض از مضافٌ الیه در عبارت «اساس اللغة» یعنی لفظ «اللغة» آورده شده است و از آنجا که تعریف نکره در اضافات معنویّه، به عهد ذهنی می باشد، این الف و لام هم مفید عهد ذهنی خواهد بود.

    2. الف و لام «المصباح»، الف و لام عهد ذهنی است ای المصباح المنیر للفیّومی.

    3. الف و لام «المُغرَب»، الف و لام عهد ذهنی است ای المُغرَب فی ترتیب المُعرَب للمَطرَزی.

    4. الف و لام «المُجمَل»، الف و لام عهد ذهنی است ای المُجمَل فی اللغة لإبن فارِس.

    5. الف و لام «المَجمَع»، الف و لام عهد ذهنی است ای مَجمَع البحرَین للطریحی.

    6. ای للغرر.

    7. ای فی المُغرَب و المُجمَل و المَجمَع.

    8. ای ببیع السمک فی الماء و الطیر فی الهواء.

    9. ای مراد العلّامة رحمه الله فی التذکرة.

    10. ای من تفسیر بیع الغرر ببیع السمک فی الماء و الطیر فی الهواء.

    11. ای فی المحکی عن النهایة فی تفسیر بیع الغرر بما كان له ظاهرٌ يغرّ المشتري و باطنٌ مجهول.

    12. ای تفسیر اهل اللغة للغرر ببیع السمک فی الماء و الطیر فی الهواء.

    13. وجه منافات آن است که اینطور نیست که ظاهر بیع سمک فی الماء و طیر فی الهواء موجب فریب مشتری گردد، لذا طبق تفسیر نهایه، این دو مورد نباید از موارد بیع غرری به حساب آیند.

    14. وجه عدم منافات آن است که حتّی بیع سمک فی الماء و طیر فی الهواء نیز ظاهری دارد که موجب فریب مشتری می گردد و آن اینکه مشتری در ابتدای امر خیال می کند بایعی که سمک فی الماء و طیر فی الهواء را به او می فروشد، قدرت بر تسلیم سمک فی الماء و طیر فی الهواء را به مشتری دارد، ولی بعد از معامله متوجّه می شود بایع چنین قدرتی نداشته است.

 

متن کتاب: و بالجملة، فالكلّ (1) متّفقون على أخذ «الجهالة» في معنى الغَرَر (2)، سواء تعلّق الجهل بأصل وجوده (3) (4)، أم بحصوله (5) في يد من انتقل (5) إليه (6)، أم بصفاته (5) كمّاً (7) و كيفاً (8) (9).

    1. ای کلّ اهل اللغة.

    2. چون برخی از لغویّون مثل جوهری در صحاح، غرر را به معنای خطر دانستند و خطر به معنای احتمال هلاکت می باشد که با مستلزم جهل به هلاکت است، برخی دیگر مثل ابن اثیر در نهایة، غرر را به معنای جهل به باطن دانستند، برخی دیگر مثل ازهری، غرر را به معنای عدم وثوق و اطمینان دانستند که این معنا نیز مستلزم جهل می باشد و برخی دیگر نیز غرر را به دو مثال مذکور یعنی بیع سمک فی الماء و طیر فی السماء تفسیر نموده اند که در هر دو مثال، مشتری جهل به حصول مبیع دارد[4] .

    3. ای احد العوضین.

    4. مثل اینکه چیزی را خریداری نماید که اساساً نمی داند آیا وجود دارد یا خیر؛ مثلاً بایع خودروی شخصی خود را که مشتری هم سابقاً آن را دیده است، به مشتری بفروشد در حالی که مشتری احتمال قوی می دهد این خودرو تصادف شدیدی داشته و از بین رفته است.

    5. ای احد العوضین.

    6. مثل بیع السمک فی الماء و الطیر فی الهواء.

    7. مثل اینکه نداند آیا مبیع یک کیلو گرم می باشد یا دو کیلوگرم.

    8. مثل اینکه نداند آیا مبیع، برنج ایرانی می باشد یا برنج خارجی.

    9. ممکن است گفته شود استدلال مرحوم علّامه حلّی در تذکره به حدیث نفی غرر برای اثبات اشتراط قدرت بر تسلیم در صحّت معامله صحیح نبوده و دو اشکال اساسی بر آن وارد باشد.

اشکال اوّل آن است که همانطور که از مجموع کلمات لغویّین استفاده می شود، لفظ غرر در کلام عرب به دو گونه لازم و متعدّی استعمال شده است؛ غَرَّ یغِرُّ لازم بوده و به معنای خطر، جهل به باطن و عدم وثوق و اطمینان است و غَرَّه یَغِرُّهُ متعدّی بوده و به معنای اغفال، خدیعه و فریب دادن می باشد؛

با توجّه به این مقدّمه گفته می شود غرر در حدیث نفی غرر نمی تواند به معنای لازم استعمال شده باشد، زیرا غرر در حدیث نفی غرر متعلّق نهی مولی قرار گرفته است در حالی که هیچ یک از این معانی مذکور برای غرر لازم نمی تواند متعلّق نهی مولی قرار بگیرد، چون خطر، غفلت و جهل، هیچکدام در اختیار مکلّف نیست تا مورد تکلیف قرار گرفته و نهی به آن تعلّق بگیرد؛ به عبارت دیگر در صورتی که غرر در این حدیث به این معانی غیر اختیاری باشد، تعلّق نهی به غرر در این حدیث، تکلیف بما لا یطاق بوده و محال خواهد بود؛ در نتیجه تعلّق نهی به غرر در این حدیث قرینه بر آن می شود که مراد متکلّم از غرر در این روایت، معنای متعدّی آن یعنی خدیعه می باشد و این روایت صرفاً دلالت بر تعلّق نهی به خدیعه خواهد داشت و از آنجا که به دو نحو «نهی النبی عن بیع الغرر» و «نهی النبی عن الغرر» نقل شده است، نقل اوّل دلالت بر نهی از بیع مشتمل بر خدیعه داشته و نهی دوّم نیز دلالت بر نهی از مطلق خدیعه چه از طریق بیع و چه از طرق دیگر می نماید و این ادّعا با تمثیل برخی لغویّون برای غرر به بیع سمک فی الماء و طیر فی الهواء نیز منافاتی ندارد، زیرا هدف لغویّین ذکر مثال است و این مثال، اطلاق ندارد تا گفته شود مراد ایشان این دو بیع است چه مشتمل بر خدیعه باشند و چه مشتمل بر خدیعه نباشند، بلکه مراد ایشان تمثیل به این دو بیع است در خصوص صورتی که مشتمل بر خدیعه باشند.

بنا بر این حدیث نفی غرر صرفاً دلالت بر نهی از خدیعه در بیع می نماید و اگر این نهی را ارشادی ندانسته و مولوی بودن آن را بپذیریم، اوّلاً از آنجا که نهی در معاملات در صورتی که به ذات معامله تعلّق نگرفته باشد، مستلزم فساد نیست، نهی متعلّق به خدیعه در بیع نیز چون به ذات بیع تعلّق نگرفته و بلکه به خدیعه تعلّق گرفته است، نهایتاً دلالت بر حرمت خدیعه در بیع خواهد داشت، نه بطلان بیع مشتمل بر خدیعه؛ و ثانیاً بر فرض پذیرفته شود این نهی متعلّق به امر خارج از معامله دلالت بر فساد معامله دارد، این نهی نهایتاً دلالت بر بطلان بیع مشتمل بر خدیعه دارد، نه دلالت بر بطلان مطلق بیع مبیعی که قدرت بر تسلیم آن وجود ندارد، زیرا خدیعه و عدم قدرت بر تسلیم، عموم و خصوص من وجه داشته و تلازمی با یکدیگر ندارند، در برخی موارد، هم قدرت بر تسلیم مبیع نیست و هم خدیعه صدق می نماید مثل بیع مبیعی که قدرت بر تسلیم آن وجود ندارد بدون اینکه این امر به اطّلاع مشتری برسد، در برخی موارد، قدرت بر تسلیم مبیع وجود ندارد، ولی خدیعه صدق نمی کند مثل بیع مبیعی که قدرت بر تسلیم آن وجود ندارد در صورتی که این امر به اطّلاع مشتری برسد و در برخی موارد، خدیعه وجود دارد، ولی قدرت بر تسلیم مبیع نیز وجود دارد مثل بیع مبیعی که قدرت بر تسلیم آن وجود دارد، در صورتی که بایع غشّ در معامله نموده و مثلاً با نورپردازی، صفات مبیع را بهتر از آنچه در واقع هست به مشتری نشان دهد؛ بنا بر این حدیث نفی غرر نهایتاً دلالت بر بطلان مطلق بیع مشتمل بر خدیعه خواهد داشت، چه قدرت بر تسلیم مبیع وجود داشته باشد و چه وجود نداشته باشد و هیچ دلالتی بر بطلان مطلق بیع غیر مقدور التسلیم، چه مشتمل بر خدیعه باشد و چه مشتمل بر خدیعه نباشد نخواهد داشت.

و امّا اشکال دوّم آن است که صرف نظر از خصوص لفظ غرری که در حدیث نفی غرر استعمال شده است و اینکه مراد از این لفظ در خصوص این حدیث چه می باشد، اساساً تفسیر لغة غرر به خطر و امثال آن در کلام لغویّین نمی تواند صحیح باشد، زیرا واضح است که این دو مترادفین نیستند و عرب استعمال آنها را به جای یکدیگر صحیح نمی داند، مثلاً عرب می گوید: «فی الطریق خطرٌ» یا می گوید: «فی الصوم خطرٌ» ولی نمی توان در این دو مورد، لفظ «غرر» را جایگزین نموده و گفت: «فی الطریق غررٌ» یا «فی الصوم غرر» و این خود نشانه آن است که استعمال لفظ غرر در معنای خطر، استعمالی مجازی بوده و بالعنایة و المجاز می باشد و در موارد عدم قرینه، نمی توان این لفظ را به معنای خطر دانست[5] .

ولی به نظر می رسد هیچکدام از این دو اشکال وارد نیست.

توضیح مطلب آن است که گذشته از آنکه «غَرَر» طبق فرمایش لغویّون، اسم مصدر به معنای جهل و خطر است و صرفاً معنای لازمی دارد نه معنای متعدّی یعنی خدیعه، با مراجعه به تفسیر منقول از امیر المؤمنین (ع) برای «غرر» که غرر را به «عمل ما لا یؤمن معه من الضرر» تفسیر نموده بودند روشن می شود مراد از غرر منهیٌّ عنه در حدیث نفی غرر، نفس خطر، جهل و غفلت نیست تا گفته شود این امور، اختیاری مکلّف نیستند و تعلّق نهی به آنها از قبیل تکلیف بما لا یطاق بوده و محال می باشد، بلکه مراد از غرر منهیٌّ عنه در حدیث نفی غرر، انجام عمل مشتمل بر خطر، جهل و غفلت است که فعل اختیاری مکلّف بوده و تعلّق نهی به آن در این روایت، مستلزم تکلیف بما لا یطاق نخواهد بود، در نتیجه از نظر امیر المؤمنین (ع)، «غرر» در حدیث نفی غرر، به علاقه حالّ و محلّ مجازاً در معنای عمل مشتمل بر خطر، جهل و غفلت که شخص با انجام آن ایمنی از ضرر ندارد استعمال شده است و مطلق چنین عملی مورد نهی قرار گرفته است، چه مشتمل بر خدیعه باشد و چه مشتمل بر خدیعه نباشد و از آنجا که بیع مبیعی که قدرت بر تسلیم آن وجود ندارد، مصداق عمل مشتمل بر خطر، جهل و غفلت بوده و شخص با انجام آن، ایمنی از ضرر نخواهد داشت، لذا بیع غیر المقدور علی تسلیمه بر اساس حدیث نفی غرر، منهیٌّ عنه واقع شده و همانطور که مرحوم علّامه در تذکره می فرمایند، تعلّق نهی به ذات معامله بالاجماع مقتضی فساد معامله خواهد بود، در نتیجه حدیث نفی غرر دلالت بر اشتراط قدرت بر تسلیم در صحّت معامله خواهد داشت.


logo