1404/01/23
بسم الله الرحمن الرحیم
الأمر الأوّل: وجوب العمل بالقطع عقلاً؛ الأمر الثانی: التجرّی/بیان بعض احکام القطع و اقسامه /المقصد السادس: الأمارت
موضوع: المقصد السادس: الأمارت/بیان بعض احکام القطع و اقسامه /الأمر الأوّل: وجوب العمل بالقطع عقلاً؛ الأمر الثانی: التجرّی
متن کتاب: و بذلك (1) أيضا (2) ينقطع السؤال عن أنه لم اختار الكافر و العاصي، الكفر و العصيان؛ و المطيع و المؤمن، الإطاعة و الإيمان (3)، فإنه (4) يساوق السؤال عن أن الحمار لم يكون ناهقا و الإنسان لم يكون ناطقا (5).
و بالجملة تفاوت أفراد الإنسان في القرب منه تعالى و البعد عنه سبب لاختلافها (6) في استحقاق الجنة و درجاتها (7) و النار و دركاتها (8) و موجب (9) لتفاوتها (10) في نيل الشفاعة و عدم نيلها (11)
1. ای بما ذکرنا فی الجواب الثانی من استناد اختیار الإنسان و ارادته بما ودّع الله فیه من حسن السریرة أو سوء السریرة.
2. ای کما ینقطع التسلسل فی اختیاریّة الإختیار.
3. ای و لم اختار المطیع و المؤمن، الإطاعة و الإیمان.
4. ای هذا السؤال.
5. فیکون الجواب عن هذا السؤال أنّ حسن السریرة، ذاتیٌّ من ذاتیّات المطیع و المؤمن کما أنّ سوء السریرة، ذاتیٌّ من ذاتیّات الکافر و العاصی، فلا یکون معلّلاً و مستنداً الّا الی من خلق ذاتهما و هو الله سبحانه تعالی.
6. ای الأفراد.
7. ای درجات الجنّة.
8. ای درکات النار.
9. عبارت «و موجبٌ لتفاوتها الخ»، عطف بر عبارت «سببٌ لإختلافها الخ» می باشد ای: «و تفاوت افراد الإنسان فی القرب منه تعالی و البعد عنه موجبٌ لتفاوتها الخ».
10. ای الأفراد.
11. ای عدم نیل الشفاعة.
متن کتاب: و تفاوتها (1) في ذلك (2) بالأخرة يكون ذاتيا (3) و الذاتي لا يعلل (4) (5).
1. ای أفراد الإنسان.
2. ای فی استحقاق الجنّة و درجاتها و النار و درکاتها و فی نیل الشفاعة و عدم نیلها.
3. ای یکون مستنداً الی ذاتیّاتهما و هو حسن سریرتهما أو سوء سریرتهما.
4. بل یکون ثبوت الذاتی (ای حسن سریرتهما أو سوء سریرتهما) للذات (ای المؤمن و المطیع أو الکافر و العاصی)، ضروریّاً لا یحتاج الی علّةٍ حتّی یستلزم التسلسل المحال.
5. همانطور که در ردّ پاسخ دوّم مرحوم مصنّف از اشکال تسلسل اختیاریّت اختیار بیان گردید، در ردّ پاسخ ایشان از اشکال وجه اختیار کفر و عصیان توسّط کافر و عاصی و ایمان و اطاعت توسّط مؤمن و مطیع نیز گفته می شود این فرمایش مرحوم مصنّف، اگرچه اشکال تسلسل اختیاری بودن اختیار کافر و عاصی و مؤمن و مطیع را رفع می نماید، ولی مستلزم جبر و استناد اراده و اختیار آنها به حسن یا سوء سریره
آنها است که در اختیار آنها نبوده و مخلوق خداوند متعال می باشد؛ بنا بر این پاسخ صحیح از این اشکال آن است که گفته شود اگرچه سوء سریره کافر و عاصی یا حسن سریره مؤمن و مطیع، مقتضی اختیار و اراده کفر و عصیان توسّط کافر و عاصی و ایمان و اطاعة توسّط مؤمن و مطیع می باشد، ولی علّت تامّه نبوده و کافر و عاصی با وجود سوء سریره ای که دارد و در اختیار او نیز نیست، می تواند بر خلاف سوء سریره خود، ایمان و اطاعت را اختیار نماید، کما اینکه مؤمن و مطیع با وجود حسن سریره ای که دارد و در اختیار او نیز نیست، می تواند بر خلاف حسن سریره خود، کفر و عصیان را اختیار نماید و لذا کفر و عصیان کافر و عاصی و همچنین ایمان و اطاعت مؤمن و مطیع، اختیاری بوده و جبری نخواهد بود.
شاهد بر این مدّعا نیز آن است که چه بسیار کسانی که پیشینه کفر و عصیان داشته اند، ولی پشیمان شده و به ایمان و اطاعت روی آورده اند و چه بسیار کسانی که پیشینه ایمان و اطاعت داشته اند، ولی منحرف شده و به کفر و عصیان روی آورده اند، در حالی که اگر حسن سریره مؤمن و مطیع، علّت تامّه برای ایمان و اطاعت بوده و سوء سریره کافر و عاصی، علّت تامّه برای کفر و عصیان بود، این افراد نباید می توانستند تغییر رویّه دهند و باید تا پایان عمر، بر همان سابقه خود باقی می ماندند، لذا از این تبدیل وضعیّت افراد روشن می شود حسن سریره یا سوء سریره این افراد، علّت تامّه برای اراده و اختیار آنها نبوده و چیزی ورای حسن سریره یا سوء سریره آنها در اراده و اختیار آنها مؤثّر می باشد و آن همان توانایی تصمیم گیری و لو بر خلاف سریره حسنه یا سریره سیّئه آنها است.
متن کتاب: إن قلت على هذا (1) فلا فائدة في بعث الرسل و إنزال الكتب و الوعظ و الإنذار (2).
قلت ذلك (3) لينتفع به (3) من حسنت سريرته و طابت طينته لتكمل به (3) نفسَه و يُخَلِّصَ مع ربه أنسه، «ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ»[1] قال الله تبارك و تعالى: «وَ ذَكِّرْ، فَإِنَ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ»[2] و ليكون (3) (4)حجة على من ساءت سريرته و خبثت طينته «لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ»[3] كى (5) «لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ»[4] ، بل كان له (6) حجة بالغة (7).
1. ای علی ما ذکرنا من من أنّ تفاوت أفراد الأنسان فی استحقاق الجنّة و درجاتها و النار و درکاتها و فی نیل الشفاعة و عدم نیلها بالآخرة یکون ذاتیّاً و الذاتی لا یعلَّل.
2. زیرا وقتی خبث باطن و سوء سریره شخص کافر و عاصی، علّت تامّه برای کفر و عصیان او باشد، بعث رسل، انزال کتب، وعظ و انذار، در هدایت او هیچ تأثیری نداشته و به هر حال، به مقتضای ذات خود، کافر و عاصی خواهد گردید، کما اینکه وقتی طیب باطن و حسن سریره شخص مؤمن و مطیع، علّت تامّه برای ایمان و اطاعت او باشد نیز بعث رسل، انزال کتب، وعظ و انذار، هیچ تأثیری در هدایت او نداشته و به هر حال، به مقتضای ذات خود، مؤمن و مطیع خواهد گردید حتّی اگر رسل مبعوث نشده و کتابی نازل نشود و وعظ و انذاری صورت نپذیرد.
3. ای بعث الرسل و انزال الکتب و الوعظ و الإنذار.
4. عبارت «و لیکون الخ»، عطف بر عبارت «لینتفع به الخ» می باشد.
5. لفظ «کی» در عبارت مرحوم مصنّف، همان معنای «لئلّا» در صدر آیه بعد را می دهد و وجه تکرار آن در عبارت مرحوم مصنّف آن است که آیه قبل و بعد از یکدیگر جدا شده و عبارت، این توهّم را ایجاد ننماید که قبل و بعد از «کی»، یک آیه متّصل به یکدیگر هستند.
6. ای لله.
7. بنا بر این حاصل فرمایش مرحوم مصنّف در پاسخ از اشکال لزوم لغویّت بعث رسل و انزال کتب و وعظ و انذار در صورت ذاتی بودن معصیت و کفر کفّار و عاصین و اطاعت و ایمان اهل اطاعت و ایمان آن است که می فرمایند: اگرچه می پذیریم که ذات خبیث کافر و عاصی، علّت تامّه برای کفر و عصیان ایشان نبوده و ذات طیّب مطیع و مؤمن نیز علّت تامّه برای اطاعت و ایمان ایشان نیست، ولی جزئ العلّة دیگر کفر و عصیان کافر و عاصی و اطاعت و ایمان مطیع و مؤمن، اختیار ایشان نیست، بلکه بعث رسل، انزال کتب، وعظ و انذار است که جزء العلّة دیگر برای عصیان و کفر کافر و عاصی و اطاعت و ایمان مطیع و مؤمن می باشد، زیرا تا بعث رسل و انزال کتب نباشد، اساساً اطاعت و ایمان مطیع و مؤمن و کفر و عصیان کافر و عاصی، موضوع پیدا نخواهد نمود و بر فعل هیچیک، نه اطاعت و ایمان صدق خواهد کرد و نه عصیان و کفر.
متن کتاب: و لا يخفى أن في الآيات و الروايات شهادة على صحة ما حكم به الوجدان الحاكم على الإطلاق في باب الاستحقاق للعقوبة و المثوبة (1) (2) و معه (3) لا حاجة إلى ما استدل (4) على استحقاق المتجري للعقاب بما حاصله أنه لولاه (5) مع استحقاق العاصي له (6)، يلزم إناطة استحقاق العقوبة بما هو خارج عن الاختيار من مصادفة قطعه (7) الخارجة عن تحت قدرته و اختياره (8) مع بطلانه و فساده (9)،
1. ای من استحقاق المتجرّی للذمّ و العقاب.
2. مرحوم شیخ انصاری در رسائل، به این آیات و روایت اشاره نموده و می فرمایند: «و اما لو كان التجري على المعصية بالقصد إلى المعصية، فالمصرح به في الأخبار الكثيرة، العفو عنه و ان كان يظهر من اخبار أخر، العقاب على القصد أيضا».
حاصل فرمایش ایشان آن است که در مورد متجرّی، دو دسته روایات وجود دارد: روایات کثیری دلالت بر عفو او دارند و روایات دیگری نیز دلالت بر عقاب او دارند؛ ولی به هر حال، هر دو دسته از این روایات، بالاتّفاق دلالت بر ثبوت استحقاق عقاب برای شخص متجرّی خواهند داشت با این تفاوت که روایات کثیری دلالت بر آن دارند که با اینکه متجرّی، مستحقّ عقاب است، ولی خداوند او را عفو می نماید و روایات دیگری دلالت بر آن دارند که خداوند متعال، متجرّی را عفو نمی کند.
ایشان در ادامه، به ذکر روایات و آیات دالّ بر عدم عفو شخص متجرّی و عقاب او توسّط خداوند متعال می پردازند که ذیلاً بیان خواهد گردید:
پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: «نية الكافر شر من عمله» و همچنین می فرمایند: «انما يحشر الناس على نياتهم»؛
همچنین در روایت وارد شده است که علّت خلود و جاودانگی اهل جهنّم در جهنّم و همچنین علّت خلود و جاودانگی اهل بهشت در بهشت با اینکه در دنیا عمر کوتاهی را به اطاعت یا معصیت گذرانده اند آن است که نیّت هر دو طائفه این بوده که اگر تا ابد در این دنیا باقی بمانند، به رفتار خود از کفر و عصیان یا اطاعت و ایمان، ادامه دهند؛
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «إذا التقى المسلمان بسيفهما فالقاتل و المقتول في النار؛ قيل: يا رسول اللَّه، هذا القاتل، فما بال المقتول؟ قال: لأنه أراد قتل صاحبه»؛
همچنین روایاتی وارد شده است که دلالت بر ثبوت عقاب به جهت فعل بعضی از مقدّمات حرام به قصد ترتّب حرام بر این مقدّمات، اگرچه هنوز مکلّف، مشغول به ذی المقدّمه حرام نشده است مثل لعن غارس خمر یعنی کسی که انگور را به قصد آنکه از آن خمر و شراب تولید کند، می کارد و لعن کسی که به قصد سعایة مؤمن، مشی نموده و راه می رود؛
همچنین روایاتی که دلالت بر آن دارند که رضایت به یک فعل، برابر با آن فعل می باشد به طریق اولی دلالت بر آن خواهد داشت که تجرّی، برابر با فعل حرام است، زیرا در رضایت به فعل حرام، صرفاً رضایت وجود دارد و شخص راضی به فعل حرام، خود هیچ فعلی را مرتکب نشده است، در حالی که در تجرّی، صرف رضایت به حرام نبوده و بلکه شخص متجرّی، اقدام به انجام فعلی می نماید که قطع به حرمت آن دارد. روایت شده است که: «الراضي بفعل قوم كالداخل فيه معهم و على الداخل إثمان: إثم الرضا و إثم الدخول» و «من رضی بفعلٍ فقد لزمه و ان لم یفعل»
همچنین خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «إن تبدوا ما في أنفسكم أو تخفوه، يحاسبكم به اللَّه»[5]
همچنین خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «تلك الدار الآخرة نجعلها للذين لا يريدون علوا في الأرض و لا فسادا»[6] و نمی فرماید: «تلک الدار الآخرة نجعلها للذین لا یعلون فی الأرض و لا یفسدون» یا می فرماید: «ان الذين يحبون أن تشيع الفاحشة في الذين آمنوا لهم عذاب أليم»[7] و نمی فرماید: «انّ الذین تشیعون الفاحشة فی الذین آمنوا لهم عذابٌ الیم».
امّا به نظر می رسد این آیات و روایات هیچ ربطی به ما نحن فیه یعنی اثبات استحقاق عقاب برای متجرّی ندارند، زیرا این آیات و روایات، صرفاً دلالت بر استحقاق عقاب برای کسی دارند که قصد معصیت واقعی نموده است، ولی موفّق به انجام معصیت واقعی نشده، نه کسی که به اشتباه، قطع به معصیت بودن فعلی پیدا کرده که در واقع معصیت نیست و بر اساس این قطع خود، قصد معصیت تخیّلی خود را نموده است[8] .
3. ای مع ما یشهد من الآیات و الروایات علی استحقاق العقاب للمتجرّی و کذلک مع الوجدان الحاکم باستحقاق العقاب للمتجرّی.
4. مستدلّ، مرحوم محقّق سبزواری در ذخیرة المعاد می باشد.
5. ای لو لا استحقاق العقاب للمتجرّی.
6. ای للعقاب.
7. ای مصادفة قطع العاصی للواقع و عدم مصادفة قطع المتجرّی للواقع.
8. ای قدرة المتجرّی أو العاصی و اختیاره.
9. ای بطلان هذا الاستدلال و فساده.
متن کتاب: إذ للخصم أن يقول بأن استحقاق العاصي (1) دونه (2) إنما هو لتحقق سبب الاستحقاق فيه (3) و هو (4) مخالفته (5) عن عمد و اختيار و عدم تحققه فيه (6)، لعدم مخالفته (7) أصلا و لو بلا اختيار (8) (9)، بل عدم صدور فعل منه في بعض أفراده بالاختيار (10) كما في التجري بارتكاب ما قطع أنه من مصاديق الحرام (11) كما إذا قطع مثلا بأن مائعا خمر مع أنه لم يكن بالخمر (12) (13)، فيحتاج (12) إلى إثبات أن المخالفة الاعتقادية (13) سبب (14) كالواقعية الاختيارية (15) كما عرفت بما لا مزيد عليه.
1. ای استحقاق العاصی للعقاب.
2. ای دون المتجرّی.
3. ای فی العاصی.
4. ای و سبب العقاب المتحقّق فی العاصی.
5. ای مخالفة المکلّف.
6. ای عدم تحقّق سبب استحقاق العقاب فی المتجرّی.
7. ای المتجرّی.
8. ای و لو بلا اختیارٍ و عن غیر عمدٍ.
9. زیرا شخص متجرّی، اگرچه قصد معصیت داشته، ولی اساساً هیچ معصیتی را انجام نداده تا گفته شود او مرتکب مخالفت با تکلیف شرعی شده است و آنگاه بحث شود که آیا مخالفت او عن عمدٍ و اختیارٍ بوده یا بلا عمدٍ و لا اختیار.
10. ای بل عدم صدور فعلٍ من المتجرّی بالاختیار فی بعض افراد التجرّی.
11. ای کما فی التجرّی فی الشبهات الموضوعیّة.
12. در این مثال، اگر متجرّی، ماء را با قطع به آنکه خمر است بنوشد، فعل حرام اختیاری از او صادر نشده است، زیرا فعل اختیاری که قطع به حرمت آن داشته یعنی شرب خمر اساساً واقع نشده است و آنچه اختیاراً واقع شده و مکلّف آن را قصد نموده، شرب ماء بوده که اگرچه فعلی اختیاری می باشد، ولی نه آن فعل اختیاری که قطع به حرمت آن داشته است.
13. در مقابل تجرّی در شبهات موضوعیّه، تجرّی در شبهات حکمیّه می باشد مثل اینکه به اشتباه، قطع به آن داشته که عصیر تمری حرام است و با وجود این قطع، اقدام به شرب عصیر تمری نموده است که در این صورت، فعل اختیاری یعنی شرب عصیر تمری که قطع به حرمت آن داشته، از او واقع شده است.
14. ای فیحتاج اثبات استحقاق المتجرّی للعقاب.
15. ای المخالفة الاعتقادیّة المحضة فی المتجرّی.
16. ای سببٌ لاستحقاق العقاب.
17. ای کالمخالفة الواقعیّة الاختیاریّة فی العاصی.