« فهرست دروس
درس کفایة الاصول استاد سید مهدی میرمعزی

1403/11/01

بسم الله الرحمن الرحیم

الجمع المحلّی باللام - النکرة/الفصل الأوّل: تعریف المطلق و الالفاظه /المقصد الخامس: فی المطلق و المقیّد و المجمل و المبیّن

 

موضوع: المقصد الخامس: فی المطلق و المقیّد و المجمل و المبیّن/الفصل الأوّل: تعریف المطلق و الالفاظه /الجمع المحلّی باللام - النکرة

 

متن کتاب: و أما دلالة الجمع المعرف‌ باللام على العموم مع عدم دلالة المدخول‌ (1) علیه (2) (3)، فلا دلالة فیها (4) على أنها (5) تكون لأجل‌ دلالة اللام على التعین حیث‌ (6) لا تعین‌ إلا للمرتبة المستغرقة لجمیع الأفراد

    1. ای مدخول اللام و هو الجمع.

    2. ای علی العموم.

    3. لأنّ الجمع الغیر الحلّی باللام لا یدلّ علی استغراق جمیع افراده، بل اقلّ الجمع القلّة ثلاثة و اقلّ جمع الکثرة عشرة، فیصدق جمع القلّة علی ثلاثة افرادٍ من افراد مفرده و یصدق جمع الکثرة علی عشرة افرادٍ من افراد مفرده.

    4. ای فی دلالة الجمع المعرّف باللام علی العموم مع عدم دلالة الجمع الغیر المحلّی باللام علی العموم.

    5. ای دلالة الجمع المعرّف باللام علی العموم.

    6. عبارت «حیث لا تعیّن الخ»، تعلیل برای منفی یعنی عبارت «أنّها تکون لأجل دلالة اللام علی التعیّن» می باشد و در مقام استدلال برای ادّعای مرحوم صاحب فصول است که دلالة جمع معرّف به لام بر عموم را ناشی از دلالة لام بر تعیّن می دانند؛

حاصل این استدلال آن است که الف و لام تعریف برای دلالت بر تعریف و تعیّن مدخول خود وضع شده است و از آنجا که در میان مراتب جمع، هیچ مرتبه ای به جز مرتبه مستغرق جمیع افراد، تعیّن و تفرّد ندارد و به غیر از این مرتبه، تمامی مراتب دارای افراد مختلفی هستند مثلاً جمع چهار نفره از افراد انسان می تواند از عمر و خالد و زید و بکر تشکیل شود و می تواند از حسن و حسین و زینب و امّ کلثوم تشکیل گردد، لذا لازمه تعریف و تعیّن جمع، استغراق تمامی افراد بوده و لام تعریف در جمع معرّف به لام، به دلالت مطابقی، دلالت بر تعریف و به دلالت التزامی، دلالت بر عموم و استغراق همه افراد خواهد داشت.

متن کتاب: و ذلك (1) لتعین (2) المرتبة الأخرى‌ و هی (3) أقل مراتب الجمع كما لا یخفى.

فلا بد أن یكون دلالته علیه (4)‌ مستندة إلى وضعه كذلك (5) لذلك (6)، لا إلى دلالة اللام على الإشارة إلى المعین (7) لیكون به (8) التعریف‌

    1. ای عدم کون دلالة الجمع المعرّف باللام علی العموم لأجل دلالة اللام علی التعیّن.

    2. عبارت «و ذلک لتعیّن المرتبة الاخری الخ»، تعلیل برای نفی یعنی عبارت «فلا دلالة فیها علی أنّها تکون لأجل دلالة اللام علی التعیّن» می باشد و در مقام ردّ ادّعای مرحوم صاحب فصول است که دلالة جمع معرّف به لام بر عموم را ناشی از دلالة لام بر تعیّن دانسته اند؛

حاصل اشکال مرحوم مصنّف بر استدلال مرحوم صاحب فصول بر ادّعای دلالت مطابقی الف و لام بر تعریف و دلالت التزامی آن بر استغراق آن است که استدلال مرحوم صاحب فصول تمام نیست، زیرا اینطور نیست که تنها مرتبه ای از مراتب جمع که تعیّن و تفرّد دارد، مرتبه اکثر یعنی مرتبه شامل همه افراد باشد، بلکه مرتبه اقلّ جمع نیز تعیّن داشته و سه فرد را بیشتر شامل نمی شود، لذا دلالت لام تعریف بر تعیّن، ملازمه ای با استغراق جمیع افراد نداشته و دلالتی بر استغراق جمیع افراد نخواهد داشت؛

به نظر می رسد این اشکال مرحوم مصنّف صحیح نباشد، زیرا همانطور که مرحوم صاحب فصول ادّعا نموده اند، به غیر از مرتبه استغراق جمیع افراد که یک تشخّص، تعیّن، تفرّد و به عبارتی یک فرد بیشتر ندارد، بقیّه مراتب جمع دارای افراد مختلفی هستند حتّی مرتبه اقلّ جمع یعنی ثلاثة، زیرا جمع سه نفره می تواند از زید و بکر و خالد تشکیل شود، می تواند از فاطمه و زینب و امّ کلثوم تشکیل شود و هکذا می تواند بی نهایت افراد مختلفی از مجموعه های سه نفره وجود داشته باشد.

بنابر این صحیح آن است که در مقام اشکال بر ادّعای مرحوم صاحب فصول مبنی بر دلالت مطابقی الف و لام بر تعریف و دلالت التزامی آن بر استغراق گفته شود لوازم بر سه قسم هستند:

قسم اوّل عبارت است از لازمه بیّن بالمعنی الأخصّ یعنی لازمه ای که به محض تصوّر ملزوم، به ذهن آمده و انسان تصدیق به ملازمه میان این لازم و معنای مطابقی نیز می نماید، مثل دلالت لفظ «أب» بر «ابن»، زیرا به محض تلفّظ لفظ «أب» توسّط متکلّم و تصوّر معنای آن در ذهن مخاطب، معنای «إبن» نیز به ذهن مخاطب آمده و تصدیق به ملازمه میان معنای «إبن» و معنای «أب» می نماید؛

قسم دوّم عبارت است از لازمه بیّن بالمعنی الأعمّ یعنی لوازمی که به محض تصوّر ملزوم، به ذهن نمی آیند، ولی در صورت تصوّر لازم و ملزوم، ذهن تصدیق به ملازمه نموده و ملازمه، بدیهی می باشد؛

و قسم سوّم عبارت است از لازمه غیر بیّن یعنی لوازمی که نه به محض تصوّر ملزوم به ذهن می آیند و نه تصدیق به ملازمه آنها با ملزوم، بدیهی می باشد مثل ملازمه میان صحبت پشت دیوار بر وجود یک انسان در پشت دیوار.

 

همانطور که در علم منطق بیان شده است، دلالت التزامی از اقسام دلالات لفظیّه است و تنها شامل دلالت لفظ بر لازم بیّن بالمعنی الأخصّ معنای مطابقی می شود، و دلالت لفظ بر لازمه بیّن بالمعنی الأعمّ معنای مطابقی آن یا لازمه غیر بیّن معنای مطابقی آن، اساساً از قبیل دلالات لفظیّه به حساب نیامده و از قبیل دلالات عقلیّه می باشد.

با توجّه به این مقدّمه در مقام اشکال بر ادّعای مرحوم صاحب فصول مبنی بر دلالت مطابقی الف و لام بر تعریف و دلالت التزامی آن بر استغراق گفته می شود اوّلاً بحث در ما نحن فیه راجع به دلالت وضعی لفظ الف و لام وارد بر جمع است و دلالت وضعی، یعنی دلالت بر موضوعٌ له یا همان معنای مطابقی، نه دلالت التزامی لفظ که ایشان در مورد دلالت لام بر استغراق، ادّعا می نمایند و ثانیاً بر فرض بحث در ما نحن فیه، راجع به تعیین موضوعٌ له لفظ الف و لام و دلالت وضعی آن نباشد و شامل مطلق دلالت لفظی اعمّ از دلالت وضعی مطابقی یا دلالت التزامی بشود گفته می شود دلالت الف و لام وارد بر جمع بر استغراق، نه از قبیل دلالت وضعی مطابقی است، زیرا همانطور که ایشان فرموده اند، این لفظ برای تعریف و تعیین وضع شده است، نه استغراق و نه دلالت التزامی، زیرا اراده مرتبه اعلای جمع و استغراق، لازمه بیّن بالمعنی الأعمّ مدلول مطابقی الف و لام یعنی تعیین و تعریف است، نه لازمه بیّن بالمعنی الأخصّ آن، زیرا اگرچه در صورت تصویر لازم یعنی استغراق و ملزوم یعنی تعیین و تعریف در مراتب جمع، ذهن مخاطب تصدیق به این ملازمه نموده و این ملازمه را غیر بیّن نمی داند، ولی اینطور نیست که به محضر تصوّر معنای مطابقی الف و لام یعنی تعریف، لازمه آن یعنی استغراق نیز به ذهن مخاطب بیاید و لفظ الف و لام، عند العرف، لفظاً دلالت بر معنای استغراق نیز داشته باشد، بلکه این دلالت، دلالتی عقلی خواهد بود، در حالی که بالوجدان مشاهده می شود، عرف، به محض شنیدن جمع محلّی به الف و لام، معنای استغراق را از آن فهمیده و این معنا به ذهن مخاطب می آید و وقتی ادّعای دلالت لفظ الف و لام به دلالت التزامی بر استغراق به بیانی که گذشت، صحیح نباشد، راهی باقی نمی ماند جز اینکه گفته شود این لفظ، دلالت مطابقی بر معنای استغراق داشته و مستقیماً برای استغراق وضع شده است، نه برای تعریف و تعیین و تعریف آن، صرفاً تعریفی لفظی می باشد.

    3. ای تلک المرتبة الأخری المتعیّنة کالمرتبة الاستغراق.

    4. ای دلالة الجمع المعرّف باللام علی العموم من دون دلالة مدخوله و لا اللام نفسه علی العموم.

    5. ای وضع الجمع المحلّی باللام بالوضع النوعی لهذه الهیئة.

    6. ای للعموم.

    7. ای و لا یکون دلالة الجمع المعرّف باللام علی العموم مستندةً الی دلالة اللام علی الاشارة الی المعیّن.

    8. ای باللام الدالّ علی الإشارة الی المعیّن.

 

‌متن کتاب: و إن أبیت‌ إلا عن استناد الدلالة علیه، إلیه (1) (2)، فلا محیص عن دلالته‌ (3) على الاستغراق بلا توسیط الدلالة (3) على التعیین، فلا یكون‌ بسببه‌ (4) تعریف‌ إلا لفظا (5)، فتأمل جیدا (6).

    1. «علیه»، جار و مجرور و متعلّق به «الدلالة» بوده و «الیه»، جار و مجرور و متعلّق به «استناد» می باشد ای: «و ان ابیت الّا عن کون دلالة الجمع المعرّف باللام علی العموم مستنداً الی دلالة اللام».

    2. ادّعای مرحوم مصنّف مبنی بر وضع هیئت جمع محلّی به الف و لام نوعاً برای استغراق، همان نظریّه مرحوم صاحب قوانین می باشد.

    3. ای دلالة اللام.

    4. ای بسبب اللام.

    5. زیرا در این صورت، لام مستقیماً برای استغراق وضع شده است و هیچ دلالتی بر اشاره بر تعیین و تعریف ندارد.

    6. به نظر می رسد ادّعای مرحوم صاحب قوانین و مرحوم مصنّف مبنی بر وضع هیئت جمع محلّی به الف و لام نوعاً برای استغراق، صحیح نبوده و قول حقّ، همان چیزی است که مرحوم مصنّف در نهایت مطرح نموده اند یعنی وضع خود الف و لام به وضع شخصی برای استغراق و اشاره به جمیع افراد؛ چون اگر فقط در صورت وقوع جمع بعد از الف و لام، استغراق افاده می شد، ادّعای وضع این هیئت برای استغراق صحیح بود، در حالی که می بینیم در صورت وقوع مفرد بعد از الف و لام نیز گاهی استغراق افاده می شود، لذا معلوم می شود آنچه مفید استغراق است، هیئت جمع محلّی به الف و لام نیست، بلکه نفس الف و لام است، چه بعد از آن مفرد بیاید و چه جمع، نهایتاً اگر بعد از الف و لام، جمع ذکر شود، الف و لام، یک وضع بیشتر نداشته و صرفاً برای استغراق وضع شده است، ولی اگر بعد از الف و لام، مفرد ذکر شود، الف و لام یا مشترک لفظی است و گاهی برای جنس وضع شده است، گاهی برای استغراق و گاهی برای عهد و یا مشترک معنوی بین این موارد می باشد و در هر صورت، دلالت آن بر استغراق، نیازمند قرینه معیّنه خواهد بود.

logo