1404/07/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع شناسی/بانکداری اسلامی /فقه مقارن
موضوع: فقه مقارن/بانکداری اسلامی /موضوع شناسی
منابع غیر سپرده ای
ما منابع بدهی غیر سپردهای را برمیشمردیم که به اولین آن، که اوراق بود، پرداختیم و پیرامون آن آنچه لازم بود بیان شد. دومی، خط اعتباری است. این نیز از منابع بدهی غیر سپردهای است. بدهی گفته میشود چون بانک را بدهکار میکند. غیر سپردهای است چون مبتنی بر سپرده مردم یا سپرده افراد جامعه نیست، بلکه وجوهی است که بانک به دست میآورد از طریق ارتباط و اتصال با یک مؤسسه مالی و عمدتاً بانک مرکزی.
وجوهی که ماهیتش بدهی است؛ دیگر موقعی که قرض میگیرد، نوعی قرض است، منتهای مراتب تفاوتهایی با قرض دارد. قرض عمدتاً یکباره است؛ اینجا یک خط است، ماهیتش بدهی است، سپرده نیست؛ چون در سپرده، افراد به سمت بانک میآیند و میدهند، اینجا بانک میرود و پیدا میکند، اصلاً سپردهای در کار نیست. مثل وام هست دیگر، نوعی وام هست و در نتیجه بانک هم موقعیت بدهکار پیدا میکند در مقابل سپردهپذیر.
تعریف خط اعتباری
خط اعتباری یک تعهد مالی قابل استفادهای است که بر اساس آن، بانک مجاز به برداشت وجوه از نهاد تأمینکننده در حدود سقف تعیینشده است. یک تعهد مالی است. اعتبار و توجیه میآید. اعتبار، ماهیتش یک تعهد مالی است ولی برای بانک قابل استفاده است، چون میتواند و مجاز است که برداشت کند یک وجوهی را در یک بازه زمانی. برداشتش هم از یک نهادی است، مثلاً بانک مرکزی فرض کنید این را تامین میکند. سقف محدد و معینی هم دارد. ماهیتش هم واضح است، ولی اگه بخواهیم توضیح بدهیم، از جنس بدهی غیر سپردهای است.
نقش خط اعتباری
اصلاً بانک چرا خط اعتباری باز میکند؟ چون میخواهد نقدینگی را حفظ کند، چابک کند، توازن برقرار بکند در یک دورههای کوتاهمدت. خط اعتباری همیشه برای دورههای کوتاهمدت است. یک سری مفاهیم اینجا به کار رفته که ما اگر بخواهیم بهتر بفهمیم این خط اعتباری را، این مفاهیم را باید توضیح بدهیم، چون میخواهیم معادلسازی کنیم در برابرش. نه، تا جایی که خبر دارم، ندیدم جایی معادلسازی برای این داشته باشم، ولی به هر حال مفاهیم را توضیح میدهیم تا زمینهای برای معادلسازی فراهم شود.
چیستی نهاد تأمین کنندۀ خط اعبتاری
هر واحد مالی دارای قدرت نقدی و دارای قدرت اعطای مجوز قانونی میتواند اعتبار بینبانکی را در واقع برقرار بکند. یا به موجب یک عقد، که «به موجب عقد» بیشتر اسلامیاش است، به موجب یک عقد، که این اعطا متوجه به بانک متقاضی میشود. یعنی بانک متقاضی از این واحد، که عمدتاً در خیلی مواقع بانک مرکزی است. آن واحد مالی یعنی بانک مرکزی، اولاً توانایی نقدی و قدرت نقدی دارد. البته قدرت نقدیش لزوماً به لحاظ پول انباشتهشده در آنجا نیست، خلق پول هم میکند. مجوز قانونی هم دارد، مجوز قانونی اعطای اعتبار؛ یعنی از نظر حقوقی و قانون، اعطای اعتبار را در حیطه تجویز حقوقی خود دارد. اعطای اعتبار نه به اشخاص، بلکه بینبانکی، یعنی یک ماهیت بینبانکی دارد. گاهی هم به لحاظ عقد است. عقد که میگوییم، بر اساس چی؟ خب، در یک محدوده مقرر هست از یک وجوه تعیینشده که این حق را بدهد بانک متقاضی برداشت کند. ماهیتش از نوع رابطه مستقیم مالی بین مؤسسات است، رابطه سپردهای با عموم نیست. سه تا عنصر اصلی اگه در نظر بگیرید، در واقع این وضوح بهش پیدا میکند: یکی اختیار تأمین اعتبار؛ قدرت قانونی و مالی برای گشودن مسیر خط. بانک مرکزی قدرت قانونی و مالی دارد؛ هم قدرت قانونی دارد، یعنی قانون بهش اجازه داده، هم مالی دارد چون نقد در اختیارش است یا توان خلق پول بالایی دارد، میتواند این کار را بکند، میتواند مسیر خط را بگشاید. تعهد قراردادی، عنصر بعدی است؛ یعنی الزام حقوقی در برابر بانک استفادهکننده بر اساس قرارداد اعتبار. الزام حقوقی هم متوجه به این نهاد تأمینکننده هست. منبع نقدی مستقل از سپردهها است. دیگر وجوه برآمده از یک پشتوانه سرمایه نهادی و منابع درونسازمانی. خوب، پس این مفهوم نهاد تأمینکننده تعریف شد.
مفهوم اعتبار
اعتبار خلق تعهد دوطرفه در قالب وعده پرداخت آتی است. یک تعهدی است بین این بانک و آن بانک، یا بین بانک و یک واحد مالی، در قالب یک وعده پرداخت آتی که در آتی در یک چارچوب، پرداخت کنم، بازپرداخت هم دارم. یعنی وجوهی که فعلاً در اختیار نیست، اما به پشتوانه اعتماد و قرارداد، قابلیت دسترسی دارد. در اختیار نیست، اعتبار است. چیزی که الان نمیدهد، خط است، این خطی که باز کردی. به پشتوانه اعتماد و همین قرارداد، قابلیت دسترسی پیدا میکند آن وجوه. شما چون میروید از آن خط دریافت میکنید. عناصر فعالش عبارت است از اعتماد مالی بین دو بانک، تعهد پرداخت از جانب آن واحد پرداختکننده، و دسترسی بالقوه به وجوه هم است. به این خاطر، تعریف اعتبار هست.
مفهوم خط
مفهوم خط را هم توضیح بدهیم. چرا خط میگوییم؟ چرا وام نمیگوییم؟ عملاً پول دارد میگیرد. خط اینجا در واقع رمز پیوستگی تعهد میان بانک و تأمینکننده است. یک خط فیزیکی، حالا که فیزیکی نیست، یک خطی است که ممتد است بین این دو و پیوسته است این به آن. بانک بر یک مسیر اعتباری حرکت میکند، نباید نقطه واحد وام باشد. یک وامی است بگیرد تمام بشود؛ یک مسیر است که مقاطعی دارد. از «خط» گفته میشود زیرا ساختار آن بر مدار جریان باز، سقف قابل استفاده (یک سقف قابل استفاده دارد که تو آن سقف شما حرکت میکنید) و رابطه دائماً بالقوه میان طرفین است. واژهای که ماهیت آن را بهتر از هر تعبیر دیگری تصویر میکند. پس این خط که میگویم چون بهترین واژهای است که میتواند این جریان باز در چارچوب یک سقف محدد و یک زمانه و بازه زمانی محدد است. واژههای پررنگ که امتداد تعهد هست (این تعهد امتداد دارد تا آخر، یک بار داد و تمام نشد)، انعطاف برداشت (میتواند هر وقت خواست بردارد)، مفهوم سومی که باز اینجا فعال هست در این مفهوم، استمرار ارتباط اعتباری است، اعتبار استمرار دارد تا آن زمان.
فرآیند خط اعتباری
فرآیندش از سه عنصر اساسی تشکیل شده: یکی درخواست است، یکی هم ارزیابی از سوی آن مقصد، آن بانک تعهدکننده هست و انعقاد بین این دو دیگر. فرآیند شکلگیری خط اعتباری این است، فرآیند برداشت را من نمیگویم، فرآیند شکلگیریاش را دارم میگویم. فرآیند ایجاد و شکلگیری خط اعتباری: در نظام مالی متعارف، خط اعتباری بر پایه رابطه بینبانکی یا قرارداد تأمین مالی از مؤسسات مالی شکل میگیرد. سیر آن چنین است:
۱. درخواست بانک متقاضی.
ارزیابی ریسک و تصویب، که آن بانک مرکزی باید ریسک را ارزیابی بکند و سقف اعتبار را تصویب بکند.
بعد هم انعقاد قرارداد خط اعتباری هست که در این انعقاد قرارداد، تعیین سقف استفاده تو آن قرارداد میآید، نرخ بهره میآید (چون به هر حال آن بانک دریافتکننده باید بهرهاش را بدهد، این در واقع ربوی است دیگر، داریم بانک متعارف را میگوییم)، دوره بازپرداخت باید مشخص باشد، تضمینها، اسنادی که تضمین بکند باید باشد و شروط تمدید هم گاهی میآید که ممکن است در این قرارداد، تمدید هم در کار باشد. یک زمان مشخص، تمام شد و به سر آمد، شروط تمدید هم هست.
نحوه برداشت بانک از خط اعتباری
سه نوع برداشت متصور است: یکی سقف لحظهای، یکی برداشت مرحلهای، تصفیه گردشی. سقف لحظهای، برداشت مستقیم از حساب بانک نزد بانک... یک حسابی این بانک دریافتکننده نزد بانک تأمینکننده دارد، برداشت مستقیم میکند، همه را مثلاً میگیرد که این به وام شبیه است. ولی، خط اعتباری است. خط اعتباریاش از این است که یک دفعه میگیرد، چون شرط تمدید ممکن است داشته باشد، به یک معنای دیگر تکرار میشود. آنکه که بیشتر قالب است، این است: برداشت مرحلهای است؛ استفاده در چند نوبت بر اساس نیاز روزانه. یک نوع دیگر، بر اساس تصفیه گردشی، یعنی هر بازپرداختی که انجام گرفت، ظرفیت برداشت مجدد را فراهم میآآورد. بستگی دارد به آن قرار و مداری که بین دو بانک بسته میشود.
تعریف، اهمیت و جایگاه تکییف
تا اینجا توضیحی بود برای این. از اینجا به بعد یک چیزی میخواهم اضافه بکنم که یک مقدار ما ذهنیتمان به سمت فقه از حالا باید خیس بخورد به یک معنایی. الان نمیخواهیم ورود در فقه پیدا کنیم، ولی یک مرحلهای در فقه هست، مرحله مهمی است که متأسفانه در بحث فقه مضاف توجه نمیشود و آن این است که ما باید "تکییف" کنیم. تکییف، یعنی موضوع را وقتی میآورید و عرضه میکنید به فقه، باید جایابی کنید برایش در فقه، جایش را پیدا بکنید. همینجور وارد نشوید یک دلیلی ذکر کنید. ذهن خامِ سراسیمهوار ورود یافته در فقه، این ممکن است یک جایی در تنگنایی همانجا بیفتد، از جغرافیای فقه غافل بشود، از مناتات قواعد و زوایای آن غافل بشه و همانجا گیر کند، نو و عاریه آنجا بگه و حق فقه را ادا نکند. لذا یک مرحلهای هست که این مرحله را میتوانید، اگه حوزه جا باز کند، اگر جا باز کند، میتوانید بین موضوعشناسی و استنباط فقهی قرارش بدهید. یعنی یک پل، یک پایهاش آن در موضوع، یک پایهاش در فقه. میشود اینجا قرار داد که تکییف کنید، یعنی جایابی کنید. تلاش برای ربط این موضوع به یک نظم فقهی، نظام فقهی، منات فقهی، قاعده فقهی، یک حوزه فقهی کنید. میتوانید اینجا جایش را باز کنید. اینها دیگر روی روش خیلی مهم نیست. میتوانید در دل موضوعشناسی ببینید؛ موضوعشناسی را که انجام دادید، همانجا هم یک نیمنگاهی به این قضیه بیندازید. خب این نیمنگاه، بعد که به فقه آمدید، با آن پیشدرآمد حرکت میکنید. میتوانید هم در فقه قرار بدهید؛ موضوعشناسی تمام شد، تو فقه آمدید، اول تکییف فقهی کنید، یعنی یک زاویهای باز کنید، آنجا رصد کنید، بعد خود به خود، بدایت فقه است دیگر، تا آخر میروید میگویید به این مربوط است.
تکییف چند گزینهای
یک چیزی را گفتم اضافه کنیم تحت عنوان تکییف چند گزینهای. مرحوم شیخ انصاری وقتی که میخواهد یک بحث اصولی را عمدتاً باز کند، یک دفعه یک تقسیم زیادی را برمیگیرد. یعنی ذهنش را میبرد به سمت تقسیم. در این تقسیم، فروعی، اقسامی، افتراقاتی را انجام میدهد، ذهن را از اول نمیبندد، میبرد به سمت افتراقسازی، فرضهسازی. این مجال میدهد تا خودش را مواجه ببیند با یک فرضهایی و موازنه و به اصطلاح مفاضله بین اینها و یکی را بر دیگری ترجیح دادن تا حق مطلب ادا بشود و ابداع و ابتکار اگر زمینه و فضا دارد، در ذیل این اقسامی که در مقابل ما رژه میروند به معنایی، یکی را ما انتخاب کنیم و قدرت مانورمان بالا برود. این مرحوم شیخ انصاری به خصوص پدر تقسیمات اصولی است. یعنی شما هر اصولی را نگاه بکنید، انقدر تقسیم نکرده. گاهی ده قسم، بیست قسم درست میکند. حالا بسیاریشان فرو میریزد، اشکال ندارد، بریزد. اهمیتش این است که شما از اول به خودت مجال میدهی که اقسامی بسازی، شاید دوتاش گرفت. مثل صید ماهی؛ شما صد تا قلاب میاندازی، دوتت گیر میکند. حالا این باید این کار را بکند. قلاباندازی فکری است. یعنی باید تقسیمات را انجام بدهیم. تقسیم یک فایدهای هم که دارد این است که هر قسمی که میآید، اگه ناروا هم باشد، یعنی مقبول هم واقع نشود، خدمت میکند که شما حدود قسم دیگری را بفهمی. چون با لحاظ این میفهمی حدود آن چیست. حالا اگه چند تا قسم بود، قدرت حدیابی و مرزشناسی شما ارتقا پیدا میکند. و یکی از راههای ابداع و ابتکار هم به نظر من توی فقه و اصول همین است. یعنی ما گاهی حاضریخور سفرههای دیگرانیم. در درسهای خارجمان خیلی اوقات این است، یک چیزی از دیگری میگیرد، این هم میگیرد به دیگری میدهد. نوآوری توش نیست، چون حاضریها را میگیریم، میدهیم دست دیگری.
علت عدم نوآوری
علتش هم این است که دو چیز فقدان دارد: یکی تفکر شکل نمیگیرد، تفکر ما نداریم، تتبع داریم، تفکر نداریم. تفکرمان خرد است، دنبالهرو تتبع و حرفهای دیگران است. تفکر نداریم. و دوم، تفکر هم اگه کسی احیاناً دارد، زودزده و خسته میشود یا راهکار و شیوهاش را بلد نیست. تفکر میباید بنبست نشناسد. برای شکستن بنبست، شما باید تقسیم بکنید. مثل این است که شما مثلاً به یک سنگی برخوردید، میخواهید ازش عبور کنید، یک کلنگ... اما یک گوشهاش را میزنید، بعد میروید گوشه دیگر را میزنید، چند جا را میزنید. اینها همان اقسام است. یک جایش باز میشود. اصلاً ذهنی که دارد اقسام میسازد، ذهن قدرتیابی است، یعنی قدرت پیدا میکند، یک دفعه میشکند، میشکند، راه را باز میکند. مهارت تقسیم تو حوزهها ضعیف است متأسفانه. قدیم بود. قدیم بود مهارت تقسیم. یعنی شما تقسیم الکی هم کردی، بکن، عیب ندارد. چون از همین الکیها یک چیزی آخرش در میآید که راستکی از کار دربیاید. تقسیم لازم است.
حالا من میگویم که تکییف هم، برای اینکه یک دفعه سرمان را پایین نیندازیم... یک چیز... مثلاً فرض کنید تعبیری به نام «تکییف»، مثل «موضوعشناسی». حالا موضوعشناسیمان دیگر با مسمایی نیست، خیلی تخصصی، خیلی تفکیکی است. خوف آن میرود که اگه ما این را مطرح کردیم، همین بلایی که سر موضوعشناسی آوردیم... یک چیزی را اینجا پیشنهاد... در واقع همینجا برای این بحث پیشنهاد میکنم، ولی همهجا قابل پیگیری هست، و آن «تکلیف چند گزینهای» است. یعنی شما چند گزینه را، مثل اینکه اقسامی هست، چند نهاد را، چند نظام فقهی را، چند مناط فقهی را، چند حوزه فقهی را، چند نوع قاعده فقهی را، این را ارائه کنید. چند تکلیفی در واقع... اگر این چند تکلیفی را شما انجام دادید، بخصوص بعد از موضوعشناسی بلافاصله بود، که بعد به فقه که رسیدید، این چند تا را آنجا مثل یک پرونده باز کنید. چرا کنار موضوع؟ چون در موضوعشناسی ذهن شما تازه است. روش تفکر... چون ذهن شما تو موضوعشناسی با ماهیت موضوع آشنایی دارد، قدرت تکلیفپردازی چندگانه دارید. اصلاً اینجا به فکر این نباش که کدام درست است، فقه انجام بدهی. شما دارید جلو میروید. یعنی مدیریت ذهن کنید. مجتهد باید مدیریت ذهن بکند. استنباط نمیتوانی بکنی، شما باید مدیریت ذهن کنید.
پیامبری بود، این پیامبر وحی که بهش میشد، تو خواب بهش وحی میشد. قدیم خیلی از انبیا وحیهاشون تو خواب بود. خواب بستر خیلی مهمی است برای تلقی... از اینکه خیلیها خوابنما میشوند و با خواب میخواهند خیلی چیزها را درست کنند، ولی همین خواب یک ظرفیت هم هست. یک ظرفیت هست برای اولیاءالله البته. ظرفیت است چون روح در خواب ترقیق میشود، رقیق میشود، و اگر فرد، انسان شایستهای باشد، ممکن است خواب او معنادار باشد، به او الهاماتی بدهد. امام حسین خوابهایش معنادار بود، اما خواب روز عاشورا خیلی معنادار بود. خواب برای اولیاءالله مثل خوابهای ما نیست. برای پیغمبری بود، تو خواب به وحی میشد. یک بار به او وحی شد که اولین چیزی که دیدی، او را باید بخوری. از خواب بیدار شد، دید کوهی است. ملزم بود این را بخورد، ولی چون دستور بود، رفت به سمت آن. انبیا اصولاً دستورات خدا را آنچنان که بود، بدون اینکه بخواهند ابعادش را بسنجند، میرفتند به سمتش. مثل حضرت ابراهیم که آن دستور به او ... میرفت طرفش. میدید که کوه دارد کوچک تر میشود. نزدیکش شد، یک لقمهای، او را خوردش. بهش گفته شد این غیظ است و خشم، که خشم از اول که میخواهی او را فرو بخوری، سخت است، گویی نمیتوانی. یک تأنی بکن، یک مکثی بکن، و یک دفعه میبینی قابل خوردن شد، یکم جلوتر یک دفعه خیلی لذیذ و خوردنی میشود. در واق.. باز مثلاً در خواب بهش گفته شد شما... به اصطلاح... یک چیزی که میبینی، آن را هی تشدید... آن را مخفی کن زیر خاک. و بعد به او گفته شد این خلوص است. به اصطلاح، شما مخفی کن عملت را و او خودش را میاندازد بیرون. هی تند تند... هی خودش را میانداخت بیرون، میگفت قایمش کنید. آن عمل خودش را میاندازد بیرون. همان روایت فاطمه زهرا است که شما رابطهات را با خدا درست کن، خدا رابطهات را با مردم خودش درست میکند. اگه شما از اول میآیی به خاطر مردم انجام میدهی، خدا را از دست میدهی، مردم را هم از دست میدهی. چون مردم هم، آن کسی که خلوص ندارد، از سر و صورت و چهره و عدم رحمت الهی... حالا مقالهنویسی و فکرپردازی و ابداع و ابتکار هم اینجور است. اول که شما نگاه میکنید، به خصوص استنباط، یک کوه بزرگ است. ولی شما یا الله... شما اگه با تأنی به اصطلاح جلو بروید، مدیریت نفس، مدیریت... برای تنوع عرض کردم.
آن چیزی که من «تکییف چند گزینهای» میگویم، کنار موضوعشناسی و بلافاصله بعد از موضوعشناسی، امان ندهید به این بحث، تکلیف را همانجا یک فروضی را تصور کن. منتها اینها را در پرونده نگه دار، بعد که میخواهی فقهپردازی بکنید... حالا ما که اساساً خیلیهامون تکلیف که نداریم، خیلی موضوعشناسی هم نداریم، بعد هم که فقه میخواهیم استنباط بکنیم، میگوییم من چه جوری؟ مسئله سخت است، چگونه استنباط بکنم؟ ناگاه ممکن است یک چیزی کلیبافی بشود، به درد جامعه نمیخورد. روند دارد، مدیریت دارد.
از این به بعد هر موضوعی که مطرح کردم، یک «تکلیف چند گزینهای» هم... اینها البته یک سرمایهام هست. معنادار باشد، نه اینکه بیمعنا یک چیزی را بگوییم. تخیل نیست، تخیل هم باید به کار بیفتد. سرمایهای است برای بحث بعدیمان که فقهی است. ما راحتتر پرونده را جلو بگذاریم، چون اینها از قبل... ضمناً ذهن ما هم خیس میخورد که چگونه معادلسازی کنیم، افق فقه را چگونه ببینیم، فقه المالی که مبنای بانک است، روندی که دارد، اصولی چه تصویری، چه چهرهای، چه شاخصههایی دارد، خورد خورد ساخته میشود.
از امروز شروع کردیم بحث خط اعتباری. آیا ما میتوانیم یک معادلی برایش بسازیم یا نه؟ یک «تکلیف چند گزینهای» است، تکلیف نهایی نیست. تکلیف نهایی... توضیح هم دادم که ذیل موضوعات، در واقع مهم... مهم یک تکییف ابتدایی باید انجام بدهیم. پرونده گشوده شد، تکلیف نهایی را آنجا انجام میدهیم. ولی آن تکییف نهایی از اینجا خیلی ارتزاق میکند، در واقع دستور کار مشخصی دارد. و تکییف اساساً، که تلاش برای مرتبط ساختن یک موضوع است با یکی از نهادهای فقهی یا مناطهای فقهی یا چارچوبهای فقهی یا قواعد فقهی، یک چیزی به هر حال. چند عنصر پایهای دارد: ارتباط هست، انطباق هست، جهتیافتگی فقهی هست که در تکییف نهایی باید دنبال کنیم. تکییف چند گزینهای، همانطور که عرض کردم، این است که به صورت مقدماتی ذکر و رصد بشود چند گزینه، تا ذهن پژوهشگرِ اجتهادی و استنباطی، تنقیح اولیه پیدا کند.
برای آشنایی، دو تا تصویر از خط اعتباری اسلامی میتوانیم در نظر بگیریم.
یکی پیشاذن عقدی مشروع هست نه اینکه در خط اعتباری، ولو نگفتهاند و نیست، یک اذن در کار است. در واقع بانک تعهدکننده، اذنی دارد به بانک دیگری میدهد، میگوید بردار. مفهوم اذن در فقه ما خیلی حضور دارد. دو نوع حضور برای اذن هست. نظریه اذن اگه کسی بخواهد بسازد، خیلی عنصر فعالی است در معاملات اقتصادی اسلامی. یک بار اذن گمشده در معاملات رسمی عقدی است، یک بار اذن بروز و ظهور یافته در بخشی از معاملات عهدی است. اختلاف است آیا عقد است یا عهد... به اصطلاح یک چیز اگر شما آن را مثلاً عهدی گرفتید، اذن عنصر فعال شما است، دارید اسم به آن میدهید. ما میتوانیم عنصر اذن را اینجا بیاوریم. یک پیشاذن عقدی مشروع است. یعنی اذن پیشتر انجام میگیرد به آن، منتها در درونش عقدهایی رخ میدهد. همه آن پولهایی که بانک میگیرد، بر اساس یک عقدی دوباره بین بانک و بین آن مبدأ انجام میگیرد. مثلاً میتوانیم آیا یک سیاقی اینجور براش درست کنیم؟
یک تکییف دیگر هم میشود کرد که این تکییف هم من به نظرم این درست است، بعداً احتمال خیلی زیاد دارد ما این را قبول بکنیم. که خط اعتبار را اسمش را بگذاریم خط وکالت. وکالت در اسلام، متعلقش خیلی باز و گسترده و انعطافپذیر است. مثلاً شما میتوانید من را وکیل کنید، من بروم یک عقدی را برای شما انجام بدهم. میتوانی وکیل کنی ده تا عقد را در دل یک عقد وکالت مثلاً شما در نظر بگیرید، اگه وکالت را عقد گرفتید، ده تا عقد در دل این، متعلق این وکالت قرار میگیرد. ما این گونه تصور کنیم که بانک مبدأ، همانی که تعهد میدهد و پول را میدهد، وکالت میدهد به این بانک که بردار. هر برداشتی بر اساس یک عقد باشد، عقد مرابحه باشد مثلاً. دیگر سودی که میگیرد بانک تعهدکننده مبدأ، آن سود ربوی نیست، در چارچوب آن عقد انجام میگیرد. ولی وکالت دارد، خودش برمیدارد. همان خط هست. این عقد میتواند مرابحهای باشد، میتواند اجاره باشد، میتواند یک عقد دیگر باشد. میثاق و قرارداد و این حرفها. یک عقد پرانعطاف با چتر گستردهای مثل عقد وکالت را بیاورید میدان به جای آن ربوی. و این وکالت، مجاز میکند بانک دریافتکننده را که این را هی باز کند، بسته کند، همه آن هم بر اساس عقد وکالت. سود در قالب آن عقد، مثلاً اینجا به درد مرابحه میخورد. حالا این را چطور میتوانیم در بانک تنزیل؟ آن یک بحث دیگری است. فقیه باید راهکار اسلامیاش را بدهد، منتها ناظر به وضعیت اجرا باشد که قدرت تنزیلیابی داشته باشد، با متخصصها حرف بزند، بگوید که چالشهای اجرا چیست.