1404/09/16
بسم الله الرحمن الرحیم
آیه 146 اعراف/غفلت /تفسیر موضوعی
موضوع: تفسیر موضوعی/غفلت /آیه 146 اعراف
در بحث تفسیر در ادامه سلسله مباحث گذشته به اینجا رسیدیم که جناب موسی علیه السلام به امر الهی قوم خود را از عذاب و فتنه فرعون نجات داد و از دریا به سلامت عبور کردند و فرعونیان نابود شدند.
آنچه موجب بهت و تعجب است اینست که بنی اسراییل بعد از دیدن اعجاز خدا، به محض عبور از دریا و دیدن بت پرستان، از موسی علیه السلام طلب بت برای پرستش کردند.
از اینجا فصل جدیدی آغاز شد که درگیری با بنی اسراییل بود. درگیری با فرعونیان تمام شد اما تفکر فرعونی باقی بود. بنابراین طایفه و گروه اول به پایان رسیدند و اما دو گروه دیگر باقی بودند. گروه سوم اصحاب موسی علیه السلام بودند. اما گروه دوم مومنین سست ایمان بود.
بعد از رد درخواست ایشان مبنی بر پرستش بت، از موسی علیه السلام خواستند خدا را به ما نشان بده تا دلشان ارام شود.
اینها در واقع می گویند تا خدا را نبینیم، آرام نمی شویم.
خدایی که عصا را به اژدها تبدیل کرد و دریا را خون کرد و طوفان و قمل فرستاد، چگونه خدایی است.
حالا موسی با ایشان چه کند؟
موسی طبق آیه قران به خدا عرض کرد :
﴿قالَ رَبِّ أَرِني أَنْظُرْ إِلَيْك﴾[1]
خب تعجب است چگونه یک نبی خدا از خدا چنین درخواست کند؟
یک احتمال اینست که سخن موسی باشد که این با مقام عصمت و نبوت ایشان جور در نمیاید.
احتمال دیگر اینست که زبان حال قوم بنی اسراییل است.
اما اشکال اینست که مگر هر آنچه قوم طلب کردند، باید بیان شود؟ مساله رؤیت خدا واضح البطلان است و این درست نیست.
احتمال دیگر اینست که این بیان به این معناست که موسی علیه السلام تا وقتی در جلوه موسوی باشد خدا را نخواهد دید. هرگاه از این جلوه خارج شد خواهد دید. این احتمال توسط امام راحل بیان شده است.
گاهی انسان باید خدا را با دید دل ببیند. همه چیز با چشم سر دیدنی نیست. مثل بچه ای که با تمام وجودش حس کرده، هرچه بگویی ترس ندارد، فایده ندارد چون این کودک حس میکند.
خدا را با چشم سر نمی توان دید، هر گاه از جلوه دنیوی خارج شدی، خواهی دید.
اما به نظر استاد ، این آیه همان احتمال دوم است که زبان حال قوم بنی اسراییل است.
اینجا ضعف اعتقاد بنی اسراییل را نشان می دهد که موسی علیه السلام چه بسیار حوصله به خرج داده و ایشان چه مقدار تکبر داشتند. اینجا جلوه اصرار بر تکبر است. این جا موسی علیه السلام جدی از خدا خواست ولی زبان حال قوم خودش بوده است.
اینجا دو شاخه دارد. یک شاخه همین است که قوم بنی اسراییل قدم قدم جلو امدند و جسارت بیشتر کردند. تا اینکه در قدم سوم صدای خدا را طلب کردند.
﴿وَ اخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ سَبْعينَ رَجُلاً لِميقاتِنا﴾[2]
موسی هفتاد نفر را اختیار کرد تا در کوه طور صدای خدا را بشنوند.
ترتیب ایات توقیفی است و البته نکات میقات در آیات سابق بیان شده است.
در ماجرای کوه طور خدا می فرماید :
﴿قالَ لَنْ تَراني وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَراني﴾[3]
این ادبیات سخن خدا با موسی علیه السلام نیست.
مشخص است افراد دیگری حاضر هستند.
بعد از این شرط خدا قدرت خدا بر کوه تجلی کرد و این کوه با خاک یکسان شد و انفجار عجیبی شد و هفتاد نفر از دنیا رفتند و موسی بیهوش شد.
بالاخره این هفتاد نفر زنده شدند و شهادت به آنچه دیدند دادند.
اما باز در ماجرای فوت هارون، بنی اسراییل ادعا کردند که موسی هارون را کشته است.
موسی در نزد قبر هارون طلب شهادت کرد و همه شنیدند صدای هارون را که من را موسی نکشته ام.