1404/07/30
بسم الله الرحمن الرحیم
تفسیر و تدبر قرآنی – کلمه «خِزی»
﴿رَبَّنَا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ﴾[1]
نکات لغوی
در کلمه «أخزى» که باب افعال است، مقداری از نکات لغوی در باب فقهاللّغة گفته شد.
گفتار مرحوم طبرسی در مجمعالبیان
امروز یک سری از کلمات مرحوم طبرسی را در مجمعالبیان، یادآور میشویم.
ایشان میفرماید: «و اختلف أهل التأويل في المعنى بهذه الآية فروي عن أنس بن مالك»[2] یعنی اهل تأویل در معنای این آیه اختلاف کردهاند.
فرق تفسیر و تأویل
فرق تفسیر با تأویل در این است که: تفسیر، «کشفُ القناع» است؛ یعنی یک عالم ثبوتی وجود دارد که بر آن پرده افتاده و شما آن پرده را برمیدارید، این میشود تفسیر. اما تأویل یعنی تحلیل. چنانکه در مسائل سیاسی نیز گاهی میگویند: این تحقیق است، یا میگویند تحلیل است؛ یا گاهی میگویند توصیف، گاهی میگویند تحلیل، یا تحقیق. اصلاً بحث تحلیل یعنی نوعی بارش فکری است؛ ممکن است مطابق با واقع باشد، ممکن است نباشد. این میشود به اصطلاح تأویل.
توضیح درباره کلمه «أوّل»
خود کلمه «أوّل» ــ مجاز مشارفت ــ را در فصاحت و بلاغت میخواندیم. «أوّل» یعنی آنچه از این به بعد پدید میآید، ممکن است قبل نبوده باشد. کلمه «تأویل» هم از همین معنا گرفته شده است؛ یعنی الان فرآورده ذهنی من است. الان کاری به این ندارم که بخواهد مطابق با واقع باشد یا نباشد. نمیخواهم واقع را به رخ بکشم، بلکه میخواهم از همینجا شروع کنم.
کلمه «أوّل یَؤول» به همین معناست.
نقل از اهل تأویل
ایشان میفرمایند: اهل تأویل در این آیه اختلاف کردند، یکی از آنها أنس بن مالک بن نَضْر الخَزْرَجی الأنصاری است؛ اهل مدینه و از خزرجیان مدینه و از طائفه بنینجّار.
انس بن مالک
مادرش، که معروف به اُمّ أنس و نامش اُمّ سُلیم بنت مِلحان است، از زنان شجاع صدر اسلام به شمار میآید. برای بیان واقعیتهای دین، هنگامی که انسان بخواهد جایگاه زن را در اسلام توضیح دهد، باید بداند که در صدر اسلام زنان بسیار فعال بودهاند. خودِ انس میگوید: من هشتساله بودم که مادرم دستم را گرفت و نزد پیامبر برد. وقتی پیامبر وارد مدینه شدند، مادرم گفت:
«یا رسولَ الله! این مردان و زنان مدینه هر کدام چیزی به شما میدهند. شما وارد مدینه شدید و غریب هستید، امکاناتی ندارید. من هم این پسر هشتسالهام را به شما میدهم، خادم شما باشد.» از آن زمان انس میگوید: «من از هشتسالگی معاشر پیامبر بودم.» عنوان «خادم رسولالله» انس به سبب همین همراهی، معروف شد به خادمُ رسولِ الله؛ یکی از عناوینی که در تاریخ زندگی صحابه آمده است. چون از کودکی مادرش او را به عنوان خدمتگزار در اختیار پیامبر گذاشت.
انس میگوید: «ده سال با پیامبر بودم.» یعنی از آغاز ورود پیامبر به مدینه تا پایان عمر شریفشان. انس هشتساله بود و هنگام رحلت پیامبر هجدهساله شد. درباره او بحث شده که آیا در جنگها حضور داشته یا نه؛ سنی نداشته که در جنگهای پیامبر به طور کامل شرکت کند، ولی گفتهاند در جنگ احزاب حضور داشته و در نوجوانی میجنگیده. پیامبر برای او دعا کردند، و همانگونه که در تاریخ آمده، دعای پیامبر سبب شد که عمرش طولانی شود، مال و ثروت فراوانی پیدا کند و از ناقلان حدیث از پیامبر باشد.
جایگاه انس در میان راویان حدیث
انس دو هزار و دویست و هشتاد (۲۲۸۰) حدیث از پیامبر نقل کرده و در رتبه سوم راویان احادیث در میان اهل سنت قرار دارد: اول ابوهُرَیْرَه است که بیشترین روایت را از پیامبر نقل کرده، بعد عبدالله بن عمر، و سپس انس بن مالک.
یکی از روایاتی که از انس نقل شده، گرچه او در ماجرایی با حضرت امیر علیهالسلام همجهت نبود و گفتهاند حضرت امیر در مورد او برخوردی کردند ــ تا آنجا که شاید لعنش کردند ــ ولی روایتی از او در وصف حضرت امیر علیهالسلام نقل شده است.
در آن روایت آمده است: در مجلسی پیامبر و حضرت امیر و جمعی از صحابه حضور داشتند. پیامبر فرمودند: «فردای قیامت، هفتاد هزار نفر از پیروان من بدون حساب وارد بهشت میشوند.» (عدد هفتاد در اینجا عدد تکثیر است.) حضرت امیر علیهالسلام که در آن مجلس بودند، مورد اشاره پیامبر قرار گرفتند. پیامبر فرمودند: «همه آنها شیعیان تو هستند، و تو امام آنان هستی.» این روایت را انس بن مالک نقل کرده است.
قول اول: خِزی به معنای ورود به آتش
ایشان اینگونه معنا میکند: حالا این انس که روایت از او شده، میگوید ـ و هم ایشان و چند نفر دیگر را مرحوم صاحب مجمع آورده است ـ که: «أن الإخزاء يكون بالتأبيد في النار» یعنی «إخزاء» در حقیقت آن است که خداوند کسی را گرفتار آتش کند و او را از رحمت خود دور بدارد. به تعبیر دیگر، گویا معنای حقیقی «إخزاء» این است که وقتی خدا کسی را میخواهد گرفتار کند در جهنم، مُخْزی میشود؛ یعنی او را همیشه در جهنم نگه میدارد، همان کسانی که مُخَلَّدینَ فِی النّار هستند. «أن الإخزاء يكون بالتأبيد في النار و هي خاصة بمن لا يخرج» اختصاص دارد به آن گنهکاران و طغیانگران که دیگر از آتش بیرون نمیآیند. این معنا را انس نقل میکند.
نقل قول جابر بن عبدالله
ولی خود صاحب مجمع نقل میکند از جابر بن عبدالله که گفته است: «أن الخزي يكون بالدخول فيها»[3] یعنی «خِزی» همان ورود در آتش است. و از او عمرو بن دینار روایت کرده که گفته است: «و ما أخزاه حين أحرقه بالنار» یعنی وقتی خدا او را در آتش سوزاند، اینگونه نیست که «أخزاه» باشد. پس صرف اینکه کسی وارد جهنم و آتش شود، معنایش این نیست که «أخزاه» شده است. این خِزی هست، ولی إخزاء نیست.
نظر صاحب مجمع
صاحب مجمعالبیان میفرماید: «و إن دون ذا لخزيا و هذا هو الأقوى»[4] یعنی اخزاء، تنها داخل شدن در جهنم نیست و این قول قویتر است. «لأن الخزي إنما هو هتك المخزي و فضيحته» خِزی یعنی هتک حرمت و پردهدری نسبت به کسی که مخزی میشود، یعنی او را رسوا کردن. «و من عاقبه الله على ذنوبه فقد فضحه» هرکس را خدا به خاطر گناهانش مجازات کند، رسوا کرده است.
«و هذا غير مناف لما نذهب إليه» این معنا منافات ندارد با آنچه ما به آن اعتقاد داریم: «من جواز العفو عن المذنبين» یعنی با عقیده ما درباره جواز عفو از گناهکاران منافات ندارد. زیرا خداوند متعال بسیاری از گناهکاران را میبخشد؛ این همان بحث شفاعت است. پس صرف اینکه کسی را خدا در جهنم وارد کند و در آتش قرار دهد، معنایش این نیست که «أخزاه» شده است. این خِزی هست، اما إخزاء نیست، بلکه در این حال فقط رسوا و آبروباخته میشود.
منافات نداشتن با جواز عفو
پس این منافات ندارد: «و هذا غير مناف لما نذهب إليه من جواز العفو عن المذنبين» زیرا بر اساس قول کسانی که گفتهاند: «أن الخزي هو الخلود في النار» کسانی که خزی را همان خلود در نار میدانند، بنابراین اگر خدا کسی را عفو کند، دیگر او را أخزاه نکرده است، حتی اگر وارد آتش شود. «فمن عفا الله عنه لا يكون أخزاه إن أدخله النار» یعنی اگر خداوند کسی را وارد آتش کند و سپس بیرون آورد، او را أخزاه نکرده است.
«فمن عفا الله عنه لا يكون أخزاه إن أدخله النار ثم أخرجه منها بعد استيفاء العقاب» یعنی کسی را وارد آتش کنند تا به اندازه لازم عقاب شود و سپس پاک و مطهر بیرون بیاید. در واقع، آن ورود به آتش مانند حمام و کیسهکشی خانه است که برای پاک شدن است، نه برای خلود.
بسیاری از گناهکاران اینگونه هستند که وارد جهنم میشوند، اما بعد از استیفاء عقاب برمیگردند.
قول دوم: خِزی به معنای ورود در جهنم
« و على قول من أثبت الخزي بنفس الدخول» طبق قول کسانی که گفتهاند خِزی همان ورود در جهنم است، « فإنه و إن كان خزيا فليس كمثل خزي الكفار» یعنی اگرچه این نیز نوعی خِزی است، اما مانند خِزیِ کافران نیست. پس خِزی درجات دارد. وقتی که شدت و حدّت آن زیاد میشود، به مرحلهای میرسد که دیگر اصطلاحاً به آن إخزاء گفته میشود. ولی لغت اخزا ظرفیت و استعداد آن را دارد که در چنین مواردی به کار رود.
تأویل و تحلیل اقوال
در اینجا یک نوع تحلیل و تأویل پدید میآید که از آن دو قول حاصل میشود. بسیاری از مباحث دیگر مانند مسائل اعتقادی نیز باید در کنار این بحثها قرار گیرد؛ از جمله بحث خلود در نار. مرحوم صاحب مجمع نیز این اقوال را برای جمعبندی و هماهنگی مفاهیم در اینجا آورده است. « و يجوز حمل قوله ﴿يَوْمَ لاَيُخْزِي اَللَّهُ اَلنَّبِيَّ وَ اَلَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ﴾» میتوان این آیه را چنین معنا کرد که: وقتی خداوند میفرماید: ﴿يَوْمَ لاَيُخْزِي اَللَّهُ اَلنَّبِيَّ﴾ یعنی در آن روز، دیگر خلود در نار برای پیامبر وجود ندارد.
همچنین درباره: ﴿وَ اَلَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ﴾ میتوان گفت که «لَا يُخْزِي» یعنی در آنجا دیگر إخزاء ـ که آخرین مرحله خِزی و همان خلود در نار است ـ وجود ندارد.
توضیح درباره «لایخزی» و مومنان
در اینجا نباید چنین تصور کرد که پیامبر هم وارد جهنم میشود. «لَا يُخْزِي» در این آیه، سالبه به انتفاء موضوع است، مانند تعبیر:« پدر عیسی ابن مریم لَمْ یَأکُل» که به معنای راست بودن جمله است چون اساساً موردی برای آن وجود ندارد. پیامبر اصلاً وارد آتش نمیشود.
اما درباره مومنان در عبارت: ﴿وَ اَلَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ﴾ میتوان گفت که چرا، ممکن است خِزی نصیبشان شود؛ زیرا گناه کردهاند و باید مجازات شوند.
سؤال: ﴿وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا﴾[5] ؛ آیا صرفِ «دخول» مراد است؟
پاسخ استاد: وارد میشوند، گاهی برای شفاعت.
﴿وَارِدُهَا﴾فرق میکند با «أَخْزَى ـ يُخْزِي». صرفِ دخول بله، امّا خودِ واژهی «واردها» معنایی وسیع دارد؛ بهگونهای که حتی نگهبانان جهنم نیز وارد میشوند؛ اصلاً اهل آتش هم واردند. جهنم خودش با آتش فرق میکند.
در آیه میفرماید: ﴿مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ﴾[6] نه اینکه «جهنم». ممکن است جهنم همهاش آتش نباشد؛ شاید بخشی برای ایستادنِ مأموران و محیطی غیرِ آتشین داشته باشد.
قول سوم: استحیاء
«على كلا الوجهين و على قول من جعله من الخزاية التي هي الاستحياء »
تا اینجا دو قول مطرح شد:
۱. خِزی به معنای خلود در نار.
۲. خِزی به معنای ورود در آتش فقط.
اما قول سوم این است که اصلاً بحث آتش یا عقاب در میان نیست، بلکه: «هي الاستحياء» یعنی خجالتدادن و شرمندهکردن. در نتیجه:
« فيكون إخزاء المؤمنين محمولة على الاستحياء و إخزاء الكافرين على الإهانة و الخلود في النار » مؤمنانی که وارد آتش میشوند، اخزای آنان همان حالت استحیاء و شرمندگی است. در حدی عذاب میشوند که شرمنده و خجالتزده میگردند، در حالی که کافران بر اساس کفرشان دچار اهانت، سپس خلود در نار میشوند.
لطافت معنایی «استحیاء» برای مؤمنان
این تعبیر لطیف است؛ و این لطافت را باید برای مردم بیان کرد. گاهی آنقدر از ترس و عذاب سخن گفته میشود که مردم را فقط میترسانند. اما برای مؤمنانِ واقعی که در مسیر حقاند ولی گناه هم دارند، باید امید را زنده نگاه داشت. «خوف» جای خودش محفوظ است، اما باید میان خوف و رجا تعادل باشد. وقتی فقط از راه ترس بخواهیم مردم را به حق دعوت کنیم، اثر ندارد. زیرا برخی از انسانها وقتی زیاد بترسند، دلسرد میشوند و میگویند: «ولش کن، هر چه میخواهد بشود!» اما اگر کمی فضای رحمت و امید باز شود، آرام میشوند و به میدان میآیند.
نمونهای اجتماعی از تعادل خوف و رجا
در داستان حجاب در جامعه هم همینطور است؛ اگر مدام تذکر داده شود و سرزنش پیدرپی باشد، اثر عکس دارد. اما وقتی کمی رها شود و با تبلیغات عمومی و فرهنگی همراه گردد، حتی همان افراد بدحجاب هم گاهی به فکر میافتند و از درون خسته میشوند. بسیار دیده شده کسی که در جوانی لجاجت و خلاف میکرده، وقتی پختهتر شده و سرش به سنگ خورده، بازگشته و آدم خوبی شده است. این واقعیتِ زندگی بشر است و باید آن را دید.
جایگاه خوف و رجا در ایمان
به همین دلیل، در هر موقعیتی باید هر دو عنصر خوف و رجا در صحنه باشند. در این تعبیر نیز که آورده شد، روشن میشود که: «استحیاء» مخصوص مؤمنان است، و آن إخزاءِ حقیقی که در آن اهانت و ذلت نهفته است، مربوط به کافران است.
مؤمنان در قیامت توهین نمیشوند و خوار و ذلیل نمیگردند، بلکه حالتی از شرمندگی در آنان پدید میآید که خود آن حالت، عذاب آنان است.
سؤال: این معانی که گفته شد، خلاف ظاهر آیه نیست؟
پاسخ استاد: چارهای نداریم؛ روایات، اعتقادات و مجموعهی معانی قرآنی اقتضا میکند که بپذیریم: «ما من عامٍّ إِلَّا وَ قَدْ خُصَّ» یعنی هیچ اطلاقی نیست مگر آنکه تخصیص خورده است. اطلاق آیه را نمیتوان حفظ کرد. حتی اگر «أَخْزَى» را به معنای خلود در نار بگیریم،
باز باید تخصیص بزنیم؛ چارهای نیست، چون قرآن سراسر همینگونه است. بسیاری از آیات عام، تخصیص خوردهاند، مگر آن دسته از عموماتِ عقلی که ارشادی هستند. اما این مورد، ارشادی نیست؛ اینجا توقیفی است و ما نمیدانیم در آن عالم چه میگذرد.
وقتی میفرماید:«أَخْزَيْتَهُ» و «أَخْزَى» را به معنای خلود در نار میگیریم، باید بدانیم که در هر حال تخصیص لازم است.
پس مؤمنانی که اِدخال میشوند در نار، دچار اخزیِ استحیاء و شرمندگی میگردند، و دیگران ـ یعنی کفار ـ دچار اهانت، توهین و خلود در نار میشوند.