1403/11/04
بسم الله الرحمن الرحیم
معنای لغوی و اصطلاحی تُوَفَون/سوره آل عمران /معاد در قران
موضوع: معاد در قران/سوره آل عمران /معنای لغوی و اصطلاحی تُوَفَون
﴿وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ [1] مدتی است این آیه شریفه به خاطر کلمه یوم القیامه که در آن آمده بهانه شده است تا الفاظ و عبارات آن را مباحثه کنیم.
امروز در رابطه با مضارع مجهول "یُوفَّون" بحث می کنیم، در ادامه این آیه شریفه "انما" کلمه حصر است و "توفون" که بحث التفات آن را در جلسه قبل ذکر نمودیم که التفات از غائب به خطاب است؛
فعلا در کلمه " توفون" از جهت لغوی به خود واژه می پردازیم.
کلمه "توفون " جمع از توفی باب تفعل است ماده اصلی آن" وفی یفی وفاءً " می باشد، "وفی فی عهده" در لغت گفته می شود و اوفی در ثلاثی مجرد و در باب افعال به معنای "اذا تمم العهد" وقتی شخص عهد خود را کامل نمود کلمه وفا به کار برده می شود بنابراین ریشه "توفی" در باب عهود است "اذا تمم العهد و لم ینقض حفظه" کسی که به عهد و پیمان خود کامل و دقیق پایبند باشد عرب از واژه وفا استفاده می کند؛ ضد "وفی" کلمه "غدر" است، غدر یعنی هر نوع خیانت به تعهد و کم گذاری نسبت به آن؛ هو الوافی و یا هو الغادر وافی یعنی کسی که تعهد را پر می کند و غادر شخصی که به تعهد نقص وارد می کند و گاهی "غدر" در لغت به معنای ترک آمده "الغدر هو الترک الوفاء" در قرآن کریم آیات بسیاری در این باب داریم:
﴿وَأَوْفُواْ بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ﴾[2]
﴿وَأَوْفُواْ بِعَهْدِ اللّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ﴾ [3]
﴿بلَى مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى﴾ [4] که یکی از مصادیق واضح تقوی شمرده شده است
﴿وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ﴾[5] اسم فاعل از باب افعال
﴿وَإِبْرَاهِيمَ الَّذِي وَفَّى ﴾[6] باب تفعل
مرحوم راغب در مفردات می گوید معنای وفی در عبارت "و ابراهیم الذی وفی" چنین است:« فتوفيته أنه بذل المجهود في جميع ما طولب به » تمام سعی خود را به کار گرفت تا هرچه خدا از او خواسته عمل نماید و با توجه به آیه شریفه ﴿ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم﴾ [7] خدا با ابراهیم معامله کرد و در مقابل حضرت ابراهیم "وفی" یعنی کامل گذاشت، مرحوم راغب ادامه می دهد «من بذله ماله بالانفاق فی طاعته»ابراهیم اموال خود را در طاعت پروردگار داد « و بذل ولده الذی هو اعز من نفسه للقربان» و فرزند خود را که بسیار او را دوست می داشت برای قربانی داد « وَفَّى أشار بقوله تعالى: ﴿وَإِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ﴾[8] » و این اشاره به امتحان بزرگ است و برای تکمیل بحث می گوید وفی یوفی توفیه « توفیه الشی: بذله وافیا واستیفاؤه: تناوله وافیاً»[9] در استعمالات آیه شریفه "ان الله اشتری" دو واژه پیدا می شود: توفیه و استیفاء؛ حضرت ابراهیم در مقابل خداوند توفیه نمود و او گرفت، توفیه یعنی پرداختن و بذل کردن به حد کامل قال الله تعالی ﴿وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ ﴾ [10] یعنی به هر نفسی داده شد و بذل شد آنچه را که کسب کرده بود
و می رسیم به آیه ﴿إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾ [11]
﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا﴾ [12] کسی که در دنیا حتی برای دنیا بخواهد زندگی نماید و کار نماید ما به او می دهیم و کم نمی کنیم
﴿وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ﴾ [13]
﴿فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ﴾ [14]
این آیاتی است که کلمه توفی را در باب تفعل "داده شده" بیان می کند "ثم توفون" به معنای داده می شوید، به شما تزریق می شود اجورکم؛ از مرگ و موت در قرآن تبدیل به توفی شده است که نکته ای در آن وجود دارد در لغت و تفاسیر آمده به میراندنی که بعد آن زندگی باشد توفی گفته می شود "یتوفی الانفس" یعنی میراندی که پشت آن زندگی است و این حکایت دارد از آنکه مرگ، نابودی زندگی نیست بلکه تغییر زندگی است.
از کلمه توفی که مجهول است نکاتی قابل برداشت است:
نکته اول: بحث تعهد و عهد مداری از مصادیق واضح عدالت خواهی است که شریعت به آن توصیه نموده است مثلا نگاه نکنید فلان شخص چقدر عبادت می کند بلکه ببینید در بحث عهد گرایی چگونه عمل می کند و خداوند در بحث عهد "خالق العهد" بوده و در اوج است همان طور که می گوئیم همه عاقل هستند و خداوند خالق عقل است.
نکته دوم: مرگی که خداوند برای بشر مقدر نموده تجسم تعهد خداست به اینکه اگر اعمالتان خوب یا بد باشد چه سرنوشتی به دنبال دارد که در این دنیا کامل تحقق نمی یابد در این عالم هستی اگر قرار باشد بر اساس تعهد خود جزا و پاداش بدهد فقط با مرگی است که به آن معتقدیم یعنی میراندنی است که پس از آن زندگی است
نکته سوم: کامل کردن پاداش در مقابل نیکی ها که در داستان معاد قابل بررسی است؛ ما کمال را در دو نقطه می توانیم ببینیم: در توحید و در معاد بحث کمال طلبی در مبدأ و معاد قابل تصور است کمال لایتناها در توحید است و کمالی که فی الجمله قابل تصور است در معاد دیده می شود، کسی که کامل شده و می خواهد کمال خود را ببیند امکان این دیدن در دنیا نیست و تنها در قیامت و برزخ افراد می توانند خود را ببینند « النّاسُ نِيامٌ فَإِذا ماتُواانْتَبَهُوا» [15] این انتباه یعنی دیدن کمال خود
نکته چهارم: یکی از اسباب برای وفا به عهد الهی، مرگ است. خداوند چه زمان می تواند به عهد خود وفا نماید؟ در دنیا گاهی معادلات پیچیده ای است که جواب ندارد با توجه به آنکه می گوئیم خداوند متعال در اوج عدالت است اگر بخواهیم وفای به عهد خداوند را ببینیم باید آن را در مرگ ببینیم به جهت آنکه الان سوال های زیادی است درمورد عیب و نقص های فراوان، معلولیت ها، کم وکاستی ها که در ظاهر همه تبعیض است در دنیا نمی توان عدل خداوند را اثبات نمود و فقط درمرگ و قیامت می توان عدالت الهی را مشاهده نمود.
نکته پنجم: توفی به معنای حقیقی خود در دنیا قابل تصور نیست.