1403/07/18
بسم الله الرحمن الرحیم
ایه 180/سوره ال عمران /معاد در قران
موضوع: معاد در قران/سوره ال عمران /ایه 180
در ذیل آیه شریفه 180 از سوره آل عمران مباحثه کرده و نکات و مطالبی را بیان نمودیم
مطلب چهارم: ﴿یبخلون بما آتاهم الله من فضله﴾ بَخَل یَبخَل بُخل که به معنای منع است نعماتی را خداوند در اختیار بشر قرار داده بعد به او می گوید مقداری از آنها را در راه خیر خرج کن و شخص امتناع می ورزد؛ زمانی که مال برای خود انسان باشد و در برابر امر انفاق مولا منع نماید قبیح است لذا به طریق اولی وقتی مال از لطف و کرم خود خداوند است بخل در برابر امر به انفاق پروردگار قبیح تر می باشد که مورد انفاق، بحث خمس و زکات است و این آیه شریفه نیز خمس و زکات را بیان می نماید که یقینا اضافه برسازمان اوضاع اقتصادی یک فرد است .
مطلب پنجم: ﴿من فضله﴾ مای موصول در "ما آتاهم الله" کلمه فضل ترجمه می شود فضل در لغت به معنای زیادی است ولی در اصطلاح قرآن و حدیث به معنای امکانات مالی آمده ﴿وابتغوا من فضل الله﴾ در روز جمعه بعد از نماز به سراغ کسب و کار بروید و از جهت معیارهای معرفتی فضل نقطه مقابل عدل است عدل یعنی هر چه شما سرمایه گذاری کنید به شما عطا می شود فضل یعنی بی حساب و کتاب "عاملنا من فضلک" یعنی عدالت را کنار بگذار زیرا اگر قرار باشد در ازای آنچه داریم به ما عطا کنی ما هیچ نداریم .
مطلب ششم: ضمیر فصل که بین مفعول اول و مفعول دوم قرار گرفته است به جهت اینکه دو مفعول در این آیه مبتدا وخبر هستند ﴿هو خیرا لهم﴾ هو به بخل بر می گردد یعنی "البخل خیرا لهم" ضمیر فصل بین دو مفعول نمی آید بلکه بین مبتدا و خبر واقع می شود لذا نمی توانیم در "رزقک الله خیرا" بین دو مفعول اصلی ضمیر فصل بیاوریم ضمیر فصل برای تقویت اسناد است که فقط بین مبتدا و خبر می باشد.
مطلب هفتم: ﴿بل هو شرٌ لهم﴾ بل، اضرابیه است در بل اضرابیه دو مفعول بهم خورده و تبدیل به مبتدا و خبر می شود "البخل شرٌ لهم" هو مبتدا و شر خبر آن که بعد از بل اضراب قرار گرفته و می شود قضیه حقیقیه برای کبرای کلی "البخل شر للانسان" در آن دیگر بحث حساب نیست و لطافت آن اینست که بخل و خیر دو مفعول بودند حساب و کتاب روی این دو مفعول جاری شد اما بعد از بل اضرابیه جمله اسمیه است که قضیه حقیقیه برای کبرای کلی است یعنی آیه شریفه در اینجا ضرب قاعده کلی می کند که همه جا می توان از آن استفاده کرد از جمله در همین مورد محاسبه که فرمود حساب نکنید
مطلب هشتم: آیه در رابطه با مانعین زکات است امام باقر علیه السلام فرمود این آیه در شان افرادی بود که زکات پرداخت نمی کردند ابن مسعود و ابن عباس نیز این مطلب را بیان کرده اند
عن النبی صلی الله علیه و اله: مَا مِن رَجلٍ لا یُؤَدّی زکاةَ مالِهِ اِلا جُعِلَ فی عُنقِهِ شُجاعٌ یَومَ القِیامةِ ثُمَّ تَلا هذِهِ الآیَةَ [[1] ]
در ادامه آیه شریفه ﴿سیطوقون﴾ این عبارت توضیح هو شراً لهم است که با نگاه به قیامت بخل را شر شمرده است اصولا معارف اعتقادی اخلاقی رفتاری فقه معنا پیدا می کنند و ارزش دارند و زندگی ما را تعریف می کنند به شرط آنکه معاد را جدی معتقد باشیم و الا بسیاری از سوالات آدمی بدون جواب باقی خواهد ماند با محاسبات دنیا بخل و عدم پرداخت زکات شر نیست اگر زندگی دنیا را منقطع از آخرت کنیم دیگر شری وجود ندارد؛ پاسخ بسیاری از اعمالی که انجام می دهیم یا بسیاری از مسائل تکوینی مانند نقص عضو عقب ماندگی و ... فقط معاد است تعبیر عامیانه ای که می گویند جوجه را آخر پاییز می شمارند تمام اوضاع و احوال انسان را در معاد حساب می کنند و با محاسبه آنجا عدالت خدا درست می شود اگر معتقد به معاد نباشیم نعوذبالله عدالت خدا اثبات نمی شود.
چطور بخل شر است ؟ ﴿سیطوقون ما بخلوا به یوم القیامه﴾ سین در اینجا سین آینده نزدیک است یطوقون طَوَّقَ یُطوِّقُ تَطویق یُطوَقون مجهول است یعنی طوق زده می شوند بوسیله آنچه از پرداخت آن بخل ورزیدند در روایت با تعبیر قلاده های داغ آمده "سیطوقون" دو مفعول دارد یکی در درون خودش که طوق است و دیگری "ما بخلوا" است طوق دار می شوند با "ما بخلوا" یک احتمال دیگر اینکه بِما بخلوا منصوب به نزد خافض باشد یعنی طوق زده می شوند بوسیله اموالی که بخل ورزیدند لذا حدیث نبی ما من رجل ....شجاع به معنای مار عظیم است فرمود ما مِن ذی رَحم یاتی ذا رحمه یسئله من فضل الله اعطاه الله ایاه فیَبخَل به اقوامش نزد او می آید و در خواست کمک می کند اما بخل می ورزد الا اخرج الله له من جهنم شجاعا یتلمزه بلسانه حتی یطوقه ماری به گردن او می آید و او را نیش می زند تا دور گردن او می پیچد و سپس این آیه را خواندند ﴿سیطوقون ما بخلوا به یوم القیمه﴾ این مانند ایه سوره توبه است ﴿یَومَ یُحمٰی عَلیها فِی نارِ جَهنَّمَ فتُکویٰ بِها جِباهُهُم و جُنُوبُهم و ظهورُهُم ﴾ [[2] ] کسانی که اموال را در این دنیا بذل نکردند و قرار بود امتحان شوند و نظام طبقاتی جامعه را متعادل کنند تا به دست خودشان عدالت اجتماعی برقرار شود این اختلاف در خلقت از جهت مالی امتحانی بزرگ است خدا بر نظام کلی خود طوری اموال را آفرید که اگر اغنیا به وظیفه خود عمل کنند عدالت اجتماعی از نظر اقتصادی زمین را فرا می گیرد و سنت الهی چنین است همه چیز آن گونه است که خلیفه خدا در شئون مختلف باید زمین را آباد نماید که یکی از آنها بحث زکات و خمس است اگر آدمیان به این اصل عمل کنند هم خودشان در راحتی و آرامش هستند و هم زندگی دیگران روبه راه می شود و زمین به دست خودشان آباد می گردد.