« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد محسن ملکی

1404/07/29

بسم الله الرحمن الرحیم

کلام در اطراف شک در مکلَّف‌به و خروج از محل ابتلا

کلام ما در اطراف شک در مکلَّف‌به و خروج از محل ابتلا و عدم خروج از محل ابتلا بود. خب، پنج نظریه را مرور کردیم تا رسیدیم به فرمایش مرحوم محقق خویی رضوان‌الله تعالی‌علیه.

 

فرمایش مرحوم محقق خویی (رضوان‌الله تعالی‌علیه)

مرحوم آقای خویی[1] فرمودند: این بزرگانی که بعضی گفته‌اند با خروج از محل ابتلا، علم اجمالی منحل می‌شود، و بعضی دیگر قائل به عدم انحلال هستند، مرجع و مرکز نزاع و علت این انحلال و عدم انحلال، برمی‌گردد به دو مبنا.

 

مبنای اول

این است که امر و نهی اگر به شیءی تعلق بگیرد که خودش خودبه‌خود در عالم خارج یا متروک است در شبهه تحریمیه ترک شده است، یا انجام شده است در شبهه وجوبیه، در این صورت اگر مبنای ما این شد که امر و نهی به چیزی که خودش در خارج متروک است (مکلف انجامش نمی‌دهد) یا چیزی که مکلف خودبه‌خود انجامش می‌دهد (نیاز به امر ندارد)، اگر گفتیم این امر و نهی لغو است، اگر مبنای ما این شد، علم اجمالی منحل می‌شود. «نذهب الی ما ذهب الیه الشیخ بالشبهة التحریمیة و ما ذهب الیه صاحب الکفایة» علم اجمالی منحل می‌شود. نهایتاً شیخ[2] می‌فرمود در شبهه تحریمیه، و آخوند[3] فرمود در هر دو شبهه (تحریمیه و وجوبیه).

پس اگر مبنا این شد، علم اجمالی منحل می‌شود.

 

وجه انحلال

چرا؟ چون امر و نهی در شبهه تحریمیه و در شبهه وجوبیه‌ای که یک یا دو طرف آن خارج از محل ابتلا است، آن طرفی که امر ندارد، چون امر آن لغو است، یا آن طرفی که نهی ندارد، چون نهی آن لغو است.

مثل آن مثالی که مرحوم محقق عراقی[4] زد، در داستان ازدواج با دختران پادشاه که بگوید: ازدواج نکن یا ازدواج بکن؛ خب اگر یک طرف از اطراف علم اجمالی در شبهه تحریمی متروک است، خودِ مکلف انجام نمی‌دهد، آن طرف هیچی؛ طرف دیگر می‌شود شک بدوی و علم اجمالی منحل می‌شود.

و همچنین در شبهه وجوبیه که مثالش دعا و انفاق بود؛ که یک طرف را خودش می‌گوید، دعا می‌دود، انجام می‌دهد، امر نمی‌خواهد، عاشق دعا کردن است، مریض می‌شود اگر دعا نکند، خودش انجام می‌دهد، امر ندارد؛ خب طرف دیگر که انفاق باشد، شک بدوی است، پس علم اجمالی منحل می‌شود.

 

نتیجه مبنا

این حرف محقق خویی[5] است (رضوان‌الله تعالی‌علیه)، اگر مبنا این شد که انحلال است. «و الحق مع صاحب الکفایة و مع الشیخ فی فرائده.»

 

مبنای دوم

اما اگر مبنا این نبود، یعنی نگوییم که امر و نهی نسبت به شیئی که خودش در شبهه تحریمیه متروک است یا در شبهه وجوبیه مکلف خودبه‌خود انجام می‌دهد، لغو هستند، در این صورت، امر و نهی لغو نیستند.

آن مبنای اول این شد که امر و نهی لغو است، مستهجن است؛ اما مبنای دوم این است که نه، مستهجن نیست، لغو نیست.

 

عدم انحلال علم اجمالی بر اساس مبنای دوم

اگر مبنا دوم شد، مرحوم آقای خویی می‌فرماید: علم اجمالی منحل نمی‌شود، چرا؟ چون هست، دیگر لغویت معنا ندارد، چون لغو نیست.

 

تأکید مرحوم خویی

بعد مرحوم آقای خویی می‌فرماید: «والحق هذا و الصحیح هذا». یعنی مبنای دوم در نهایت مبنای صحیح است.

همان مبنایی که می‌گوید: امر و نهی نسبت به شبهات تحریمیه و وجوبیه که بعضی از اطراف آن خارج از محل ابتلا هستند، به قوت خودشان باقی‌اند.

لزوم احتیاط برای مکلف

لذا مکلف را وادار می‌کنند به احتیاط. حالا هر دو طرف را می‌گیرد، می‌فرماید: به جهت اینکه در باب امر و نهی ما فقط قدرت عقلی لازم داریم. خروج از محل ابتلا، قدرت عقلی را از بین نمی‌برد.

قدرت عقلی به قوت خودش باقی است. قدرت دارد برود ظرفی که در خانه‌ی همسایه است، یا ظرفی که در خانه‌ی خود بنده است.

اینجا می‌دانم یکی از این دو ظرف نجس شده است. من قدرت دارم هر دو را مرتکب بشوم، یعنی قدرت عقلی دارم، و غیر از این چیز دیگری نیست.

 

نتیجه مبنا

بنابراین خروج از محل ابتلا مثل اضطرار نیست. خروج از محل ابتلا، علم اجمالی را منحل نمی‌کند. این فرمایش مرحوم محقق خویی است. بر اساس مبنای دوم که می‌گوید: امر و نهی به شیئی که آن شیء خودبه‌خود متروک است یا خودبه‌خود انجام می‌گیرد — یکی در شبهه تحریمیه و دیگری در شبهه وجوبیه — لغو نیست، مستهجن نیست.

اگر لغو نیست و مستهجن نیست، پس هست. یعنی در آن جایی که یک طرف از اطراف علم اجمالی از محل ابتلا خارج است،

امر وجود دارد. و هم آن مورد خارج از محل ابتلا را می‌گیرد، و هم موردی را که خارج از محل ابتلا نیست.

چرا؟ چون مکلف می‌تواند هر دو را مرتکب شود، می‌تواند هر دو را ترک کند. کجا؟ در مثال دعا و انفاق می‌تواند هر دو را ترک کند.

می‌تواند اراده کند که هیچ‌کدام را انجام ندهد.

 

بیان مرحوم آقای خویی پس از اختیار مبنای دوم

بعد از آن‌که مرحوم آقای خویی مبنای دوم را انتخاب می‌کند، جمله‌ای دارد که حالا بعداً باید برسیم به فرمایش ایشان و ببینیم واقعاً می‌شود این فرمایش را پذیرفت یا نه. ایشان می‌فرماید اگر می‌خواهی بفهمی (حالا من با بیان خودم را می‌گویم، شاید خود آقای خویی این‌چنین حرفی نزده‌اند) که داستان از چه قرار است، در مقام توضیح می‌گویم: این بزرگانی که آمدند گفتند علم اجمالی با خروج از محل ابتلا منحل می‌شود،

اوامر و نواهی شرعی را تشبیه کرده‌اند به اوامر و نواهی عرفی که موالی عادی امر و نهی دارند.

 

تشبیه به اوامر و نواهی عرفی

مثلاً مولایی به عبدش می‌گوید: «برو آب بیاور». اگر آب کنار دهنش باشد و بگوید «برو آب بیاور»، به او می‌خندند، می‌گویند این امر لغو است. یا عبدي دارد که اصلاً شرب خمر نمی‌کند، متنفر است؛ به او بگوید: «لاتشرب الخمر»، این نهی لغو است. چرا؟ چون در اوامر و نواهی عادی این‌گونه است که وقتی امر می‌کند، یعنی این فعل و این متعلق باید تحقق پیدا کند، و وقتی نهی می‌کند، یعنی این متعلق نباید وجود پیدا کند. در اوامر و نواهی عادی این‌طور است.

 

فرق اوامر و نواهی شرعی با عرفی

لکن اوامر و نواهی شرعی این‌طوری نیستند؛ این تشبیه، تشبیه مع الفارق است. اوامر و نواهی شرعی به این هدف صادر نمی‌شوند که مکلف در خارج مثلاً فقط فعلی را ایجاد کند یا چیزی را انجام ندهد. فقط این نیست.

 

غرض اصلی از اوامر و نواهی شرعی

پس چیست، جناب محقق؟ در اوامر و نواهی شرعی آنچه مهم است این است که وقتی مکلف فعلی را ایجاد می‌کند، مستندش کند به خدا.

بگوید: چون خدا دستور داده. وقتی چیزی را ترک می‌کند، مستندش کند به شارع؛ بگوید: چون او امر کرده یا نهی کرده. چرا؟ به جهت اینکه اوامر و نواهی شرعی آمده‌اند تا انسان را به معراج ببرند، رشد و ترقی دهند، مکرمت‌های اخلاقی‌اش را بالا ببرند.

چه زمانی این رشد حاصل می‌شود؟ وقتی که هر امری را که انجام می‌دهد، بگوید: «چون خدا گفته». مثلاً وقتی مسجد را تطهیر می‌کند، بگوید: چون خدا گفته. یا در بحث شبهه ما نحن فیه، اگر در شبهه تحریمیه یا شبهه وجوبیه، اطراف را ترک می‌کند (در تحریمیه)، یا اطراف را امتثال می‌کند (در وجوبیه)، می‌خواهد بگوید: چون خدا گفته، چون شارع فرموده. این همان استناد است.

 

ردّ قیاس به اوامر و نواهی عرفی

خب اگر چنین است، دیگر قیاس نکن به اوامر و نواهی عادی که اگر یک طرف حاصل باشد، خودش دیگر نباید امر کنی، و اگر یک طرف خودش متروک باشد ـ به قول شیخ اعظم ـ نباید نهی کنی؛ نهی ندارد، نه قبیح است و نه مستهجن. اما در اوامر و نواهی عادی، این‌گونه است که از امر صرفِ وجودِ فعل طلب شده و از نهی عدم ایجادِ فعل. «لاتشرب الخمر» اگر یک مولای عادی بگوید، یعنی شرب خمر نباید باشد.

 

در اوامر و نواهی شرعی

اما در اوامر و نواهی شرعی، علاوه بر اینکه او را در شبهه تحریمیه از انجام بازمی‌دارد، می‌گوید: چون مولا گفته، انجام نده. چون مولا گفته، در شبهه تحریمیه وقتی علم اجمالی داری و می‌دانی یکی از این دو نجس است، ترک کن. ملاک، قدرت عقلی است این چه چیزی لازم دارد؟ فقط قدرت عقلی. خب در ما نحن فیه هم قدرت عقلی هست. بنابراین هم امر و هم نهی با این پیش‌نیازِ استنادِ ترک به الله و استنادِ فعل به الله صادر می‌شوند.

وقتی علم اجمالی داری، علم اجمالی به امر داری، مگه نداری؟ وقتی علم اجمالی داری که یا دعا واجب است یا انفاق، علم اجمالی داری به امر. وقتی علم اجمالی داری به نجاست یکی از این دو، علم اجمالی داری به نهی شارع. قدرتش هم داری دیگر، چون خروج از محل ابتلا قدرت عقلی را از بین نمی‌برد. و ظاهراً مرحوم آقای خویی قدرت عرفی را فاکتور گرفته. بنابراین این مبنا را ایشان انتخاب می‌کند.

نهایتاً یک مطلبی پیش می‌آید اینجا ـ ابتدائاً، حالا بعد باید بگوییم که چی شد ـ یعنی همه اعمال ما عبادتند دیگر؟ قصد امر بکنی، قصد نهی بکنی؟ نه، می‌فرماید: توصلیات است. دیگر این‌که این ظرف نجس است یا آن ظرف نجس، وقتی پرهیز می‌کنی توصلی است،

دیگر این تعبدی نیست. ایشان می‌فرماید: قصد امر اختصاص به تعبدیات ندارد.

تعبدیات این‌گونه‌اند که در متعلق‌شان مصلحتی است یا در حرام‌شان مفسده‌ای است که تا شما قصد امتثال امر یا نهی نکنی، تحقق خارجی پیدا نمی‌کند.

اما مطلبی که من دارم می‌گویم این است که:شما هر کاری را که انجام می‌دهی به عنوان مشتبه‌الوجوب یا هر کاری را که ترک می‌کنی به عنوان مشتبه‌الحرمة، استنادش بدهی به شارع. فقط استناد؛ اگر استناد هم ندادی، باز هم آن تحقق پیدا می‌کند در خارج، انجام می‌گیرد یا ترک می‌شود، ولی این استناد باعث کمال است.

 

جمع‌بندی فرمایش مرحوم آقای خویی

این فرمایش مرحوم آقای خویی است، که به نظر می‌رسد قابل دفاع نیست به هیچ وجه. یعنی یکی از جاهایی که مرحوم آیت‌الله خویی با آن عظمتش گرفتار خبط شده، همین بحث است.

(البته ببخشید این‌گونه می‌گویم چون مباحثه‌ی طلبگی است. ان‌شاءالله نقدش را بعد مطرح می‌کنیم.)


logo