1404/07/22
بسم الله الرحمن الرحیم
شک در مکلف به/اصالة الاشتغال /اصول عملیه

موضوع: اصول عملیه/اصالة الاشتغال /شک در مکلف به
الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین ولاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم.
تنبیه هفتم در علم اجمالی: شک در مکلف به
تنبیه هفتم از تنبیهات علم اجمالی مرتبط با شک در مکلف به است. این تنبیه یک مقدمه دارد که ابتدا بیان میکنیم و سپس وارد بحث اصلی میشویم.
مقدمه این است که: علم اجمالی زمانی زنده و سرحال باقی میماند و منحل نمیشود که برخی از اطراف از محل ابتلاء خارج نشده باشند. به عبارت دیگر، محل ابتلاء یکی از مواردی است که علم اجمالی را منحل میکند.
اصل بحث
در مورد شک در مکلف به، مرحوم شیخ و آخوند (رضوان الله تعالی علیهما) مطرح کردهاند: علم اجمالی در صورتی تولید تکلیف میکند که اطراف موضوع مقدور مکلف باشد. اگر برخی از اطراف غیر مقدور باشند، یعنی مکلف توان انجام آن را نداشته باشد، چه در شبهه تحریمیه و چه در شبهه وجوبیه، علم اجمالی منحل میشود. آن طرفی که مقدور نیست، تکلیف از بین میرود و اطراف باقی مانده به صورت شک بدوی باقی میماند.
قدرت شرط عقلی برای تکلیف
مقدمه کلی این بحث: قدرت، شرط عقلی برای هر تکلیف است.
بر اساس قانون حسن و قبح عقلی: اگر شارع انسانی غیر قادر را مکلف کند، این کار غیر عادلانه و قبیح است.
بنابراین، در هر تکلیف: تمام اطراف علم اجمالی باید مقدور مکلف باشد تا علم اجمالی منجز و تکلیفآفرین شود. در غیر این صورت، بخشی از تکلیف از بین رفته و علم اجمالی منحل میشود.
نکات مهم درباره علم اجمالی و شک در مکلف به
نکته اول: انحلال علم اجمالی و شک بدوی
علم اجمالی زمانی حفظ میشود که تمام اطراف مقدور باشد.
اگر بعضی از اطراف غیرمقدور شوند: علم اجمالی منحل میشود. این انحلال به شکل شک بدوی نسبت به آن طرف غیرمقدور ظاهر میشود. به عبارت دیگر، شک در مکلف به از بین میرود و تبدیل به شک در اصل تکلیف میشود.
این وضعیت خلاف مفروض ماست؛ زیرا مفروض ما این است که: موضوع بحث شک در مکلف به است، که مجرای قاعده اشتغال و احتیاط در نزد اصولیین به برکت علم اجمالی میباشد.
در نتیجه، اگر برخی اطراف غیرمقدور شوند: علم اجمالی منحل میشود شک بدوی ایجاد میشود و این شک بدوی همان شک در اصل تکلیف یا شبهه موضوعیه است، که در این صورت برائت جاری میشود.
به عبارت ثالثه: علم به تکلیف دیگر وجود ندارد و علم از بین میرود.
نکته دوم: اصل در تمام اطراف علم اجمالی
برای اینکه علم اجمالی فعال و سالم باقی بماند، باید اصل در تمام اطراف جاری شود. اگر یک طرف از اطراف علم اجمالی مقدور نباشد: اصل در تمام اطراف جاری نمیشود. بنابراین امکان تعارض و تساقط اصول برای حفظ علم اجمالی وجود ندارد. علت این است که در طرف غیرمقدور، اصل جاری نمیشود و در نتیجه، علم اجمالی نمیتواند زنده و فعال باقی بماند.
جریان علم اجمالی در صورت غیرمقدور شدن بعضی اطراف
دلیل عدم جریان اصل در طرف غیرمقدور، وقتی یک طرف غیرمقدور شود، اصل در آن طرف جاری نمیشود.
علت: اصل یعنی حجت شرعی، و حجتهای شرعی سه نوع هستند: علم، ظن و شک. اکنون در بخش شک هستیم. حجت شرعی در غیرمقدور جاری نمیشود زیرا: حجت شرعی حکم است خدا به غیرمقدور حکم نمیکند، زیرا اگر میکرد، غیر عادلانه بود. بنابراین، در طرف غیرمقدور نمیتوان هیچ اصلی (استصحاب، برائت یا دیگر اصول) را جاری کرد.
نتیجه در طرف مقدور
در طرف مقدور، اصالة البراءة بدون معارض باقی میماند. اگر اصل در طرف غیرمقدور هم جاری میشد، با اصل در طرف مقدور تعارض میکردند و تساقط میکردند و علم اجمالی منجز باقی میماند. اما چون در طرف غیرمقدور جاری نمیشود، طرف مقدور به شک بدوی یا اصالة البراءة بدون معارض تبدیل میشود.
دو ناحیه علمی و استدلالی عدم تنجیز علم اجمالی
ناحیه اول: عدم علم به تکلیف
در چنین شرایطی، علم به تکلیف از بین میرود. به عبارت دیگر، علم به شک بدوی یا شک در اصل تکلیف تبدیل میشود.
ناحیه دوم: جریان اصل در اطراف مقدور
در اطراف چنین علم اجمالی، اصل جاری نمیشود تا تعارض و تساقط ایجاد کند. طرف غیرمقدور جاری نمیشود و طرف مقدور اصل را بدون معارض دریافت میکند.
دلایل انحلال علم اجمالی در صورت غیرمقدور شدن بعضی اطراف
نقش دو ناحیه استدلالی
انحلال علم اجمالی به دو ناحیه استدلالی برمیگردد: عدم علم به تکلیف: وقتی یک طرف غیرمقدور میشود، علم به تکلیف از بین میرود و تبدیل به شک بدوی میشود. عدم جریان اصل در اطراف غیرمقدور: در طرف غیرمقدور، اصل جاری نمیشود و بنابراین تعارض و تساقط اصول برای حفظ علم اجمالی ایجاد نمیشود.
اشکال مطرح شده: علم به ملاک
برخی میگویند: حتی اگر یک طرف غیرمقدور شود، علم به تکلیف نیست ولی علم به ملاک حکم باقی میماند. ملاک حکم چیست؟ به عنوان مثال در شبهه تحریمیه، ملاک حرمت عبارت است از مفسده موجود در ظرف حرام. این اشکال بر این اساس مطرح میشود که ممکن است علم اجمالی منحل نشود زیرا علم به ملاک همچنان برقرار است و میتوان از آن استفاده کرد.
پاسخ به اشکال علم به ملاک
علم به ملاک وابسته به خطاب است: برای کشف ملاک، خطاب باید وجود داشته باشد. در طرف غیرمقدور خطاب وجود ندارد، زیرا تکلیف به غیرمقدور ظلم است و شارع چنین حکمی صادر نمیکند.
قیاس با اضطرار
برخی قیاس کردهاند با شرب اضطراری، که دو ظرف داریم: یکی حرام و دیگری اضطراری. در آن مثال، شرب اضطراری خطاب ندارد و کشف ملاک از آن ممکن است. اما در ما نحن فیه، وضعیت متفاوت است: یک طرف مقدور و یک طرف غیرمقدور داریم. طرف غیرمقدور عدم است، نه شرب دیگر. بنابراین یک شرب داریم یا اصلاً شرب نیست.
نتیجه: وقتی یک طرف غیرمقدور است، ملاک همچنان از طرف مقدور کشف میشود و علم اجمالی به قوت خود باقی میماند.
جمعبندی نهایی در باب انحلال علم اجمالی نسبت به طرف غیرمقدور
نقد پاسخهای پیشین
پاسخهایی که برخی ارائه دادهاند، آبکی و ناقص است: گفتهاند که حتی اگر علم به تکلیف منحل شود، علم به ملاک حکم باقی میماند و میتوان از آن در طرف دیگر استفاده کرد. این پاسخ تنها ناحیه اول را مد نظر دارد، اما ناحیه دوم یعنی عدم اجرای اصل در تمام اطراف علم اجمالی همچنان به قوت خود باقی است. این امر باعث میشود که علم اجمالی منحل شود.
دلیل ناکارآمدی علم به ملاک
حتی اگر کشف ملاک در طرف غیرمقدور انجام شود: در این طرف خطاب وجود ندارد و بنابراین مکلف تحریک نمیشود. ملاکی که تحریک ایجاد نکند، باعث تکلیف یا احتیاط نمیشود. ملاکهای موثر فقط زمانی هستند که خطاب واقعی ایجاد کنند. نتیجه: علم به ملاک در طرف غیرمقدور نمیتواند مانع انحلال علم اجمالی شود.
نتیجه نهایی
علم اجمالی در طرفی که غیرمقدور است، منحل میشود و تبدیل به شک بدوی میگردد. دومین فرمول تنجیز علم اجمالی (اجرای اصل در تمام اطراف) محقق نمیشود، زیرا اصل در طرف غیرمقدور جاری نمیشود.
این نتیجه بر قدرت مکلف بر تکالیف خود تأکید دارد: چه در علم تفصیلی و چه در علم اجمالی، مکلف باید قدرت انجام تکلیف را داشته باشد. بنابراین، وقتی بعضی اطراف غیرمقدور میشوند، علم اجمالی از تنجیز میافتد و منحل میشود.
مقدمهای بر محل ابتلاء و نهی شارع
این مقدمه را نه مرحوم آخوند و نه مرحوم شیخ گفتهاند، بلکه مستقیم وارد ذی المقدمه شدهاند.
عبارت مرحوم آخوند از تنبیه دوم کفایه[1] :
« إنّه لما كان النهي عن الشيء إنّما هو لأجل أن يصير داعياً للمكلف نحو تركه ، لو لم يكن له داع آخر ـ ولا يكاد يكون ذلك إلّا فيما يمكن عادةً ابتلاؤه به» نهی شارع زمانی معنا دارد که مکلف در محل ابتلاء انگیزه داشته باشد و بتواند کار را انجام دهد. اگر کار از محل امتناع خارج شود، نهی معنا ندارد. مواردی که نهی معنا ندارد « وأما ما لا ابتلاء به بحسبها» یعنی کاری که به حسب عادت محل ابتلاء نیست. « فليس للنهي عنه موقع أصلاً » یعنی در چنین موردی نهی اصلاً معنایی ندارد.
نتیجه عملی: تکلیف به غیرمقدور غیرمعناست و شارع نیز آن را مقرر نکرده است. قدرت مکلف صرف نمیشود، زیرا انگیزهای برای انجام آن وجود ندارد. این از مصادیق غیر مقدور است و مطابق نظر مرحوم آخوند: « ضرورة إنّه بلا فائدة ولا طائل » یعنی اعمالی که مکلف توان انجام آن را ندارد، بدون فایده است.
مرحوم شیخ[2] میفرماید:
« لو كان ارتكاب الواحد المعين ممكنا عقلا، لكن المكلف أجنبي عنه وغير مبتل به بحسب حاله، كما إذا تردد النجس بين إنائه وإناء آخر» مثال: نجس مردد بین دو کاسه: یک کاسه در خانه خود مکلف و یک کاسه در خانه دوست. کاسهای که در خانه دوست است محل ابتلاء نیست: « لا دخل للمكلف فيه أصلا، فإن التكليف بالاجتناب عن هذا الإناء الآخر » یعنی: تکلیف بر اجتناب نسبت به آن کاسه اصلاً وارد نیست. حتی اگر از نظر عقلی امکان انجام وجود داشته باشد، اگر مکلف غیر مبتلا باشد یا محل ابتلاء نداشته باشد: تکلیف منجز نیست. تکلیف به اجتناب از چیزی که مکلف انگیزهای برای ابتلا به آن ندارد، صحیح نیست. «ولهذا لا يحسن التكليف المنجز بالاجتناب عن الطعام أو الثوب الذي ليس من شأن المكلف الابتلاء به».
مثال: به یک طلبه گفته شود لباس زن را نپوشد: این تکلیف محل ابتلاء ندارد، زیرا میل و انگیزهای برای انجام ندارد به مکلف گفته شود گوشت خوک نخورد یا لباسی را نپوشد که در اختیارش نیست: شارع میتواند بگوید: «اگر به محل ابتلاء رسیدی اجتناب کن» اما وقتی محل ابتلاء نیست، تکلیف وارد نمیشود
ارتباط با علم اجمالی
اگر یک طرف از محل ابتلاء بیرون باشد: تکلیف به اجتناب از آن طرف خلاف عقل و منطق شرعی و عرفی است مکلف قدرت اعتباری ندارد، یعنی: میل و رغبت ندارد اراده نمیکند
نکات قدرت:
تکوینی: مکلف به صورت فیزیکی میتواند انجام دهد.
اعتباری و عرفی: مکلف قدرت ندارد، یعنی در عرف و شرع نمیتوان او را مکلف دانست.
مثال: کسی که اشمئزاز دارد یا تنفر دارد، قدرت اعتباری برای انجام ندارد.
جمعبندی مقدماتی
اصل بحث: در باب تکالیف، مکلف باید مقدور باشد. وقتی طرفی از علم اجمالی از محل ابتلاء خارج است، مکلف از نظر اعتباری و عرفی توان انجام ندارد.
ادامه بحث به ارتباط قدرت اعتباری و تکلیف در علم اجمالی و شک در مکلف به خواهد رسید.
و صلی الله علی محمد و آله