« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد محسن ملکی

1404/07/06

بسم الله الرحمن الرحیم

شک در مکلف به/اصالة الاشتغال /اصول عملیه

موضوع: اصول عملیه/اصالة الاشتغال /شک در مکلف به

 

اضطرار به بعضی از اطراف علم اجمالی

آیا اضطرار به بعضی از اطراف علم اجمالی موجب عدم تنجیز علم اجمالی نسبت به بقیه اطراف می‌شود یا نمی‌شود؟

یک مقدمه‌ای را ذکر کردیم، تمام شد؛ می‌رویم سراغ ذی‌المقدمه.

ذی‌المقدمه، خب اصل بحث ما نحن فیه است. این نزاع است: آیا اضطرار موجب عدم تنجیز علم اجمالی می‌شود یا نمی‌شود؟

به تعبیر دیگر، اضطرار علم اجمالی را از کار می‌اندازد، عقیمش می‌کند، دیگر منجز نیست نسبت به افرادی که ما مضطر نیستیم، یا منجز هست؟

 

تقسیم‌بندی مقام‌ها

در این مسئله، در دو مقام بحث می‌کنیم:

مقام اول: اضطرار به یکی از اطراف معین

دو تا کاسه داریم؛ یکی حرام است. مضطر شدیم به کاسه شماره الف، یعنی به یک طرف معین. مثال دیگر: مضطر شدیم که نماز را در قبله بخوانیم ولی نمی‌دانیم کجاست؛ مجبوریم به طرف چپ بخوانیم، ولی می‌دانیم یکی از این چهار طرف فرضاً قبله است. مثال سوم: یک ظرف آب و یک ظرف شیر (حلیب) داریم؛ یکی از این دو نجس و حرام است. ما مضطر شده‌ایم به فرضاً شیر. در اینجا طرف معین است.

مقام دوم: اضطرار به طرف غیر معین

از این دو تا کاسه، هر کدام شد مضطره. یا از این چهار طرف، به یک طرف.

 

مقام اول: اضطرار به طرف معین

در مقام اول، چند صورت تصور می‌شود که خیلی‌ها مفصل مطرح کرده‌اند. مثلاً: مرحوم حضرت امام رضوان الله تعالی علیه در کتاب شریف ایشان تعلیقه بر کفایه «انوار الهدایة فی تعلیقة علی الکفایه»[1] ، چندین شق و چندین صورت طولانی ذکر کرده‌اند. چون بعضی از این صورها حکمش یکی می‌شود، ما خیلی شلوغش نمی‌کنیم و صرفاً اصل اقسام و اثر اضطرار به طرف معین را مدنظر قرار می‌دهیم.

 

سه صورت مهم قابل تصور

صورت اول: اضطرار بعد از تکلیف و بعد از علم به تکلیف

یعنی اول تکلیف آمده، بعد ما علم پیدا کرده‌ایم، بعد مضطر شده‌ایم (بعد المنکشف و بعد الکاشف). کاشف علم است. مثال: تکلیف مثلاً بعد از ظهر آمده، بعد هم علم اجمالی پیدا کرده‌ایم که این تکلیف بین این سه تا یا چهار تاست.

بعد از اینکه علم پیدا کردیم، حالا مضطر می‌شویم. خصوصیت این است که گویا وقتی تکلیف آمده و بعد هم علم پیدا شده: منکشف کامل است. کاشف کامل است یعنی هم در عالم واقع تکلیف آمده و هم در عالم ظاهر.

بعد که مضطر می‌شویم، به ذهن می‌زند که این تکلیف جای خودش را پیدا کرده و ذمه‌ات مشغول شده است؛ تو باید احتیاط بکنی.

 

صورت دوم: اضطرار بعد از تکلیف و قبل از علم به تکلیف

یعنی بعد المنکشف و قبل الکاشف. کاشف علم است. مثال: بعد از ظهر تکلیف آمده، اما من خبر ندارم. مضطر شده‌ایم به یک ظرف، بعداً علم پیدا می‌کنیم که یکی از این چند ظرف که مضطر شده‌ایم، حرام و نجس است.[2]

 

صورت سوم: اضطرار قبل از تکلیف و قبل از علم به تکلیف

این صورت عکس اولیه است: اضطرار قبل از خود تکلیف و قبل از علم به تکلیف است. مثال: قبل از ظهر مضطر شده‌ایم، بعد از ظهر تکلیف می‌آید و علم پیدا می‌کنیم که تکلیف بین این مجموعه است؛ بین این چند تاست، یا وجوب، یا حرمت، یا شبهه تحریمیه، یا شبهه وجوبیه.

بررسی صورت اول: اضطرار بعد از تکلیف و بعد از علم به تکلیف

در صورت اول، دو نظریه مهم از علمین مطرح است که از شخصیت‌های بنیانگذار اصول مدوَّن قرن اخیر هستند: مرحوم شیخ اعظم و مرحوم آخوند. طبق کفایه‌ای که مرحوم آخوند دارند، دو نظر مقابل هم قرار دارد[3] .

 

نظریه مرحوم شیخ اعظم

مرحوم شیخ رضوان الله تعالی علیه قائل است که علم اجمالی منحل نمی‌شود. توضیح: بحث اضطرار اگر بخواهد تنجیز علم اجمالی را بردارد، باید علم را منحل کند. انحلال یعنی از بین بردن علم اجمالی؛ به تعبیر مثال: اگر ریسمانی را فرض کنید، ریسمان است، وقتی برش می‌زنید و باز می‌کنید، دیگر ریسمان نیست. مرحوم شیخ معتقد است که علم اجمالی منحل نمی‌شود.

دلیل: تکلیف آمده، علم هم پیدا شده، بعد مضطر شده‌ایم؛ این اضطرار بعد از تحکیم تکلیف است. تکلیف سمج و محکم چسبیده به ذمه ما و کاملاً مستقر است. یک طرف مورد اضطرار قرار گرفته؛ تکلیف از بین نرفته است. چه شبهه وجوبیه باشد، چه شبهه تحریمیه، اگر ترک کردی (مثلاً شبهه تحریمیه بود) می‌گوید تموم شد. اگر انجام دادی بگویی وجوب برداشته شد؟ خیر. طرف دیگر همچنان بر ذمه باقی است.[4]

علم اجمالی منجز است؛ تکلیف را می‌گذارد. تکلیف اول آمده، علم هم پیدا شده (منکشف و کاشف)؛ قبل از اضطرار کار تمام شده است. باید به حکم عقل بگوییم: «اشتغال یقینی یستدعی فراغ الیقینی». ذمه مشغول شده و با مضطر شدن به یک طرف (که انجام شد)، طرف دیگر از بین نمی‌رود. شعاع علم اجمالی هر دو طرف را گرفته بود. یک طرف شما، طرف بعد شک بدوی نیست؛ بلکه شک مبتنی بر علم قبلی است. استصحاب هم کمک می‌کند: یقین هنوز از بین نرفته است.

بنابراین، مرحوم شیخ از کسانی است که قائل شده است: در این صورت اول، علم اجمالی منحل نمی‌شود. نسبت به طرف دیگر که مکلف مضطر نیست، تکلیف‌زا است: در شبهه وجوبیه: باید انجام شود. در شبهه تحریمیه: باید ترک شود.

 

نظریه مرحوم آخوند (صاحب کفایه)

بر اساس کفایه ایشان، علم اجمالی منحل می‌شود. ایشان می‌فرماید: ملاک در منجزیت علم اجمالی حدوثاً و بقائاً این است که منجز باقی نماند. یعنی تنجیز حدوثی و بقایی است و در صورت اضطرار، علم اجمالی از بین می‌رود.

بعد از اینکه مضطر شدید: از جهت حدوثی تکلیف درست شد و منجز بود؛ تکلیف حادث شد. بعد هم علم پیدا کردید؛ اگر قرار باشد منجز باقی نماند، علم اجمالی در طرف دیگر از بین می‌رود. به بیان دیگر: یک طرف مضطر شدید و مرتکب شدید، دیگر علم اجمالی نسبت به طرف دیگر وجود ندارد و فقط شک باقی می‌ماند.

اثر بر طرف دیگر طرف دیگر نسبت به مکلف مضطر: در شبهه وجوبیه امتثال لازم نیست. در شبهه تحریمیه پرهیز لازم نیست. آخوند تشبیه می‌کند به شک ساری: شک ساری علم وجدانی تفصیلی بود. متیقن سابق بود تفصیلاً، مثلاً روز پنج‌شنبه. روز جمعه شک می‌کنید همان یقین روز پنج‌شنبه. علم تفصیلی از بین نمی‌رود چون قوی است. علم اجمالی ضعیف‌تر است از علم تفصیلی و توسط اضطرار و شک می‌تواند منحل شود و منجزیتش از بین برود.

 

نقض نظر مرحوم آخوند

خود مرحوم آخوند در کفایه نقضی وارد می‌کند به فرمایش خودش و جواب می‌دهد. ایراد ایشان این است که: اگر بعضی از اطراف از بین می‌رود، این موجب عدم تنجیز علم اجمالی نیست؟ مثال: مانحن فیه، تکلیف آمد، علم به تکلیف هم آمد، بعد یه دفعه یکی از این کاسه‌ها رو دزد برداشت برد، مفقود شده، یک طرف. طبق نظر اولیه می‌گفت علم اجمالی منحل می‌شود، طرف دیگر منجز نیست. در مورد فقدان، ایشان می‌گوید: علم اجمالی منجز است. اگر طرف دیگر شبهه تحریمیه باشد، نمی‌توان مرتکب شد. بنابراین، نقض ایجاد شد: در فقدان، یک طرف از علم اجمالی از بین رفته، اما علم اجمالی نسبت به طرف دیگر هنوز منجز است.

به بیان دیگر، وقتی مانحن فیه مضطر شدیم به یک طرف، این اضطرار مثل همین فقدان است.

چرا در فقدان می‌گوییم منجز هست؟ چون یک طرف از بین رفته، اما طرف دیگر اثر علم اجمالی خود را حفظ می‌کند.

 

مرحوم آقای خوئی و بعضی دیگر اضافه کردند که نقضی که مرحوم آخوند وارد کرده به خودش مخصوص فقدان نیست. بلکه در خروج از محل ابتلا هم هست یا در انجام دادن بعضی از اطراف هم هست. مثال: چون شبهه وجوبیه است، یک طرف را امتثال می‌کند، یک طرف از بین رفت و با امتثال از بین رفت؛ طرف دیگرش می‌شود شک بدوی. در اینجا هم نقض رخ می‌دهد: خروج از محل ابتلا منجز است، امتثال یک طرف باز هم منجز است.

بنابراین پرسش پیش می‌آید: چرا در اضطرار منجز نباشد؟ این وضعیت شبیه همان نقضی است که مرحوم آخوند به خودش ایراد می‌گیرد.

مرحوم آخوند می‌فرماید: خیلی فرق است بین اضطرار و بین فقدان. توضیح ایشان: اضطرار از حدود تکلیف است؛ حد برای تکلیف است. در عالم شریعت، یعنی از همان اول تکلیف مقید است به اینکه اضطراری نباشد. اما فقدان که شرط نیست و قید نیست برای تکلیف. در اضطرار، طبق قواعد شریعت، هر تکلیفی که از اول بخواهد تولید شود، مقید است به اینکه اضطرار نباشد. اگر اضطراری پیش بیاید، بعد از تکلیف، مشخص است که تکلیف نبوده. برخلاف فقدان که یک اتفاق بیرونی است و ربطی به جعل ندارد. اضطرار در عالم جعل توسط شارع، قید قرار گرفته برای تکلیف. تکلیف مقیده است؛ برخلاف فقدان که تکلیف مطلقه است.

تکلیف مطلق آمده، علم هم به آن پیدا کردم، بعد یک طرف از این کاسه‌ها گم می‌شود. تکلیف منجز، مستقر و ثابت است. چون قید نبود، در شریعت این اتفاق خارجی است؛ ذمه مشغول به تکلیف مطلقه است. همان قاعده: «اشتغال یقینی یستدعی فراغ یقینی» برقرار است.

در حاشیه، مرحوم آخوند به گونه‌ای سخن گفته که گویا آمده کنار شیخ اعظم قرار گرفته و موافق شده است با ایشان[5] .

 


logo