1404/02/07
بسم الله الرحمن الرحیم
شک در مکلف به/أصالة الاستصحاب /الأصول العملية
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /شک در مکلف به
در مسألهی «جریان اصل در اطراف علم اجمالی»، به این نتیجه رسیدیم که اصل جاری نمیشود، هرچند تتمهای باقی ماند که با عنوان تخییر مطرح شد.
چرا اصلاً بحث تخییر به میان آمد؟ چون در اطراف علم اجمالی، شک در مکلفبه وجود ندارد بلکه حرمت محرز است. مثال معروف: دو ظرف داریم و یقین داریم که یکی از آنها خمر و حرام است. پس تکلیف روشن است؛ حرمت محرز است. حال آیا میتوان در هر دو طرف «کلّ شیء لک حلال» را اجرا کرد؟ خیر، چون این کار منجر به مخالفت قطعی عملیه میشود. اما آیا میتوان در یکی جاری کرد و در دیگری نه؟ این بحثی است که با استناد به قواعدی مثل ترجیح بلا مرجّح منتفی دانسته میشود، مگر اینکه از کانال تخییر این کار را توجیه کنیم.
در نگاه دقیق به ماجرا، هر کدام از دو ظرف به تنهایی مشکوک است؛ ولی اجرای اصل در هر دو باطل است. اما اگر فقط در یکی از آنها اصل جاری کنیم، مخالفت قطعیهای رخ نمیدهد بلکه میشود موافقت و مخالفت احتمالیه، که در شریعت نظایر بسیاری دارد (مثل عمل به امارات یا اصول عملی).
برای ساختن تخییر، سه نوع تخییر در اصول وجود دارد:
تخییر در خبرین متعارضین
تخییر در تعارض اجتهادی
تخییر مرکب از عقل و نقل
در نوع سوم، مثال معروفی داریم: روایتی میگوید در روز جمعه «نماز جمعه واجب» است، و دیگری میگوید «نماز ظهر واجب» است. فقها قائل به تخییر شدهاند؛ یعنی هر کدام از دو روایت، اطلاق احوالی دارد. اولی میگوید نماز جمعه واجب است حتی اگر ظهر واجب باشد، و دومی بالعکس. هر دو مدعای خود را واجب تعیینی میدانند. در نتیجه: یا باید از عموم دست بکشیم (که خلاف است)، یا باید از اطلاق دست بکشیم.
راه حل این است که اطلاق هر کدام را مقید به ترک دیگری کنیم؛ یعنی روایت اول بگوید: نماز ظهر واجب است اگر نماز جمعه نخوانی، و بالعکس. اینگونه نتیجه، تخییر خواهد بود. فقها نیز بر این اساس فتوا دادهاند.
در ما نحن فیه (علم اجمالی نسبت به دو ظرف)، نیز میتوان چنین روشی را دنبال کرد. «کل شیء لک طاهر» در مورد هر ظرف، دارای اطلاق است. ولی چون نمیتوان آن را در هر دو جاری کرد (زیرا منجر به مخالفت قطعیه میشود)، باید اطلاق هر یک را مقید به ترک دیگری کنیم. نتیجهاش تخییر خواهد بود.
پس بعضی از بزرگان خواستهاند با این تحلیل، در اطراف علم اجمالی قائل به تخییر شوند، مستنداً به ادلهای چون «کل شیء لک طاهر» یا «کل شیء لک حلال».
نقد مرحوم نائینی و پاسخ مرحوم خویی به نظریه تخییر
مرحوم نائینی (رضواناللهتعالیعلیه) میفرماید: این تصور که بتوان اطلاق را مقید کرد و تخییر ساخت، باطل است. چرا؟ چون: بین اطلاق و تخییر، تقابل عدم و ملکه است. اگر اطلاق تصور نداشته باشد، تقیید هم بیمعنا است[1] .
ایشان میگوید: در ما نحن فیه، اطلاق قابل تصور نیست، چرا که مثلاً نمیتوان گفت: ظرف شماره یک برای تو حلال است، چه ظرف شماره دو را ترک کنی چه نکنی. این خلاف عالم ثبوت است، چون یقین داریم یکی از این دو ظرف حرام است. بنابراین، اطلاقی که چنین چیزی را بگوید، باطل و غیرقابل اجراست. چون اطلاق ممکن نیست، پس تقیید هم معنا ندارد؛ و چون تقیید ممکن نیست، تخییر هم ممکن نیست.
ایشان میفرماید: در منطق خواندهایم که تقابل عدم و ملکه تنها در جایی معنا دارد که ملکه در آن موضوع ممکن باشد. همانطور که به سنگ نمیتوان گفت کور (چون اساساً ملکهی بینایی را ندارد)، اینجا هم تقیید بیمعناست، چون اطلاق از ابتدا معنا ندارد.
نتیجه: در این مورد، تخییر نوع سوم (از مسیر تقیید اطلاق) غیرممکن است.
اما آیتالله خویی (رضواناللهتعالیعلیه) پاسخ میدهد: خیر، اگر اطلاق ممکن نیست، لازمهاش این نیست که تقیید هم ممکن نباشد؛ بلکه ممکن است تقیید ضروری باشد.
ایشان مثال میزنند: در مورد خداوند تبارک و تعالی، جهل محال است؛ اما این به معنای محال بودن علم نیست، بلکه برعکس، علم ضرورت دارد.
عبارت ایشان: «و فیه: إن استحالة الاطلاق تستلزم ضرورة التقیید»[2] چرا؟ چون «الإهمال بحسب مقام الثبوت غیر متصوّر»؛ احکام الهی در عالم ثبوت نمیتوانند مهمل باشند.
بنابراین، حکم الهی یا مطلق است یا مقید. اگر اطلاق غیر ممکن باشد، پس تقیید واجب است. و تقابل میان اطلاق و تقیید که از نوع عدم و ملکه است، مانع از ضرورت تقیید نمیشود. نمونه تقابلهای دیگری همچون: بین علم و جهل (علم، ملکه است؛ جهل، عدم آن)، بین فقر و غنا (فقر برای ممکنالوجود، ضروری است چون غنا محال است)
نکتهی قابل تأمل:
آیا در مثالی که آیتالله خویی آورده، یعنی «استحالة الجهل لا تستلزم استحالة العلم»، ترتیب ملکه و عدم ملکه به درستی رعایت شده؟ در منطق میدانیم علم، ملکه است و جهل، عدم ملکه. پس ظاهر عبارت ایشان، جای بررسی و تأمل منطقی دارد؟!
نتیجه: بر اساس نظر آیتالله خویی، عدم امکان اطلاق، نهتنها تخییر را باطل نمیکند، بلکه ضرورت تقیید و تخییر را ایجاب میکند. پس فرمایش مرحوم نائینی قابل مناقشه است و قابل دفاع نیست.