1403/10/03
بسم الله الرحمن الرحیم
تنبیهات برائت/برائت /اصول عملیه
موضوع: اصول عملیه/برائت /تنبیهات برائت
برای اتمام احادیث من بلغ بعد از فرمایش مرحوم آخوند در یک جمع بندی بنده به این شکل بیان کرده ام « فان تلک الاخبار ناظره الی عالم الاعتقاد و الاخلاق » اخبار من بلغ طبق بیانات گذشته که با کلید زدن مرحوم محقق خوئی آغاز شد نظر به عالم اعتقاد و اخلاق دارند « و ترشدنا الی انقیاد العبد فی قبال المولا » و ما را ارشاد می کنند به بحث انقیاد عبد در پیشگاه مولای خود « و هذا المقام متاخر عن عالم الفقه و الاجتهاد » این مقام نکته اخر دین است « اذ الجعل و القانون و القواعد الفقهیه تمهد مبانی الفرع الدینیة فی اعمال العباد علی مراعاة العدالة » چون قواعد اصولی و فقهی پایه گذار فروع دین در افعال مکلفین هستند بر پایه عدالت، تقنین و قانون و قاعده یعنی عدالت قواعد اجتهادی و فقاهتی یعنی عدالت« التی هی اساس اعتقادی فی الفروع » اگر قاعده و قانون هست «یلازم العلم والوصول الی بیان و حجة من قِبَل المولا » قاعده و قانون و نظم باید مستند به مولا باشد در اصول خواندیم یا با علم وجدانی یا أمارات اگر این دو نبود با اصول عملیه قواعد مستند به شارع می شود « الذی یطلب من العبد الاتیان و الترک » تا بفهمیم شارع از ما خواسته چه کاری انجام دهیم و چه کاری را ترک کنیم «بالنسبة الی العمل و الفعل فی حیاة الانسان الذی لم یترک سُدی» ما در زندگی آزاد نیستیم و دستور و امر داریم «بل له اوامر و نواهی لاجل تنظیم المعیشه فی الحیاة الدنیویه التی هی مقدمة للفوز فیها و فی الاخرة » اگر این نظم را پیدا کردیم در چهار چوب قانون قرار گرفتیم و اساس نامه زندگی را بر اساس شریعت بستیم در دنیا و آخرت رستگار می شویم « و علم الاصول دوّن لاجل تنقیح صغراً و کبراً فی تحصیل العلم و المعرفة بالنسبه ان یعرف المکلف وظیفته فی کل فعل و ترک حتی یصیر مطیعاً » علم اصول آمده تا صغری و کبرای اطلاع پیدا کردن نسبت به شریعت را تدوین کند صغری مباحث الفاظ، ظاهر صیغه امر و نهی و کبری حجیت « فالفقهُ و الاصول ترغیب الی العلم والمعرفة بالامور الاساسیة من الدین و هی عمود الدین و به عمران الدنیا و الاخرة » هر کاری باید معلوم باشد و نسبت به آن علم داشته باشیم و مارک حجت روی آن بخورد « و کیف کان ان الفضل من الله لیس فی دائرة الفقه و الاصول » فضل خداوند در دائره فقه و اصول نیست « بل هو من عالم الانقیاد و العبودیة الثبوتیة » فضل در بحث عبودیت و اعتقاد است که بحثی کلامی است و بحث فقه و اصول در عالم اثبات و دلالت و دلیل است « و الذی ینبغی ان یذکر هنا ان التشویق و الترغیب الی مؤدی هذه الاخبار» اینکه دعوت کنیم مردم را به احادیث من بلغ « یوجب تحکیم الفضل علی العدل» در نظام نامه زندگی فضل خدا را مقدم بر عدالت خداکرده ایم « و لازم ذلک عدم اهتمام المسلمین بالواجبات والمحرمات بل مستحبات المدونه والمکروهات کذلک » لازمه این مساله این می شود که واجبات و محرمات و مستحبات مدون مانند نماز شب و مکروهات دیگر برای مردم مهم نیستند « اذ هو لسان الاحساس» زیرا لسان اخبار من بلغ لسان احساس است یعنی فضل (مفت خوری) است «مع ان الدین قد اصر علی تحکیم العقل و العمل الخالص ﴿الَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ﴾ [1] و لا یخفی ان الدین اذا سُلّم الی الاحساس و الخیال و الوهم » اگر دین را به سمت احساسات ببرید می شود دین شخصی اگر شخصی به واجبات و محرمات و مستحبات و مکروهات مدونه پایبند و عامل به آنها بود، می تواند برود سراغ اخبار من بلغ اما وقتی این اخبار در دسترس مردم عادی قرار می گیرد به طرف خیال و احساس رفته و واقعیات دین را فراموش می کنند « یوجب نوعا من الرهبانیة و "قال النبی لا رهبانیة فی الاسلام" [2] و ینتفی بذلک الحیاة الاجتماعیة الاسلامیة » زندگی اجتماعی دینی از بین می رود "ما قصم ظهری الا رجلان عالم متهتک و جاهل متنسک" [3] «و ینظر کل فرد الی مصالحة و مفاسدة الشخصیة» نگاه زندگی دینی می شود نگاه شخصی «مع ان الروایات الکثیره تدل علی ان الانسان المسلم المومن یحب لغیره ما یحب لنفسه کما جاء فی الحدیث النبی: "ما یستکمل المرء الایمان حتی یحب لاخیه ما یحب لنفسه" [4] » حدیثی در این زمینه داریم که می فرماید:
"لا قول الا بالعمل و لا قول و لا عمل الا بالنیة و لا قول و لا عمل و لا نیة الا باصابة السنة " [5] اصابة سنت با من بلغ پدید نمی آید باید سنتی محرز شده باشد که شارع چنین فرموده که طبق قواعد یا علم است و یا ظن معتبر و یا اصول عملیه که خود حجت شرعی هستند؛ خبری ضعیف حرفی زده و می خواهید توسط احادیث من بلغ بگویید این سنت است مرحوم خوئی زیبا فرمود که تسامح در ادله سنن اساس ندارد؛ آیا می توان درباره ارزشهایی که قرار است دنیا و آخرت را آباد کند در دنیایی که همه چیز بر اساس نظم است در تشریع بی نظمی کرده و بگوییم مستحبات سند معتبر نمی خواهد؟ این مساله با عقل و نظم پروردگار هماهنگ نیست
«تبین مما ذکرنا ان البلوغ موضوع لاحادیث من بلغ »این مساله ای است که به شکلی شخصیت معاصر ما حضرت ایه الله سبحانی فرموده بلوغ موضوع لاحادیث من بلغ «فهو لابد من وجوده قبل مؤدی هذه الاخبار» بلوغ باید قبل از خبرهای من بلغ باشد آن هم بلوغ عن النبی و عن الله « و البلوغ الذی یقع موضوعا للفقه و الاصول عن ما ثبت بدلیل معتبر شرعی او عقلی وتلک الاخبار لا تثبت البلوغ » این اخبار نمی توانند بلوغ را اثبات کنند« لان احکام فی المعنی» زیرا ماهیت احادیث من بلغ حکم است « والحکم لایثبت موضوعه» حکم متاخر است و موضوع را اثبات نمی کند « و اذا لم یثبت بلوغ فی الشریعه بل کان الکلام فی احتمال البلوغ و ان تلک الروایات لا موضوع لها » اخبار من بلغ موضوع ندارند« الا ان نُسامح فی البلوغ» مگر مسامحه نماییم در بلوغ «و عبّر عن البلوغ باحتمال وجود حکم لموضوعٍ» و بگوئیم بلوغ یعنی احتمال بلوغ «قد قدر ثواب بحسب الاحتمال فان ذلک خارج عن موضوع علم اصول و الفقه اذ لا ینطبق علیه استنباط و لا فعل المکلف» نه استنباط (اصول)بر آن منطبق می شود و نه فعل مکلف(فقه) در فعل مکلف می گوئیم عوارض فعل مکلف وجوب حرمت استحباب و کراهت است که باید با دلیل بر روی فعل مکلف بیاید تا بشود بلوغ لذا با این بیانی که عرض شد احادیث من بلغ را فقط در ناحیه ارشادیت معتبر می دانیم که ارشاد به مباحث عقلی هستند و اگر کسی بعد از انجام تمام تکالیف مدونه شنید خبر ضعیفی عملی را دارای ثواب می داند اگر به نیت ثواب انجام دهد خداوند از باب فضل به او ثوابی می دهد و این روایات فقط در وادی بحث اعتقادی و اخلاقی هستند.