1403/10/01
بسم الله الرحمن الرحیم
تنبیهات برائت/برائت /اصول عملیه
موضوع: اصول عملیه/برائت /تنبیهات برائت
در بحث احادیث من بلغ به اینجا رسیدیم که این احادیث دارای ثمراتی است بعد از آن که نظریات را در رابطه با این روایات ذکر کردیم ثمراتی را به حسب آنچه حضرت استاد حضرت آیة الله فلسفی رضوان مطرح فرمودند ما نیز از باب یاد آن عزیز اشاره می کنیم یک ثمره را در جلسه گذشته گذرانیدم
ثمره دوم: اگر خبر ضعیفی (مثلا ذکر خاصی در اول ماه) قائم شود بر استحباب و بعد خبر صحیح و معتبری وارد شود بر عدم استحباب یا حرمت آن ذکر در اینجا بستگی دارد از احادیث من بلغ چگونه بهره وری نموده ایم اگر قائل شویم احادیث من بلغ جبار خبر ضعیف هستند نتیجتا بین خبری که ضعیف بوده و خبر قوی تعارض برقرار می شود و ما را به سمت باب تعارض می برد و اگر گفتیم اخبار من بلغ جابر ضعف خبر نیستند چنین ثمره ای ندارد
ثمره سوم: اگر خبر ضعیفی دلالت نماید بر مستحب بودن مثلا هدیه دادن روز جمعه و خبر معتبری بگوید هدیه دادن مطلقا مستحب است در اینجا در مطلق و مقید باب مثبتین گفتیم مطلق حمل بر مقید می شود خبر ضعیف هدیه روز جمعه را مستحب می داند و اخبار من بلغ جباراً ضعف سند را جبران می کند لذا مطلق را بر مقید حمل می کنیم
ثمره چهارم: خبر ضعیفی دلالت کرده بر استحباب شیئی در زمانهای گذشته (مثلا غسل به شکل ارتماسی در زمانی که خزینه بوده مستحب است) و حال که این گزینه در حمام نیست شک می کنیم استحباب آن پابرجا هست یا نه استصحاب می کنیم استحباب را چون احادیث من بلغ ضعف خبر را جبران نموده است
بیشتر این ثمرات برای بحث تسامح در ادله سنن است؛ توسط خبر ضعیف مستحبی از معصومین گزارش شده از احادیث من بلغ بهره برداری می کنیم زیرا این احادیث روی خبرهای ضعیفی که استحباب را بیان می کند تمرکز دارند و می گویند
اگر به نیت آن ثواب عمل را انجام دادید ثواب را دریافت می کنید
مرحوم خوئی رضوان الله تعالی علیه سه وجه را برای مؤدای احایث من بلغ ذکر می کند:
وجه اول: ارشادی
وجه دوم: اسقاط شرایط حجیت خبر واحد در مستحبات
وجه سوم: استحباب عمل به عنوان ثانوی؛ احادیث من بلغ می گویند عمل مستحب می شود با عنوان ثانوی و آن بلوغ ثواب است الدعا عند رویت الهلال با عنوان "البالغ ثوابه" نه به عنوان خود دعا
بعد از این سه احتمال می فرماید:« ان المناسب لما اشتهر بین الفقها من قاعده التسامح فی ادله السنن هو الاحتمال الثانی» اگر بخواهیم نظر فقها در گذشته را درنظر بگیریم بالنسبه با احادیث من بلغ احتمال دوم است یعنی اسقاط شرایط حجیت خبر واحد، لازم نیست شرایط حجیت خبر واحد درباره سنن ملاحظه شود به این معنا که لازم نیست راوی موثق باشد یا عدل امامی باشد یا روایت مرفوعه و مرسله نباشد «لکنه بعید عن ذلک الروایات غایت البعد لان لسان الحجیه انما هو الغاء احتمال الخلاف والبنا علی ان مودی الطریق هو الواقع کما فی ادله الطرق و الامارات » زیرا حجیت یعنی احتمال خلاف را ملغی کن و خبر واحد که مفید ظن است را نازل منزله علم بدان زیرا ادله طرق و أمارات این طور می گفتند که مؤدای طریق مطابق با واقع است « لافرض عدم ثبوت المودی فی الواقع کما هو لسان هذه الاخبار » نه اینکه ولو مطابق با واقع نباشد احایث من بلغ می گفت ولو پیامبر نگفته باشد یعنی هرچند مطابق با واقع نباشد اما ادله حجیت می گوید الغاء احتمال خلاف کن و بگو مطابق با واقع است بنابراین سازگاری ندارد احادیث من بلغی را که می گوید معلوم نیست مطابق با واقع باشد دلیل قرار دهیم برای بحث الغاء حجیت «فهو غیر مناسب لبیان حجیة الخبر الضعیف فی باب المستحبات» ادله حجیت می گویند احتمال خلاف را کنار بگذار و احادیث من بلغ احتمال خلاف را مهم می دانند کاملا در تناقض با حجیت هستند لذا نمی توان توسط احادیث من بلغ حجیت ساخت «و لا اقل من عدم دلالتها علیها » لااقل دلالت بر حجیت ندارند « و اما الاحتمال الثالت اذ لا دلالة بل لا اشعار للاخبار المذکوره الا ان عنوان البلوغ مما یوجب حدوثا المصلحه فی العمل بها یصیر مستحبا» روایت من بلغ چنین چیزی ندارد که بلوغ خود موضوع است و دارای مصلحت پس در نتیجه بلوغ مستحب است یعنی با عنوان ثانوی، نماز یا دعا عند رویت الهلال با عنوان بلوغ "الدعاءُ البالغ الی المکلف" دارای مستحب شود، با عنوان دعا بودن مصلحت ندارد اما با عنوان بلوغ مستحب است این از ادله بر نمی آید « فالمتعین هو الاحتمال الاول » برهان صبر و تقسیم دو احتمال دوم زده شد احتمال اول باقی می ماند « فان مفادها مجرد الاخبار عن فضل الله و رحمته لمن عمل بما سمع » این روایات فقط گزارش از فضل و رحمت خدا می دهند اگر مخالف با عقل و عرف نبود مانند دعا و نماز اول ماه « و ان کان غیر مطابق للواقع فهی غیر ناظره الی العمل و انه یصیر مستحبا لاجل عنوان البلوغ و لا الی اسقاط شرایط حجیت الخبر فی باب المستحبات » اگر چنین کنید خداوند از باب فضل و رحمت ثواب می دهد
من توضیحی داده ام که در کتاب مصباح نیامده و شاید نظر مرحوم خوئی نیز چنین باشد، ایشان فرمود "هی مجرد الاخبار عن فضل الله و رحمته" در علم اصول و فقه در مباحث اعتباری علمی که در باب استنباط و استخراج شریعت کار می کنیم محور کار بحث عدل خداوند است هر حکمی را می خواهیم بر آن مُهر بودن یا نبودن بزنیم بر پایه بحث عدالت است و در پای عدالت امر و نهی و مستند بودن به شارع می آید اما وقتی باب فضل شد دیگر این تفاسیر را ندارد احادیث من بلغ در حریم فضل پروردگار گویش دارند و حریم فضل پروردگار در اصطلاحات استنباط مباحث دقیق فقه و اصول نمی آید یعنی کسی به گوشش می خورد پنیر خوردن اول ماه ثواب دارد این مساله با عقل و عرف مخالف نیست پس این عمل را انجام می دهد و خداوند بر پایه فضل و رحمت خود به او ثواب می دهد بنابراین احادیث من بلغ از نظام اجتهاد و استنباط و فقاهت بیرونند و از وادی رحمت و فضل پروردگار صحبت می کنند و أجنبیةٌ عن بحث اجتهاد و فقاهت، مباحثی آزاد و فوق تعیینی و تقنینی است "الهم عاملنا بفضلک و لاتعالنا بعدلک" از همین باب است اگر بخواهیم شرایط قبول و صحت را رعایت کنیم همه اعمال ما هیچ است
«فتحصل ان قاعده التسامح فی ادله السنن مما لا اساس لها» من در ذیل آن نوشتم " اذ هی مبنیةٌ علی البحث عن القانون و العداله فی مبانی الاحکام سواء کانت من السنن او غیرها " در تدوین، مستحب با واجب فرقی ندارد همه باید بر اساس موازین خود باشند در احکامی که قرار است بر پایه عدالت باشد تسامح معنا ندارد سنن با واجبات لا فرق له دین اگر قرار شد دقیق و عقلانی و محققانه باشد مستحب با مکروه و حرام و واجب فرقی ندارد
مرحوم خوئی می فرماید « و بما ذکرنا من عدم دلالة هذه الاخبار علی الاستحباب الشرعی سقط کثیر من المباحث التی تعرضوا لها فی المقام » بنابراین بسیاری از مباحثی که فقها آورده اند بی فایده است از جمله چهار ثمره ای که ذکر کردیم با این بیان که احادیث من بلغ از گردونه اجتهاد و فقاهت و استنباط بیرون رفته و در وادی فضل و رحمت پروردگار افتادند یعنی از نظام نامه عدالت محوری در استنباط احکام شریعت دور شدند که در این صورت همه اقول از بین می روند "لا طائل تحتها" یعنی وجهی ندارد ذکر شوند با این تفاسیر مرحوم خوئی در ادامه مباحثی که باید کنار بگذاریم را بیان می کند که به یکی ازآنها اشاره می کنم ایشان می فرماید:« ان المستفاد منها هو استحباب ذات العمل او استحبابه فیما اتی به بعنوان رجاء و الاحتیاط » از آن موارد اینکه بحث کنیم ذات عمل مستحب می شود یا به عنوان رجا و احتیاط زیرا اصلا بحث استحباب نیست چرا که استحباب در باب عدل پروردگار است نه در باب فضل پروردگار « فلا دلالة لها علی استحباب العمل باحد الوجهین» روایات من بلغ نه دلالت بر استحباب عمل دارند و نه دلالت به رجا و احتیاط و بلوغ « نعم یترتب علی العمل اذا اتی به بعنوان المطلوبیه» بله اگر کسی از پیش خود بگوید به عنوان اینکه خدا این مطلوبیت را می خواهد آن را انجام می دهم، بر همین نیت، خدا به او ثواب می دهد اما ثواب فضلی نه ثواب عدلی .