« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد علی مهدوی دامغانی

1404/02/06

بسم الله الرحمن الرحیم

استصحاب مجهولی التاریخ/أصالة الاستصحاب /الأصول العملية

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /استصحاب مجهولی التاریخ

 

بررسی اشکال در جریان استصحاب در حادثین مجهول‌التاریخ

کلام در مسئله‌ی حادثین مجهول‌التاریخ بود.
فرمودند: اشکال در جریان استصحاب در دو حادثی که شک در تقدّم و تأخّر آن‌هاست، این است که استصحاب جاری نیست؛
زیرا در استصحاب، اتصال زمان شک به زمان یقین شرط است، و در این مورد، شک داریم که آیا زمان شک متصل به یقین هست یا نه.
در نتیجه، این وضعیت، داخل در شبهه‌ی موضوعیه‌ی «من کان علی یقینٍ فشکّ» می‌شود.
و چون تمسک به دلیل در شبهه‌ی موضوعیه‌ی خود دلیل، اجماعاً باطل است، استصحاب در این فرض جاری نخواهد بود.

صور چهارگانه‌ی ادراک یقین و شک از منظر نائینی

برای تقریب این اشکال، نظر مرحوم عراقی اعلی‌الله مقامه را بیان کردیم.
اما اشکال به فرمایش ایشان ـ که مستفاد از فرمایشات مرحوم نائینی است ـ چنین توضیح داده می‌شود که ما در رابطه با ادراک متیقن و مشکوک، می‌توانیم چهار صورت را تصور کنیم:

صورت اول: یقین تفصیلی با انفصال زمانی

یقین داریم به عدم وجوب قبل از طلوع شمس، و بعد از طلوع شمس، یقین حاصل می‌شود به وجوب آن شیء.
حال، پس از زوال شمس، در وجوب شک می‌کنیم.
در اینجا، شک ما منفصل از یقین سابق است؛ چراکه در میانه، یقین به وجوب فاصله انداخته است.

صورت دوم: علم اجمالی بدون انفصال

دو ظرف داریم و یقین داریم که هر دو نجس‌اند. سپس علم حاصل می‌شود که باران بر یکی از این دو ظرف باریده، اما نمی‌دانیم کدام‌یک طاهر شده است.
در اینجا شک داریم در بقای نجاست هر یک از این دو، ولی اتصال زمان شک به یقین در هر دو محفوظ است.
یعنی بین یقین به نجاست و شک در آن، فاصله‌ای نیست.

صورت سوم: علم به طهارت یکی با اختلاط ظرف‌ها

دو ظرف نجس داریم و علم داریم که باران بر ظرف شرقی باریده است. سپس این دو ظرف با هم مخلوط می‌شوند و نمی‌دانیم کدام‌یک شرقی بوده است. در اینجا شک در طهارت هر دو ظرف داریم.
اما نسبت به ظرف شرقی، یقین به نجاست، سپس یقین به طهارت حاصل شده است؛ پس زمان شک در نجاست، منفصل است از زمان یقین به نجاست، زیرا فاصله‌ای از یقین به طهارت در میان بوده است.
در نتیجه، استصحاب نجاست در هیچ‌یک از دو ظرف جاری نیست، زیرا احتمال دارد که همان ظرف شرقی بوده باشند، و بنابراین، شک منفصل از یقین شده باشد.

در چنین فرضی، اتصال زمانی شک به یقین مخدوش است؛ چون احتمال دارد در هر یک از این دو، فاصله‌ای از یقین به طهارت بین یقین به نجاست و شک در آن واقع شده باشد. و چون در استصحاب، اتصال شک به یقین شرط است، در این فرض، مجالی برای استصحاب باقی نیست.

صورت چهارم

صورت چهارم از صور اربعه این است که مطر و باران در إنای شرقی واقع شده، لیکن ما آن را ندیدیم؛ بلکه فقط از طریق دیگری علم پیدا کردیم که مطر بر إنای شرقی واقع شده است. در این صورت، ممکن نیست بگوییم که شک در نجاست إنای شرقی متصل است به یقین به نجاست آن؛ چون احتمال می‌رود که انفصال بین یقین به نجاست و شک در آن از طریق یقین به طهارت ناشی از وقوع مطر حاصل شده باشد. حال آنکه دو إناء هم با هم مختلط شده‌اند.

در این فرض، باید فهمید که فصل بین یقین و شک چگونه بوده و از چه نوعی محقق شده است. ما در مسئله‌ی حادثه‌ی مجهولی‌التاریخ مورد بحث، از قبیل صورت دوم هستیم، و روشن می‌شود که در صورت دوم، فصلی بین یقین به عدم و شک در حدوث حادث در زمان بعد، وجود نداشته است.

در محل بحث ما، موارد فصل به یقین عبارت است از اینکه یقین حاصل شود به طهارت احدهما المعین، و سپس امر مشتبه گردد. ولی در مواردی که علم اجمالی به طهارت أحد الإنائین حاصل باشد، بدون اینکه تعیینی در میان باشد، در اینجا یقین به فصل نداریم. لذا بین یقین به عدم و شک در بقای آن عدم، هیچ فصلی محقق نیست.

ما در صورت ثانیه گفتیم که علم به نجاست هر دو إناء داریم: یکی در طرف شرقی است و یکی در طرف غربی. سپس علم به وقوع طهارت أحدهما داریم به‌واسطه‌ی نزول باران. و چون نمی‌دانیم در کدام طرف باران نازل شده، در اینجا شک در بقای نجاست هر یک از آن دو إناء داریم و هیچ فاصله‌ای هم بین یقین به نجاست آن‌ها و شک در آن‌ها وجود ندارد.

این علم اجمالی ما به طهارت أحدهما موجب می‌شود که شک در بقای آن متیقن، یعنی نجاست، برای ما حاصل شود. بنابراین، باید موارد تردید بین حادثین را بررسی کرد و مشخص کرد که این مورد از کدام صورت است: آیا فاصله‌ای بین زمان شک و یقین هست یا نه؟ اگر فاصله‌ای باشد، استصحاب جاری نیست، و اگر نباشد، جاری خواهد بود.

تطبیق بحث بر مثال در مانحن‌فیه

اکنون تطبیق این بحث را بر مثال معروف و مانحن‌فیه بررسی می‌کنیم:
ما در یوم‌الخمیس یقین داشتیم به عدم اسلام ولد و همچنین یقین به عدم موت والد. سپس، عدم هر یک از این دو مبدّل شد به یقین به وجود: یقین پیدا کردیم در شنبه به اسلام ولد و همچنین به موت والد، بدون اینکه بدانیم متقدم کدام است و متأخر کدام.

بحث این بود که مرجع آن، برمی‌گردد به علم تفصیلی ما به عدم وقوع این دو حادث در زمان پنج‌شنبه. در حالی که علم اجمالی داریم به اینکه احدهما متقدم بر دیگری است یا متأخر از آن.

متیقن ما، عدم اسلام ولد بود، و مشکوک ما، عدم اسلام تا زمان موت والد است. پس هم یقین و هم شک، بالوجدان موجود است: یقین به عدم اسلام در پنج‌شنبه و شک در بقای عدم اسلام تا زمان موت والد.

ما احتمال نمی‌دهیم که یقین دیگری در این میان وجود داشته باشد که فاصله انداخته باشد بین این دو. یعنی یقین به عدم اسلام ولد در پنج‌شنبه محفوظ است و شک در بقای این عدم تا زمان موت والد نیز موجود است، و هیچ یقینی در میان آن‌ها فاصله نینداخته است.

بله، نکته‌ای که وجود دارد این است که ما علم اجمالی داریم به اینکه یا اسلام ولد در روز جمعه واقع شده یا در روز شنبه، و همچنین به موت والد در یکی از این دو روز. اما تحقق این امر خارجی ـ یعنی اسلام و موت ـ مردد است بین وقوع در جمعه یا شنبه. ولی آنچه در نفس ما موجود است، فقط یقین به عدم اسلام و شک در بقای آن عدم تا زمان موت والد است، و در این میان، هیچ فاصله‌ای از جنس یقین دیگر محقق نشده است.

نتیجه گیری

با این بیان روشن می‌شود که ارکان استصحاب تمام است و مقتضی برای جریان آن موجود است.
فرمودید که در استصحاب، اتصال زمان شک به زمان یقین معتبر است. ما اثبات کردیم که این اتصال محقق است و انفصالی در میان نیست.

در نتیجه، تقریب مرحوم عراقی در نهایة الأفکار برای بیان اشکال وارد بر استصحاب در حادثه‌ی مجهول‌التاریخ، بیانی ناتمام است.
اشکال مرتفع است و استصحاب جاری خواهد بود.

logo