1404/08/24
بسم الله الرحمن الرحیم
ادله جزئیت صلاة احتیاط/أحكام الخلل /كتاب الصلاة
موضوع: كتاب الصلاة/أحكام الخلل / ادله جزئیت صلاة احتیاط
ادامه بحث: ماهیت نماز احتیاط (وجوه جزئیت)
کلام در این بود که آیا صلات احتیاط، صلات مستقلی است که طبعاً جایز است اتیان به منافی بین صلات اصلی و صلات احتیاط یا اینکه صلات احتیاط، صلاتی است که به عنوان جزء صلات اصلی محسوب میشود و استقلالیت ندارد که در نتیجه اتیان منافی بین صلات احتیاط و صلات اصلی جایز نیست و موالات واجب است؟
ادلهای که دلالت داشت بر اینکه صلات احتیاط صلات مستقل است، بیان شد و وجوهی ذکر شد که همه آن وجوه محل تأمل بود و نتوانست مطلب را حقیقتاً به اثبات برساند.
باقی مانده است وجوهی که دلالت بر جزئیت صلات احتیاط دارد.
وجه اول جزئیت: استصحاب بقای صلات
وجه اول «استصحاب بقای صلات» است. پس به جریان استصحاب میتوانیم ثابت کنیم جزئیت صلات احتیاط را.
به این بیان که: مثلاً اگر شک بین سه و چهار کرد و بنا را بر چهار گذاشت و نمازش را به اتمام رسانید، آیا نمازش تمام شده است یا باقی است؟ مقتضای استصحاب، بقای صلات و عدم جواز اتیان بالمنافیات و بقای وجوب موالات است.
اشکال اول: اصل مثبت بودن استصحاب
در اینجا بر این جریان استصحاب ممکن است کسی اشکال کند که این استصحاب، «اصل مثبت» است؛ یعنی استصحاب بقای صلات، اثبات جزئیت صلات احتیاط را نمیکند، الا به اصل مثبت. استصحاب میکنیم بقای صلات را؛ لازمه عقلی بقای صلات این است که صلات احتیاط جزئیت دارد. پس اثر جزئیت هم این است که اتیان نکند به منافی و موالات واجب باشد.
پاسخ به اشکال اول:
ولکن نکتهای که در اینجاست این است که این استصحاب، ولو اثبات جزئیت نمیکند، ولی اثر این استصحاب این است که جایز نیست منافی را اتیان کنی.
آیا قبل از سلام نماز اتیان به منافی جایز بود؟ عدم موالات جایز بود؟ الان هم عدم اتیان منافی لازم است و اتیان منافی جایز نیست و موالات واجب است.
پس ولو استصحابِ این بقای صلات، مدعای ما که صلات احتیاط باشد را اثبات نکند، ولیکن این اثبات بقای صلات، جزئیت این صلات احتیاط را اثبات خواهد کرد.
اشکال دوم: سقوط استصحاب در رکعات نماز
ممکن است کسی در اینجا راجع به این استصحاب اینطور اشکال کند که شارع مقدس، استصحاب را در رکعات نماز اسقاط کرده است.
شما در نماز «فابْنِ عَلَى الْأَکْثَرِ» دارید، «خُذْ بِالْأَکْثَرِ» دارید، «قاعده تجاوز» دارید، «قاعده فراغ» دارید؛ همه اینها با استصحاب مخالف است. استصحاب در عدد رکعات نماز جایگاهی ندارد. چطور حالا به دنبال استصحاب رفتید و استصحاب بقای صلات میکنید و اثبات میکنید جزئیت صلات احتیاط را؟
پاسخ به اشکال دوم (سه بیان):
بیان اول: تفکیک در آثار استصحاب
در پاسخ میگوییم ما در استصحاب قائل به «تفکیک» هستیم.
• در رکعات متصله، استصحاب جاری نیست. مثلا در اینکه دو هستم یا سه؟ نمیتوانم استصحاب کنم که من هنوز دو هستم و سه را اتیان نکردم. نه، بنا را میگذارم بر سه و هکذا در سایر شکوک، استصحاب در رکعات متصل جاری نیست.
• اما معنای این عدم جریان استصحاب این نیست که یک رکعت منفصلهای نیاورد. بلکه باید شخصِ مصلیِ شاک، رکعت منفصله بیاورد.
پس استصحاب از بعضی از جهات آثارش و جهاتش ساقط است. اثبات نمیکند که الان رکعت دوم است؛ در این نسبت به رکعتها جاری نمیشود، اما بعضی از آثار مثل لزوم اتیان رکعت منفصله، این اثر بر استصحاب مترتب است. پس ولو استصحاب فی الجمله ساقط است، اما از حیث آخر، اثر استصحاب باقی است.
پس در اینجا میتوانیم بگوییم که این استصحابی که میگوید نماز تمام نشده و باید موالات را رعایت کنی و منافی را اتیان نکنی و صلات بعد را اتیان کنی، این استصحاب دلالت دارد بر جزئیت صلات احتیاط.
بیان دوم: سقوط استصحاب فقط در خصوص رکعات (نه مطلقاً)
یا به تعبیر دیگری جواب دهیم از این اشکال، بگوییم ما میدانیم که استصحاب در عدد رکعات ساقط است. ادله وارده بر این مطلب است؛ قاعده فراغ و تجاوز و «ابْنِ عَلَى الْأَکْثَرِ» و «خُذْ بِالْأَکْثَرِ»، اینها مانع از جریان استصحاب هستند. ولکن کلام در این است که آیا استصحاب ساقط است مطلقاً و بالمره و من جمیع آثاره ساقط است؟ یا در خصوص رکعات استصحاب ساقط است؟
مثلاً شک دارم که رکعت چندم هستم، نمیتوانم استصحاب کنم بگویم رکعت دوم هستم. یقین به دو دارم، بیشتر از دو آیا هستم یا نه؟ استصحاب میکنم. این استصحاب جاری نیست در خصوص رکعات. اما نسبت به سایر آثار و خصوصیات، معلوم نیست استصحاب ساقط بشود. پس «قدر متیقن» از آن ادلهای که مانع جریان استصحاب هستند، در واقع نسبت به قدر متیقن از اثر استصحاب است که آن «عدد رکعات» باشد.
بله، ما هم به عدد رکعات کاری نداریم. آنچه که ما به آن کار داریم و مربوط به بحث ماست این است که: آیا موالات همچنان واجب است؟ آیا عدم اتیان منافی همچنان واجب است؟ که اثرش این باشد که این صلات احتیاط جزئیت دارد.
بیان سوم: عدم سقوط استصحاب (تفسیر صحیح نماز احتیاط)
باز به شکل آخری میتوانیم این دلیل استصحاب را تقویت کنیم و آن اینکه بگوییم: شارع مقدس استصحاب را در رکعات ساقط نکرده است.
درست است که مقتضای این استصحاب این است که اتیان به اکثر نداشته باشیم و اتیان به اقل داشته باشیم. ولکن شارع مقدس چیزی که به ما گفته این هست که تو این رکعت را منفصلاً اتیان کن.
مثلاً ما شک بین سه و چهار داریم. استصحاب ساقط است یا نه؟ نه، استصحاب ساقط نیست. الا اینکه شما بنایت را بر عنوان سه یا به عنوان چهار نگذار. شما الان رکعت سوم هستی، ولی ترکیب نمازت به این شکل باشد که پس از این رکعت سلام بده، نمازت را تمام کن، بعد این رکعت را منفصل اتیان کن.
این معنایش سقوط استصحاب نیست. سقوط استصحاب وقتی است که نماز احتیاط نداشته باشد و ما نماز احتیاط داریم. چه کسی گفت که استصحاب ساقط است و «فابْنِ عَلَى الْأَکْثَرِ» جاری است؟ اگر «فابْنِ عَلَى الْأَکْثَرِ» است، نماز احتیاط چه کاره است؟
پس این «ابْنِ عَلَى الْأَکْثَرِ» یا «خُذْ بِالْأَکْثَرِ» معنایش این است: این «عنوان رکعت» را کاری به آن نداشته باش که الان عنوان سه است یا عنوان چهار است؛ تو چهار رکعت باید بیاوری. سه رکعت که متیقن بوده آوردی، یک رکعت دیگر منفصله دربیار.
این معنایش سقوط استصحاب نیست. پس اصلاً این اشکال که استصحاب بالمره ساقط است در عدد رکعات، اشکالی است که ناتمام است.
ولکن جمعی مثل مرحوم سید (اعلی الله مقامه) که قائل شدند به استقلالیت صلات احتیاط، در آن رسالههاشان این تمسک به استصحاب را جایز نمیدانند و میفرمایند که استصحاب در نماز بالمره ساقط است. منتهی ما وجوهی برای عدم سقوط استصحاب بیان کردیم و فی الجمله گفتیم که این استصحاب دارای اثر است.
اشکال دوم بر استصحاب: حکومت ادله بر استصحاب
مطلب دوم این است که ما در اینجا ادلهای داریم که آن ادله، حاکم بر استصحاب هستند. آن ادله، روایات است؛ مثل این روایت:
فإذا فرغت وسلّمت فقم فصلّ ما ظننت أنّك نقصت ، فان كنت قد أتممت لم يكن عليك في هذه شيء ، وإن ذكرت أنّك كنت نقصت ، كان ما صلّيت تمام ما نقصت.[1]
در اینجا شارع میفرماید وقتی فارغ شدی از نماز. شارع حکم کرده به فراغ از صلات. پس بنابراین استصحاب در اینجا موضوعیت ندارد. شارع میگوید تو نمازت تمام شد، تو سلام دادی و فارغ از نماز شدی، نمازت تمام شد. چه چیزی رو میخواهی استصحاب کنی؟ استصحاب موضوع ندارد. استصحاب وقتی جاری است که شما شک در بقای موضوع بکنید. اینجا شارع مقدس شک شما را مرتفع میکند؛ میگوید «فَإِذَا فَرَغْتَ وَ سَلَّمْتَ». فارغ شدی، دیگر شکی نیست. خود امام حکم میکند که تو فارغ شدی، نمازت تمام است، سلام دادی. شکی باقی نمیماند تا موضوع استصحاب محقق بشود و خواسته باشیم استصحاب را جاری کنیم.
پاسخ به اشکال دوم
این اشکال هم ناتمام است. چون عرض کردیم در روز گذشته، در اینجا فراغ از صلات، فراغ حقیقی نیست. نمیگوید حقیقتاً تو فارغ شدی. لذا میگوید: «فقم فصلّ». بلکه این فراغ، فراغ مجازی است. آن که در تصور شماست که بنا را مثلاً گذاشتی بر اکثر، این است که حالا فرض میکنیم این نمازت تمام شده و فارغ شدی. یک فراغ فرضی، یک فراغ مجازی، یک فراغ ادعایی است؛ نه فراغ حقیقی.
فراغ حقیقی حاصل نشده، بنابراین شک که موضوع استصحاب است، باقی است.
دلیلش هم خود ادامه روایت است که فرموده:
فان كنت قد أتممت لم يكن عليك في هذه شيء ، وإن ذكرت أنّك كنت نقصت ، كان ما صلّيت تمام ما نقصت.
اگر واقعاً نمازت ر تموم کردی، چیزی بر تو نیست. اگر متوجه شدی که نمازت را ناقص به جا آوردی، خود این قرینه است بر اینکه مراد از فراغ در اینجا فراغ حقیقی نیست. الفاظ در معانی حقیقی خودشان استعمال میشوند. فراغ معنای اولیهاش فراغ حقیقی است، منتهی به شرط اینکه قرینه صارفهای نباشد. مشروط بر اینکه وقتی میگویی «رَأَيْتُ أَسَداً»، «یَرْمِي» در بین نباشد. اگر قرینه صارفهای در بین بود، «یَرْمِي» را گفتی، مقصود این است که معنای حقیقی اراده نشده، معنای مجازی اراده شده.
در اینجا میگوید:
وإن ذكرت أنّك كنت نقصت ، كان ما صلّيت تمام ما نقصت.
خود این قرینه است بر اینکه این فراغ، فراغ حقیقی نیست، بلکه فراغ مجازی است.
این نسبت به دلیل اول بر جزئیت صلات احتیاط با تمام اشکالات و وجوهی و جوابهایی که در مسئله بود. نتیجه اینه که دلیل اول تمام است؛ استصحاب، اثبات جزئیت صلات احتیاط را دارد.
وجه دوم جزئیت: تسالم فقها
دلیل دومی که اقامه کردند بر اثبات جزئیت صلات احتیاط، «تسالم فقها» است. اینکه فقها از قدیم، صلات احتیاط را معامله جزء صلات میکردند و منافی در بین صلات احتیاط و صلات اصلی اتیان نمیکردند و موالات را رعایت میکردند. پس تسالم دلیل بر جزئیت صلات احتیاط است.
نقد دلیل دوم
اما این دلیل ناتمام است؛ چون جناب ابن ادریس و جمع دیگری از متأخرین، قائل شدند به اینکه این صلات احتیاط، صلات مستقلی است و اتیان منافی بین صلات اصلی و صلات احتیاط ضرری ندارد و موالات لزومی ندارد.
با وجود اینکه جمعی از فقها قائلند به عدم ضرر اتیان منافی و عدم لزوم موالات، آیا باز هم شما میتوانید بگویید تسالم فقهاست بر اینکه این صلات احتیاط جزئیت دارد و موالات واجب است و اتیان منافی جایز نیست؟ آیا باز هم میتوانید این مطلب را بگویید؟
این قول ابن ادریس و جمعی از فقها، این تسالم را میشکند و از بین میبرد.
جایگزینی شهرت فتوایی (تأیید نسبی)
بله، در اینجا میتوانیم بگوییم «شهرت فتوایی» در بین است. تسالم نگویید، بگویید شهرت فتوایی در بین قُدما، از اصحاب در بین است که احکام جزئیت را بر صلات احتیاط مترتب میکردند؛ یعنی عدم جواز اتیان منافی و وجوب موالات.
آنچه که حجت دارد، شهرت روایی است. پس این وجه، به عنوان مؤید میتواند مؤید جزئیت صلات احتیاط باشد.
وجه سوم جزئیت: استدلال به «فاء» در «فَقُمْ»
دلیل سومی که بر جزئیت صلات احتیاط اقامه فرمودند، همین روایت معروف است که دو سه روزه این روایت را میخوانیم:
فإذا فرغت وسلّمت فقم فصلّ ما ظننت أنّك نقصت ، فان كنت قد أتممت لم يكن عليك في هذه شيء ، وإن ذكرت أنّك كنت نقصت ، كان ما صلّيت تمام ما نقصت.[2]
این «فاء» (در فَقُمْ)، برای ترتیب است. پس بیانگر این است که صلات احتیاط، مترتب میشود بر صلات اصلی، مباشرةً، بدون اینکه موالات ترک شود، بدون اینکه منافی اتیان شود.
نقد دلیل سوم (عدم دلالت فاء بر ترتیب زمانی)
این استدلال به «فاء» (در «فَقُمْ»)، استدلالی است که قوتی ندارد، ناتمام است.
اولاً: در عبارات دیگری که درباره صلات احتیاط است، اصلاً این کلمه «فاء» نیست. مثلاً کلمه «واو» است یا بدون حرف عاطفه آمده یا به «ثُمَّ» آمده.
آنچه که ما درباره «ثُمَّ» گفتیم که دلالت بر تراخی زمانی ندارد، در بعضی از روایات «ثُمَّ» دارد. در بعضی از روایات «واو» دارد. «واو» صرفاً برای جمع است؛ دیگر ترتیب را نمیرساند. «جَاءَ زَيْدٌ وَ عَمْرٌو» نشان نمیدهد که اول زید آمد یا اول عمرو آمد. «جَاءَ زَيْدٌ وَ عَمْرٌو» یعنی زید و عمرو آمدند. اگر میگفت «جَاءَ زَيْدٌ فَعَمْرٌو»، یعنی اول زید آمد بعد عمرو. «ثُمَّ عَمْرٌو»، ترتیب را میرساند، تراخی را میرساند. اما «واو» برای جمع، صرف جمع است و در این روایات هست که با واو آمده و بعضی از روایات هم اصلاً حروف عاطفه را هیچ کدام را نیاورده.
ثانیاً: بر فرض تنزل از این مطلب که دلالت بر ترتیب بکند، مطلبی که هست این است که آیا مقصود، ترتیب زمانی است به طوری که اتیان منافی حرام است، مبطل صلات است؟ معلوم نیست این «فاء»، ترتیب زمانی را برساند. بلکه دلالتی بر این مطلب ندارد.
پس این وجه هم صرفاً مؤید است، دلیلی نیست.
وجه چهارم: روایات خاصه
عمده دلیل بر جزئیت صلات احتیاط غیر از استصحاب، روایات وارده در باب است که اینها دلالت بر جزئیت دارند.
روایت اول: روایت ابن ابی یعفور (باب ۱۱ ابواب خلل، حدیث ۲):
عن ابن أبي يعفور قال : سألت أبا عبدالله ( عليه السلام ) عن الرجل لا يدري ، ركعتين صلّى أم أربعاً ؟ قال : يتشهّد ويسلّم ثمّ يقوم فيصلّي ركعتين وأربع سجدات ، يقرأ فيهما بفاتحة الكتاب ثمّ يتشهّد ويسلّم ، وإن كان صلّى أربعاً كانت هاتان نافلة ، وإن كان صلّى ركعتين كانت هاتان تمام الأربعة ، وإن تكلّم فليسجد سجدتي السهو.[3]
امام میفرماید اگر واقعاً دو رکعت خوانده بوده، این دو رکعت احتیاطی، نمازش را تمام میکند. ولی اگر صحبت کرده؛ یعنی بین صلات اصلی و صلات احتیاط سخنی گفته. کلام بیجا در نماز مستلزم وجوب سجده سهو است. اینجا میفرماید: وإن تكلّم فليسجد سجدتي السهو.
پس این روایت دلیل است بر اینکه صلات احتیاط جزئیت دارد. لذا اتیان منافی مثل تکلم در بین این صلات و صلات اصلی، مستلزم وجوب سجده سهو است.