1404/07/28
بسم الله الرحمن الرحیم
انقلاب شک بعد از اتمام نماز/أحكام الخلل /كتاب الصلاة
موضوع: كتاب الصلاة/أحكام الخلل / انقلاب شک بعد از اتمام نماز
ادامه بحث: انقلاب شک بعد از اتمام نماز (المسئله الخامسة عشر)
کلام در این مسئله بود که اگر بعد از فراغ از نماز، شک منقلب شود به شک آخری.
مرور صورت اول: عدم ایجاد نقص در نماز
اگر در بین نماز شکی عارض شود (مثلاً سه و چهار، یا دو و سه و چهار) و پس از اتمام نماز و دادن سلام، این شک منقلب شود به شک آخر (مثلاً سه و چهار به دو و سه و چهار، یا بالعکس)، مرحوم سید یزدی فرمودند: «الْأَقْوَى عَدَمُ وُجُوبِ شَيْءٍ عَلَيْهِ».
چون آن شک در اثنای صلات که احکامی بر آن مترتب بود، آن شک زائل شد. این شکِ پس از سلام که عارض شده است، این شک هم به مقتضای «قاعده فراغ»، اعتباری ندارد.
بله، احتیاط این است که عمل کند بر طبق شک ثانی. این حکم در صورتی است که نقیصهای در صلات، با شک ثانی ایجاد نشده باشد.
مرور صورت دوم: ایجاد نقص در نماز
اما اگر شک ثانی به نحوی باشد که موجب نقیصه در صلات است؛ مثلاً در اثنای صلات، شک سه و چهار داشته است، پس از اتمام صلاتش، شکش منقلب میشود به دو و سه، در شک دو و سه، وظیفهاش این است که نمازش را ادامه دهد.
این سلامی که در رکعت سه داده است، در غیر محل است و باید نمازش را ادامه دهد، رکعت چهارم را ضمیمه کند، آنگاه سجده سهو برای سلام بیمحل به جا آورد. پس اگر این شک دوم موجب نقیصه در صلات شد، باید صلات را به اتمام برساند و عمل کند.
اشکال مرحوم حائری بر صورت اول مسئله
مرحوم حائری (اعلی الله مقامه الشریف) در کتاب «الصلاة»شان، بر همان صورت اول اشکالی وارد کردند.[1]
در صورت اول گفتیم اگر نقیصهای ایجاد نشود (مثلاً شک دو و چهار به سه و چهار تبدیل شود)، «قاعده فراغ» جاری میشود و نماز صحیح است.
مرحوم حاج عبدالکریم اشکال فرمودند که اینجا از موارد «قاعده فراغ» نیست که شما آن را جاری بفرمایید؛ چون «قاعده فراغ» در مورد فرض ما از جهت این است که تخیل کرده است که شک سابقش باقی است و بنا را گذاشته است بر اکثر.
این شخصی که مثلاً در شک دو و چهار یا سه و چهار، بنا را گذاشته بر چهار و نمازش را تمام کرده، این رکعات آخر را «بناءً علی الاکثر» (بر مبنای حکم تعبدی بنا بر اکثر) آورده، نه اینکه این رکعت آخر را به عنوان «آخرین رکعت» آورده باشد.
«قاعده فراغ» در مواردی جاری است که شخص، رکعت آخر را به عنوان رکعت آخر واقعی آورده باشد، نه به خاطر تعبد و «بناءً علی الاکثر». و در مانحن فیه این طور است.
ادله «قاعده فراغ» انصراف دارد از این مواردی که شخص، تعبداً بنا بر اکثر میگذارد و سلام میدهد.
مقصود از ادله فراغ این است که نمازگزار، جزء اخیر را اتیان کند به «تخیل» اینکه جزء اخیر است. اما کسی که بنا را گذاشته بر چهار، نمیتوانید بگویید که او تخیل میکند که این جزء اخیر است. او میداند که عملش تعبدی است و میگوید: «من عمل کردم به "ابْنِ عَلَى الْأَکْثَرِ". من نمیگویم این رکعت آخر من است، لذا میخواهم نماز احتیاط بخوانم. پس تخیل رکعت آخر را هم ندارد.
بنابراین، این شخص جزء اخیر را اتیان نکرده است، بلکه صرفاً تعبداً این را به عنوان جزء اخیر قرار داده است. پس از مصادیق شک بعد الفراغ من الصلاة نمیشود تا شما «قاعده فراغ» را جاری بدانی.
نتیجه این است که این شکِ بعد از سلام، در واقع «شک قبل الفراغ» است. چرا؟ چون این رکعت، بنا بر آخر گذاشته شده و هنوز فراغ از صلات حاصل نشده است. بنابراین، قاعده فراغ جاری نمیشود.
راه حل پیشنهادی مرحوم حائری (پس از ردّ قاعده فراغ)
بعد مرحوم حائری میفرماید «قاعده فراغ» را جاری نکردیم. در آن شکی که مثلاً دو، سه و چهار یا سه و چهار بوده منقلب شد به شک آخری که نقیصه ایجاد نمیکند یعنی یک طرفِ شک، چهار است، اینجا باید چه کرد؟
ایشان میفرمایند شکستن نماز که معنا ندارد. در اینجا باید یک رکعت متصل اتیان کند. یعنی بلند شود و نمازش را ادامه بدهد، بدون ذکر تکبیرة الاحرام برای صلات احتیاط؛ نه به عنوان صلات احتیاط، بلکه به عنوان رکعت آخر از نماز.
وقتی این رکعت متصله را اتیان کرد، برائت ذمه یقینی برایش حاصل میشود.
• اگر فی الواقع چهار رکعت بوده نمازش که تکلیف را انجام داده.
• اگر فی الواقع چهار رکعت نبوده و کم داشته نمازش، این رکعت متصل به آن رکعات سابقه، ضمیمه میشود و یقیناً برائت ذمه حاصل شده و این نماز، مُبرِی ذمّه است.
آن سلام در این بین هم مضر به این نمازش نیست. سلامی قاطع صلات است و متمم صلات است که در موضع خودش باشد. اما سلامی که در غیر موضعش اتیان شده، این سلام، قاطع صلات نیست. لذا رکعت بعد را متصلاً بدون تکبیرة الاحرام اتیان میکند و این سلام، نه قاطع صلات است نه متمم صلات. آن سلام نابجا هیچ خللی ایجاد نمیکند، فقط موجب دو سجده سهو است.
نقد فرمایش مرحوم حائری (اثبات شمول قاعده فراغ)
حق در مطلب این است که این فرمایش ایشان از بعضی جهات مورد تأمل و مناقشه است.
نقد مبنای انصراف «قاعده فراغ»:
ایشان فرمودند که ادله «قاعده فراغ»، انصراف دارد از «فراغ تعبدی» و اختصاص دارد به «فراغ حقیقی» و «فراغ تخیلی» یعنی ناظر است بر اینکه مصلی، جزء اخیر را به تخیل اینکه جزء اخیر است، واقعاً اتیان کرده باشد، نه به عنوان اینکه شارع گفته باشد این را جزء اخیر قرار بده و او هم از باب «فَابْنِ عَلَى الْأَکْثَرِ» و عمل به موثقه سماعه، آن را جزء اخیر قرار داده است.
جواب این است که موضوع در ادله قاعده فراغ، نفسِ «فراغ» است. شارع حکم کرده که وقتی فارغ از صلات شدی، دیگر شکت اعتبار ندارد. این «فراغ» اعم از این است که فراغ حقیقی باشد یا فراغ تعبدی. چه فرقی میکند که فراغ، فراغ حقیقی و تخیلی باشد، یا فراغ، فراغ تعبدی و بنایی (از باب بنا بر اکثر) باشد؟
ادله نقض کننده انصراف (اثبات شمول قاعده فراغ بر فراغ تعبدی)
برای اثبات این مدعا که قاعده فراغ شامل فراغ تعبدی هم میشود، به دو روایت دقت میکنیم:
دلیل اول
روایت مستند قاعده فراغ (صحیحه محمد بن مسلم، ابواب الخلل، باب ۲۷، حدیث ۲) میفرماید:
كلّما شككت فيه بعدما تفرغ من صلاتك فامض ولا تعد.[2]
هر چيزى كه در آن شک كردى، بعد از آنكه از نمازت فارغ شدى، از آن بگذر و اعتنا نكن.
این عبارت «بَعْدَ مَا تَفْرُغُ» مطلق است و فرقی نمیگذارد که این فراغ، تعبدی و بنایی باشد یا فراغ قطعی و تخیلی.
دلیل دوم
از طرف دیگر، روایتی داریم که صغری را تعیین میکند و حکم میکند به فراغ در «فراغ تعبدی».
در روایت (ابواب الخلل، باب ۸، حدیث ۳)، از امام صادق (علیه السلام) درباره سهو در نماز سؤال شد. ایشان فرمودند:
عن عمّار بن موسى الساباطي قال : سألت أبا عبدالله ( عليه السلام ) عن شيء من السهو في الصلاة ، فقال : ألا أُعلّمك شيئاً إذا فعلته ثمّ ذكرت أنّك أتممت أو نقصت لم يكن عليك شيء ؟ قلت : بلى ، قال : إذا سهوت فابن على الأكثر ، فإذا فرغت وسلّمت فقم فصلّ ما ظننت أنّك نقصت ، فان كنت قد أتممت لم يكن عليك في هذه شيء ، وإن ذكرت أنّك كنت نقصت ، كان ما صلّيت تمام ما نقصت.[3]
چيزی به تو میآموزم كه اگر آن را انجام دهى، سپس يادت بيايد كه تمام خوانده بودى يا ناقص، چيزى بر عهده تو نباشد. در صورت شک بنا را بر اكثر بگذار، پس هنگامى كه فارغ شدى و سلام دادى، برخیز و آنچه را گمان میكردى كم گذاشتهاى، بخوان.
ابتدا امام (علیه السلام) دستور به «فَابْنِ عَلَى الْأَكْثَرِ» میدهند. سپس بلافاصله میفرمایند «فَإِذَا فَرَغْتَ...». این نشان میدهد که امام (علیه السلام) خودِ این اتمامِ بنایی و تعبدی را، مصداق «فراغ» دانسته و حکم فراغ را بر آن بار کردهاند. پس چطور میگویید قاعده فراغ شامل فراغ بنایی نمیشود و از آن انصراف دارد؟
نتیجه: آن روایت اولی (صحیحه محمد بن مسلم) میگوید هر وقت از نماز فارغ شدی، به شکت اعتنا نکن. این روایت دومی هم، «فراغ تعبدی» (فَابْنِ عَلَى الْأَكْثَرِ وَ إِذَا فَرَغْتَ) را بیان میکند و آن را مصداق فراغ میداند.
پس جمعبندی این روایات این است که وقتی فراغ حاصل شد، ولو این فراغ به حکم شرع باشد، ولو این فراغ از باب «ابْنِ عَلَى الْأَکْثَرِ» (بنا بر اکثر) باشد، «قاعده فراغ» در آنها جاری است.
پس به چه دلیل مرحوم حائری (اعلی الله مقامه) فرمودند ادله قاعده فراغ از فراغ تعبدی انصراف دارد؟ ما انصرافی در بین نمیبینیم، بلکه ادله قاعده فراغ شامل فراغ تعبدی نیز میشود.
در نتیجه، همانطوری که مرحوم سید (اعلی الله مقامه) فرمودند که «لَا شَيْءَ عَلَیْهِ»، دیگر بعد از نماز اگر شکش منقلب به شک آخری شد، تکلیفی ندارد. چون شک اول که زائل است؛ شک ثانی هم چون پس از نماز است، قاعده فراغ جاری میشود و اعتباری ندارد.
نقد دوم بر مرحوم حائری
نکته دیگری که میتوانیم محل اشکال قرار دهیم بر مرحوم حاج عبدالکریم حائری (اعلی الله مقامه)، این بود که ایشان فرمودند در آن صورت اول، نماز را ادامه میدهد و متصلاً میآورد.
اگر «ابْنِ عَلَى الْأَکْثَرِ» است و شما میگویید این سلام از باب «فَابْنِ عَلَى الْأَکْثَرِ» بوده و فارغ حقیقی نشده، اینجا که ظاهر قضیه این است که برخیزد و نماز احتیاط بخواند، به صورت «منفصل»؛ یعنی تکبیرة الاحرام بگوید و یک نماز جداگانهای بخواند.
• اگر آن نماز اصلی ناقص بوده، این نماز احتیاط نقص آن را تتمیم میکند.
• و اگر نماز اصلی تمام بوده، این یک نافله میشود.
این شکی که پس از سلام کرده، همان شکی است که در واقع در اثنای صلات کرده، منتها یک شکلی از آن شک است.
ببینید، این میگوید شک پس از سلام است. میگوییم شک پس از سلام چیست؟ مثلاً در اثنای صلات شک کرده بین دو، سه و چهار. پس از سلام، شکش منقلب میشود به سه و چهار. خب، چه منقلب شود به دو و سه، یک شکلی از همان شک سابق است (شک سابق مرکب بود: دو، سه و چهار، که شامل دو و سه هم میشد)؛ چه منقلب شود به سه و چهار، یک شکلی از همان شک سابق است (که شامل سه و چهار هم میشد).
یا شما قضیه را بالعکس کنید. بگویید که در نماز شک سه و چهار کرد، بعد منقلب شد. پس از سلام نماز گفت نه، من اصلاً شکم، شکِ دو، سه و چهار است. اگر شک، شکِ دو، سه و چهار است، بالاخره شامل همان شکی است که در اثنای نماز برایش پیش آمده است.
پس چون [این] شکی است که در اثنای نماز است، به چه لحاظ شما میگویید که صلات احتیاط را متصل بیاورد؟
بلکه اینجا باید مطابق روایات عمل کرد که نمازت را به عنوان نماز «منفصل» بیاور. این به عنوان نافله محسوب میشود، چون منفصله است.
این به عنوان متمم محسوب میشود، چون این نماز، نماز منفصل است.
اگر متصل بود، دیگر این حرفها (نافله شدن یا متمم بودن) در آن نبود.
پس همانطوری که ملاحظه میفرمایید، ما وجهی برای فرمایش مرحوم شیخ (اعلی الله مقامه) که فرمودند علاج این نماز به اتیان «صلات متصل» است، پیدا نمیکنیم.
بلکه اگر بنای بر علاج هم باشد یعنی اگر بپذیریم که قاعده فراغ انصراف دارد، باز در اینجا باید قائل به اتیان صلات «منفصله» شویم، نه اینکه اتیان صلات «متصله» باشد.
و حال آنکه ما اصلِ مبنا را قبول نداریم و ادله قاعده فراغ، هم شامل فراغ حقیقی یا فراغ تخیلی میشود و هم شامل فراغ تعبدی و بنایی.