1403/10/17
بسم الله الرحمن الرحیم
فوت محل تدارک/أحكام الخلل /كتاب الصلاة
موضوع: كتاب الصلاة/أحكام الخلل /فوت محل تدارک
وفوت محل التدارك إما بالدخول في ركن بعده على وجه لو تدارك المنسي لزم زيادة الركن . وإما بكون محله في فعل خاص جاز محل ذلك الفعل كالذكر في الركوع والسجود إذا نسيه وتذكر بعد رفع الرأس منهما، وإما بالتذكر بعد السلام الواجب فلو نسي القراءة أو الذكر أو بعضهما أو الترتيب فيهما أو إعرابهما أو القيام فيهما أو الطمأنينة فيه، وذكر بعد الدخول في الركوع فات محل التدارك فيتم الصلاة، ويسجد سجدتي السهو للنقصان إذا كان المنسي من الأجزاء.[1]
موارد فوت محل تدارک در نماز
مرحوم سید سه مورد برای فوت محل تدارک ذکر میکند:
مورد اول: جایی است که داخل در رکن بعد شده باشد. مثلاً اگر یک جزئی از نماز مورد نسیان واقع شد و وارد رکن شد، محل تدارکش گذشته است.
مورد دوم: در موردی است که این امر نسیان شده و منسی در محل مقرر و خاصی در ظرف خاصی واجب شده باشد. مثل ذکر در رکوع یا جهر در قرائت. وقتی که محل تمام شد و رکوع تمام شد، آن ظرف مرتفع شد، قرائت حاصل شد بدون جهر؛ آن ظرف تمام شد. دیگر محل تدارک گذشته و منتفی شده است.
مورد سوم: از موارد فوت محل تدارک بعد سلام است. وقتی سلام را داد، نقصی در صلاة است. دیگر محل تدارک فوت شد.
اما این سه مورد را باید توضیح داد و باز کرد:
مورد اول: که بعد از ورود در رکوع متذکر نسیان جزئی از اجزاء صلاة میشود. مثلاً بعد از آنکه رکوع رفت، متذکر میشود که قرائت را نسیان کرده یا تسبیحات را مثلاً در رکعت ثالثه، نسیان کرده یا مثلاً سجدهای از سجدتین را نسیان کرده است. در اینجا محل تدارک گذشته است. به این معنی که کسی که در رکوع است، اگر برگردد قرائت را اتیان کند، از دو حال خارج نیست:
• یا بعد از قرائت باید رکوع کند که رکوع بعد از قرائت لازم است. در اینجا زیادی رکن پیش میآید و صلاة باطل میشود.
• یا بعد از این قرائت رکوع نمیکند. این قرائت صلاة نیست، چون قرائت صلاة آن قرائتی است که قبل از رکوع باشد.
پس اگر رکوع را اتیان کند، زیادی رکن کرده است. اگر رکوع را اتیان نکند، قرائت او شرط لازم را ندارد. شرط قرائت این است که قرائت قبل از رکوع باشد و این قرائت قبل از رکوع نیست، بلکه بعد از رکوع است. نتیجه این است که قرائت را نیاورده یا قرائتی غیر از قرائت مأمورٌبها آورده است. بنابراین، حکم به بطلان میشود. پس چارهای ندارد جز اینکه حکم کند محل تدارک گذشته و صلاة را ادامه دهد.
یا مثلاً در سجده منسیه همین امر محقق است. اگر رفت به رکوع و یادش آمد که سجدهای از او فوت شده است، در اینجا چنانچه برگردد سجده را اتیان کند و ما بعد سجده را اتیان کند تا رکوع، رکوع کرد، رکوع اضافه به جا آورده است. اگر رکوع را اتیان نکند و دو مرتبه به سجده برود، آن سجدهای که اتیان کرده است، سجده قبل از قیام و قبل از رکوع باید باشد و این سجده آن سجده نیست. این سجده مأمورٌبها نیست.
بنابراین، راهی برای تصحیح صلاة در این مواردی که محل تدارک گذشته نیست، وجود ندارد. راهی برای اتیان آن جزء منسیه در وقتی که محل تدارک گذشته، باقی نیست.
مورد دوم: این است که آن چیزی که نسیان شده، یک واجبی باشد که قرار و جایگاه آن واجب در یک فعل خاص است. مثل جهر در قرائت یا ذکر در رکوع و سجود. وقتی که جهر در قرائت معتبر است، شکی نیست. وقتی که قرائت را بدون جهر اتیان کرد، حالا جهر تنها را بیاورد بدون قرائت، این معقول نیست. قرائت ثانی بیاورد با جهر، این قرائت ثانی زیادی عمدیه است.
ذکر سجده فراموش شده باشد. برگردد ذکر تنها بدون سجده بگوید؛ این ذکر سجده نیست. برگردد سجده را اضافه کند و با ذکر بیاورد؛ این زیادی عمدیه است و صلاة را باطل میکند.
این مسئله یعنی مورد دوم، یعنی جایی است که واجبی مظروف واجب دیگر است. ذکر واجب است، منتهی در سجده. جهر واجب است، منتهی در قرائت. در این مورد که آن ظرف اتیان شد بدون مظروف، محل تدارک فوت شده است.
بررسی دلیل فوت محل تدارک در نماز
این مسئله را از دو حیث باید بررسی کنیم:
1. مسئله از نظر قاعده بررسی میشود که مقتضای قاعده در اینجا چیست.
2. مسئله به جهت مقتضای نصوص بررسی میشود.
مقتضای قاعده
جهت اولی که مقتضای قاعده باشد، فرمودند متعلقات تکالیف عبارت هستند از صرف الوجود. یعنی وقتی شارع امر میکند و میفرماید "صلّ"، یعنی صرف الوجود صلاة را اتیان کن. وقتی میفرماید "ارکع"، "اسجد"، صرف الوجود رکوع، صرف الوجود سجده را اتیان کن.
صرف الوجود با اولین وجود از وجودات محقق میشود. وقتی که فرمود "ارکع" یا "اسجد"، با صرف اینکه رکوع کرد یا سجده کرد، صرف الوجود رکوع و سجده محقق شده است. امتثال محقق شده است. امر ساقط است.
امر به دو چیز ساقط میشود:
1. با امتثال: یعنی مکلف صرف الوجود را اتیان کند و فردی از افراد طبیعت را بیاورد.
2. با عصیان: یعنی اگر مکلف عصیان کند، باز هم امر ساقط میشود.
پس با سجده اول صرف الوجود اتیان شده، انطباق مأمورٌبه بر مأتیٌبه قهری محقق است. اگر سجده دیگری بیاورد برای اینکه میخواهد ذکر منسی را در سجده ثانیه اتیان کند، این وجود دوم است. وجود ثانی است و وجود ثانی امر ندارد. وجود دوم از این سجدهها امر ندارد و اتیان کرده غیر مأمورٌبه را.
وقتی امر نداشت، حکم میشود که این زیاده عمدی آورده است.
اگر صلاة را اعاده کند، صلاة دیگری بیاورد، بگوید این رکوع که آوردم بدون ذکر، دیگر رکوع ثانیه نمیآورد یا به خاطر آوردن بدون جهر قرائت است. قرائت ثانیه نمیآورد. یا مثلاً این رکوعی که آوردهام بدون طمأنینه است یا این رکوعی که آورده بدون قیام پس از رکوع است.
این سجدتینی که آورده بدون جلسه استراحت بین سجدتین است. می گوید حالا من که نیاوردم، رکوع آخری نمیآورم. قیام دیگری نمیکنم که پس از رکوع قیام محقق شده باشد تا منجر بشود به زیادی سجده، بلکه نماز را اعاده میکنم.
حدیث "لا تعاد" میگوید چه؟
لا تعاد الصلاة". این صلاة نیاز به اعاده ندارد. حکم به صحت میشود.
پاسخ به اشکال درباره زیاده سهویه در نماز
بعضی اینگونه اشکال کردهاند که:
سجدهای که بدون ذکر آورده شده است، چون ذکر نسیان شده، یک زیاده سهویه است، نه زیاده عمدیه.
همچنین: سجدتینی که بدون جلسه استراحت آورده، رکوعی که بدون قیام پس از رکوع انجام شده، قرائتی که بدون جهر بوده، اینها زیاده سهویه هستند، نه عمدیه.
در این دیدگاه گفته شده: سجده یا رکوع یا قرائت ثانوی که همراه با ذکر یا جهر آورده میشود، همان جزء مأمورٌبه است که باید در صلاة تحقق پیدا کند. بنابراین، سجده یا رکوع اولی که ناقص بوده، زیاده سهویه محسوب میشود و مبطل صلاة نیست.
پاسخ این است که ملاک در جزئیت این است که آن شیء مأتی، منطبق با مأمورٌبه باشد. امر ضمنی صلاة شامل این اجزاء میشود: "اجهر"، "اقرأ"، "ارکع"، "اذکر"، "اسجد" و... .
این امرهای ضمنی همه در ضمن امر کلی صلاة (صلِّ) محقق هستند.
وقتی شخص رکوع یا سجدهای را انجام میدهد که ناقص است (مثلاً بدون ذکر یا جهر)، آنچه اتیان شده، نمیتواند مأمورٌبه باشد. زیرا: در مثال "واسجد"، اگر شخص سجدهای را بدون ذکر انجام دهد، این عمل با مأمورٌبه منطبق نیست. زیاده سهویه در این موارد معنا ندارد، زیرا اتیان ناقص مأمورٌبه ضمنی را محقق نمیکند.
اگر سوره یا قرائت یا رکوع را مجدد انجام دهد، این زیاده عمدیه است که در صلاة مبطل است.
نتیجه این است که اشکال مبنی بر اینکه اتیان اولی زیاده سهویه بوده و اتیان ثانوی مأمورٌبه است، ناتمام است. دلیل این است که: اتیان اولی صرف الوجود مأمورٌبه ضمنی را محقق کرده و عنوان زیاده بر آن مترتب نمیشود.
بررسی نصوص
این مسئله به حسب مقتضای قاعده بررسی شد. اما از نظر نصوص وارده، روایتها نیز بر همین امر دلالت دارند.
روایت اول:
باب پانزده، ابواب رکوع، حدیث یک:
محمّد بن الحسن بإسناده عن محمّد بن أحمد بن يحيى ، عن جعفربن محمّد ، عن عبدالله القدّاح ، عن جعفر ، عن أبيه ، أنّ علياً عليهالسلام سئل عن رجل ركع ولم يسبّح ناسياً؟ قال : تمت صلاته.[2]
حضرت در پاسخ به سؤال از شخصی که رکوع کرده و از روی فراموشی تسبیح نگفته، فرمودند: نمازش تمام است.
در سند این روایت نسبت به جعفر بن محمد بن عبیدالله گفتند محل تأمل است. ولی این جعفر بن محمد بن عبیدالله که از رجال سند روایت است، چون از رجال کامل الزیارات است، مورد توثیق ابن قولویه قرار گرفته که "لا یروی الا عن ثقه". بنابراین سند روایت مشکل ندارد. دلالت روایت هم که صریح و تامه است: «سئل عن رجل ركع ولم يسبّح ناسياً؟ قال : تمت صلاته».
روایت دوم
روایت دوم همین باب پانزده، ابواب رکوع، حدیث دو.
عن علي بن يقطين قال : سألت أبا الحسن الأوّل عليهالسلام عن رجل نسي تسبيحه في ركوعه وسجوده؟ قال : لا بأس بذلك.[3]
روایت صریح است، دلالتش تمام. الا اینکه در سند روایت گفتند که جعفر بن محمد است. بعضیها گفتند جعفر بن محمد بن عبیدالله است. بعضی گفتند که جعفر بن محمد بن عیسی است. این شخص مردد است، توثیق ندارد. هرچند بعضی از بزرگان مدح کردند، اما مدح معناش توثیق نیست. بله، مطالبی ذکر شده درباره اینها، ولیکن چیزی که اشکال را رفع میکند این است که این دو روایت به اسناد مختلفه در کتب ما وارد شده است. یعنی یک سند ندارد. سندی که مرحوم کلینی نقل میکند، سندی که مرحوم شیخ از صدوق نقل میکند. این سندها تمام است.
بنابراین، این دو روایت هم از حیث سند و هم از حیث دلالت، دال بر مطلب است و اینکه اگر واجبی مظروف واجب دیگر، مقر واجب دیگر قرار گرفت، مثل جهر در قرائت، ذکر در رکوع، در صورتی که آن ظرف و آن مقر اتیان شود بدون آن واجب، محل تدارک فوت شده است.
روایت سوم:
روایت دیگر روایت منصور بن حازم است. باب بیستونهم، ابواب قرائت، حدیث دوم.
محمّد بن يعقوب ، عن محمّد بن يحيى ، عن أحمد بن محمّد ، عن ابن فضّال ، عن يونس بن يعقوب ، عن منصور بن حازم قال : قلت لأبي عبد الله عليهالسلام : إنّي صلّيت المكتوبة فنسيت أن أقرأ في صلاتي كلّها ، فقال : أليس قد أتممت الركوع والسجود؟ قلت : بلى ، قال : قد تمّت صلاتك إذا كان نسياناً.[4]
حضرت فرمودند تمام است نمازت اگر این ترک قرائت از روی نسیان بوده باشد.
روایت چهارم:
صحیحه محمد بن عمار. باب سی، ابواب قرائت.
وباسناده عن الحسين بن سعيد ، عن حمّاد بن عيسى ، وعن فضالة جميعاً ، عن معاوية بن عمّار ، عن أبي عبد الله عليهالسلام قال : قلت : الرجل يسهو عن القراءة في الركعتين الأوّلتين فيذكر في الركعتين الأخيرتين أنّه لم يقرأ ، [ قال : أتمّ الركوع والسجود؟ قلت : نعم ] [١] ، قال : إنّي أكره أن أجعل آخر صلاتي أوّلها.[5]
در مورد قرائت، در دو رکعت بعد متذکر می شود که قرائت را نیاورده است. حضرت می فرمایند: آیا رکوع و سجودش را تمام کرده؟ قلتُ: "نعم". بله رکوع و سجودش تمام شده.
قال: "إنّی أکره أن أجعل آخر صلاتی أوّلها".
من بدم میآید که چیزی که اوّل صلاة است، یعنی قرائت، در آخر صلاة قرارش بدهم. "من بدم میآید و کراهت دارم چیزی را که در آخر صلاة قرار میدهم، برای اوّل صلاة باشد.
بعد از اتمام نماز شروع کنم ذکر رکوع را گفتن یا قرائت را خواندن، این معنا ندارد.
توضیح درباره دو روایت اخیر
خب این دو روایت را ببینید. صریح است برای مطلب. از نظر سند هم هیچ قدحی ندارد، الا اینکه اشکالی که کردند این اشکال است که این هر دو روایت در مورد قرائت است و بحث شما در جهر قرائت بود. بحث شما در ذکر رکوع بود. بحث شما در طمأنینه در رکوع بود. در طمأنینه در سجده بود.
الا اینکه باید الغای خصوصیت کنیم از مورد. هر موردی به اصطلاح خصوص مورد مخصص وارد نمیتواند باشد. این قاعده کلیه که همیشه میگوییم، ولو مورد در مورد وارد شده، در مورد قرائت، اما خصوص مورد مخصص وارد نیست.
روایت پنجم:
روایت صحیحه محمد بن مسلم است. باب نهم، ابواب رکوع، حدیث دوم.
محمّد بن يعقوب ، عن محمّد بن إسماعيل ، عن الفضل بن شاذان ، عن حمّاد بن عيسى ، عن ربعي بن عبد الله ، عن محمد بن مسلم ، عن أحدهما عليهماالسلام إن الله تبارك وتعالى فرض الركوع؟ والسجود والقراءة سنّة ، ومن نسي القراءة فقد تمّت صلاته ولاشيء عليه.[6]
نماز بدون رکوع و سجود نمی شود. اگر کسی ترک عمدی کند اعاد الصلاة. اگر نسیان قرائت کرد فلا شئ علیه.
این روایت سنداً هیچ اشکالی ندارد و اشکال دلالی این است که در مورد قرائت وارد شده است. باز جواب این است که خصوص مورد مخصص وارد نیست و خصوصیتی برای مورد نیست. بلکه به اولویت اگر قرائت را نسیان کرد وقتی حکم به صحت صلاة می شود اگر جهر قرائت را نسیان کرد به اولویت قطعیه حکم به صحت صلاة می شود.
نتیجهگیری
پس مورد دوم این شد که واجبی مظروف واجب دیگر باشد. چنان چه آن واجبی که ظرف است و جایگاه و مقر است، اتیان شود بدون آن واجبی که مظروف است مثل امثلهای که بیان کردیم چنان چه اتیان شد محل تدارک گذشته است. هم به حسب مقتضای قاعده و هم به حسب نصوص وارده.