1403/08/19
بسم الله الرحمن الرحیم
زیاده سهوی رکوع/أحكام الخلل /كتاب الصلاة
موضوع: كتاب الصلاة /أحكام الخلل /زیاده سهوی رکوع
کلام در زیاده رکوع سهوی
بحث در مورد بطلان نماز به دلیل افزودن رکوع به صورت سهوی است. دلایل متعددی برای اثبات بطلان نماز در این حالت وجود دارد که به بررسی هر یک از این دلایل میپردازیم.
۱. اجماع بر بطلان نماز در صورت زیاده رکوع سهوی
اولین دلیل بر بطلان نماز در صورت افزودن رکوع سهوی، اجماع است. فقها به اتفاق، معتقدند که اضافه کردن رکن به نماز، اعم از عمدی یا سهوی، موجب بطلان نماز میشود.
رکنیت رکوع در نماز
دلیل دوم مبتنی بر اصل رکنیت رکوع است. در اینجا قضیه اصلی این است که هر رکن از نماز، چه به صورت عمدی و چه سهوی، اگر اضافه یا کم شود، باعث بطلان نماز خواهد شد. مفهوم رکنیت این است که زیادت و نقیصه آن (اعم از سهوی یا عمدی) موجب بطلان نماز میگردد. از آنجا که رکوع نیز یکی از ارکان نماز است، زیادت آن باعث بطلان نماز میشود.
استناد به روایات خاصه
سومین دلیل، استفاده از روایات خاصهای است که به این موضوع پرداختهاند. در اینجا دو روایت معتبر، یعنی صحیحه منصور و صحیحه عبید بن زراره مورد توجه است.
صحیحه منصور:
محمّد بن الحسن بإسناده عن سعد ، عن أبي جعفر ، عن علي بن الحكم ، عن أبان بن عثمان ، عن منصور بن حازم ، عن أبي عبد الله علیه السلام، قال : سألته عن رجل صلّى فذكر أنّه زاد سجدة؟ قال : لا يعيد صلاة من سجدة ، ويعيدها من ركعة.[1]
صحیحه عبید بن زراره:
وعنه ، عن أبي جعفر ، عن محمّد بن خالد البرقي ، عن الحسن بن علي بن فضّال ، عن مروان بن مسلم ، عن عبيد بن زرارة قال : سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل شكّ فلم يدر أسجد ثنتين أم واحدة ، فسجد أخرى ثمّ استيقن أنّه قد زاد سجدة؟ فقال : لا والله ، لا تفسد الصلاة بزيادة سجدة ، وقال : لا يعيد صلاته من سجدة ، ويعيدها من ركعة.[2]
هر دو روایت بیان میکنند که اگر رکعتی به نماز اضافه شود، نماز باطل شده و نیاز به اعاده دارد. این دو روایت بهصورت مطلق بیان شدهاند و تفاوتی بین سهوی یا عمدی بودن اضافه شدن رکعت قائل نشدهاند.
بحث در معنای "رکعة" در روایات و احتمال تفسیر به "رکوع"
هرچند این روایات بهصراحت از عنوان "رکعة" استفاده کردهاند، اما برخی فقها استدلال کردهاند که میتوانند این دو روایت را به بطلان نماز در صورت زیادت رکوع سهوی نیز نسبت داد. استدلال اصلی ایشان بر پایه قرینه مقابله است؛ بدین صورت که در مقابل سجده، رکوع قرار دارد و لذا ممکن است منظور از "رکعة" در این روایات، رکوع باشد.
در اینجا، این سوال مطرح میشود که آیا میتوان بر اساس این قرینه مقابله، ظهور لفظ "رکعة" در معنای رکعت را نادیده گرفت و آن را به معنای رکوع تفسیر کرد. برخی معتقدند که این کار مجاز است و در زبان عربی نیز سابقه دارد که کلمهای به واسطه علاقه جزء و کل به معنای جزئی از آن کل به کار برده شود. برای مثال، وقتی شخصی میگوید "رأیت زیداً" (زید را دیدم) اما در واقع فقط سر او را دیده است، این گفته از باب علاقه جزء و کل صحیح تلقی میشود.
نقد و بررسی ادعای تفسیر "رکعة" به "رکوع"
اما این دیدگاه قابل پذیرش نیست چون اگر امام علیهالسلام قصد داشت بر وجوب اعاده نماز در صورت زیاده رکوع تأکید کند، میتوانست صریحاً بفرماید "من رکوع" به جای "من رکعة". به بیان دیگر، اینکه امام لفظ "رکعة" را به کار بردهاند و نه "رکوع"، دلیلی است بر عدم امکان تفسیر "رکعة" به "رکوع".
حتی اگر فرض کنیم که امام علیهالسلام مانعی برای بهکار بردن لفظ "رکوع" داشته و به همین دلیل از "رکعة" استفاده کرده است، این امر به اندازهای قوی نیست که بتواند ما را از ظاهر روشن لفظ "رکعة" منصرف کند. به عبارت دیگر، این ادعا قابل تحقق و اعتماد نیست و نمیتواند مبنای قابل قبولی برای استدلال فقهی باشد.
دلیل دوم: استناد به لغت برای تفسیر رکعت به معنای رکوع
دلیل دوم برای تفسیر "رکعت" به معنای "رکوع" استناد به لغت است. برخی ادعا کردهاند که در کتب لغت، واژه "رکعت" به معنای "رکوع" نیز به کار رفته است. اما این دلیل نیز قابل پذیرش نیست، زیرا:
اولاً، در عرف متشرعه، اگر کسی بگوید "یک رکعت"، ذهن افراد به سمت "رکعت تام" منتقل میشود، نه اینکه منظور از آن "رکوع" باشد. بنابراین، واژه "رکعت" در میان متشرعه بههیچوجه به معنای رکوع فهمیده نمیشود.
ثانیاً، استناد به لغت بر خلاف عرف متشرعه است. حتی اگر برخی کتب لغت ادعا کنند که "رکعت" به معنای "رکوع" است، این خلاف فهم عرفی متشرعه است و نمیتوان آن را پذیرفت.
ثالثاً، لغویون به بیان حقایق و معانی واقعی کلمات نمیپردازند، بلکه کار آنان صرفاً ارائه موارد استعمال کلمات است. لغتنویسان تنها به بررسی مواردی که کلمات در آنها به کار رفتهاند میپردازند و نمیتوانند به طور دقیق معنای حقیقی واژهها را بیان کنند.
افزون بر این، حتی اگر بپذیریم که لغویان قصد بیان حقایق معانی کلمات را دارند، نظر آنها برای ما حجیت ندارد. سخنان لغویان باید به منزله شهادت دو عادل در نظر گرفته شود تا بتواند حجیت داشته باشد و این امر خود محل تأمل و اشکال است.
بنابراین، این ادعا که لغویان "رکعت" را به معنای "رکوع" گرفتهاند، ناتمام و غیرقابل اعتماد است.
دلیل سوم: استناد به روایات برای تفسیر رکعت به معنای رکوع
دلیل سوم بر این مدعا استناد به برخی روایات است که در آنها "رکعت" به کار رفته اما ظاهراً به معنای "رکوع" اراده شده است. به عنوان نمونه، در دو روایت از منصور و عبید بن زراره، واژه "رکعة" آمده و برخی استدلال میکنند که منظور امام از آن "رکوع" بوده است. این روایات را بهعنوان قرینهای متقن برای این تفسیر در نظر گرفتهاند.
اما این دلیل نیز ناتمام است، زیرا روایات متعددی وجود دارد که امام علیهالسلام واژه "رکعت" را به معنای رکعت کامل به کار بردهاند. این روایات به صراحت نشان میدهند که واژه "رکعت" به معنای "رکوع" نیست و تنها در موارد خاصی ممکن است چنین تفسیر شود.
بنابراین، نمیتوان به صرف وجود دو یا چند روایت که احتمال داده شده واژه "رکعت" به معنای "رکوع" باشد، در تمام موارد این تفسیر را تعمیم داد. روایات متعددی داریم که به وضوح و به صراحت نشان میدهند "رکعت" به معنای رکعت کامل است و نه به معنای رکوع.
دلیل چهارم: استناد به نظر شیخ کلینی در تفسیر "رکعت" به معنای "رکوع"
دلیل چهارم بر این ادعا که "رکعت" به معنای "رکوع" است، به نظر شیخ کلینی رحمهالله استناد کردهاند. ایشان این دو روایت را در باب "زیاده رکوع" آورده است و به گفته این گروه، این اقدام شیخ کلینی نشاندهنده آن است که مراد از "رکعت" در این روایات "رکوع" بوده است.
اما این دلیل نیز ناتمام است و نمیتواند حجتی معتبر به شمار رود. حتی اگر شیخ کلینی صراحتاً میفرمودند که "رکعت" به معنای "رکوع" است، باز هم این نظر نمیتوانست برای ما حجت شرعی محسوب شود، هرچند مقام علمی والای ایشان غیرقابل انکار است.
فهم متشرعه از معنای "رکعت" و "رکوع"
بنابراین، نتیجه این است که فهم متشرعه به هیچ وجه این گونه نیست که "رکعت" به معنای "رکوع" باشد. بلکه برعکس، فهم عرفی این است که "رکعت" به کل مجموعه و "رکوع" به جزئی از آن اطلاق میشود. این تفاوت در فهم متشرعه امروزی آشکار است، و میتوانیم این فهم را به گذشته نیز تعمیم دهیم.
استصحاب قهقرایی در معنای رکعت و رکوع
با استفاده از اصل استصحاب قهقرایی، میتوان گفت که اگر امروزه معنای "رکعت" از "رکوع" متمایز است، همین معنا در زمان فقهایی همچون شیخ انصاری، وحید بهبهانی، شهیدین، محقق حلی، صاحب سرائر، شیخ طوسی و حتی اصحاب ائمه علیهمالسلام نیز جاری بوده است. در اصول فقه نیز گفتهاند که استصحاب قهقرایی در چنین مواردی بلااشکال و جاری است.
برخی ممکن است به استصحاب قهقرایی در اینجا اشکال کنند و بگویند که نمیتوان مطمئن بود که معنای "رکعت" در عرف خاص قدما، همانند معنای امروزی بوده باشد. شاید در آن زمان "رکعت" در برخی موارد خاص به معنای "رکوع" به کار میرفته است. همچنین، ممکن است کسانی به طور کلی استصحاب قهقرایی را باطل بدانند و به اعتبار آن خدشه وارد کنند.
مجمل بودن معنای "رکعت" در این روایات
اگر از این اشکالات بگذریم و چهار دلیل پیشگفته را نیز ناتمام بدانیم، به این نتیجه میرسیم که این دو روایت دچار ابهام و اجمال هستند. بنابراین، اگر فرض کنیم که "رکعت" در این روایات به معنای "رکوع" باشد، دلیل واضح و معتبری برای این ادعا وجود ندارد و همچنان ظاهر لفظ بر معنای اصلی خود یعنی "رکعت" دلالت دارد.
نتیجهگیری نهایی در حکم بطلان صلاة به زیادی رکوع
در نهایت، با توجه به اجمال این دو روایت و عدم امکان استناد به آنها، دلایلی مانند اجماع، رکن بودن رکوع و روایات خاصه برای اثبات بطلان نماز به دلیل زیادی رکوع سهوی مخدوش بوده و نمیتواند حجت محکمی برای بطلان نماز به شمار رود.
دلیل چهارم: استناد به روایات مطلق و عام در بطلان نماز به دلیل زیادی رکوع سهوی
بعد از بررسی دلایل اجماع، رکنیت رکوع و روایات خاصه مانند روایات منصور و عبید بن زراره، اکنون به سراغ روایات مطلق و عام میرویم که بر بطلان نماز به دلیل زیادی سهوی رکوع دلالت دارند. نمونهای از این روایات، روایت ابیبصیر است که در آن آمده:
«مَن زادَ فی صَلاتِهِ فَعَلَیهِ الإعادَة»
این روایت، مطلق و عام است و به وضوح حکم به بطلان نماز به دلیل زیادی سهوی میکند.
بررسی روایت "لا تعاد" در مقایسه با روایات مطلقه
در مقابل روایات مطلقه، حدیث مشهوری با عنوان "لا تعاد" داریم که به نظر برخی از فقها، حاکم بر این دسته از روایات است. بر اساس این حدیث، پنج مورد به عنوان استثنائات ذکر شدهاند که نماز به دلیل نقصان در آنها باید اعاده شود. به عبارت دیگر، حدیث لا تعاد بیان میدارد که: "هر نقصانی در نماز به غیر از این پنج مورد (طهارت، قبله، وقت، رکوع و سجود) نیازی به اعاده ندارد."
سوالی که پیش میآید این است که آیا حدیث لا تعاد، تنها به نقصان در نماز اشاره دارد یا شامل زیادی سهوی نیز میشود؟
اگر حدیث "لا تعاد" فقط شامل نقیصه باشد
اگر بپذیریم که حدیث لا تعاد تنها به موارد نقص اشاره دارد و شامل زیاده نمیشود، روشن است که این حدیث ارتباطی با بحث ما (زیادی رکوع سهوی) ندارد. در این صورت، روایت "من زاد فی صلاته فعلیه الاعادة" بدون هیچ معارضی باقی میماند و میتوان بر اساس آن، حکم به بطلان نماز به دلیل زیادی سهوی رکوع کرد.
اگر حدیث "لا تعاد" هم شامل نقیصه و هم زیاده باشد
حال اگر بگوییم که حدیث لا تعاد هم شامل نقیصه و هم زیادی میشود، باید بررسی کنیم که در کدام موارد این حکم زیاده مطرح است. برای مثال، زیادی در مواردی همچون وقت، قبله و طهارت معنا ندارد؛ چراکه این موارد یا باید باشند یا نباشند اما در رکوع و سجده زیاده معنا دارد. پس این دو روایت با هم تخالف و تعارض دارند. روایت می گوید من زاد فی صلاته فعلیه الاعادة. حدیث لا تعاد می گوید لا تعاد الا من خمسة الطهور و الوقت و القبلة و الرکوع و السجود. رکوع اگر اضافه شد چه سهوا و چه عمداً باید نمازت را اعاده کنی. این مطابق با حدیث من زاد فی صلاته فعلیه الاعادة میشود. باز هم حکم می شود به بطلان صلاة به زیاده رکوع سهوی.
استنتاج نهایی در بطلان نماز به دلیل زیادی رکوع سهوی
در نهایت، با توجه به اینکه حدیث "لا تعاد" یا شامل زیاده نمیشود و یا تنها نقیصه را در رکوع و سجود مدنظر دارد، روایت "من زاد فی صلاته فعلیه الاعادة" به عنوان حکم قطعی باقی میماند. بر اساس این روایت، هر گونه زیادی سهوی در رکوع منجر به بطلان نماز و لزوم اعاده آن میشود.
در نتیجه، با استناد به چهار دلیل مطرحشده، یعنی اجماع، رکنیت رکوع، روایات خاصه و روایات عامه، این نتیجه به دست میآید که دلیل چهارم، یعنی روایات عامه، دلیل کامل و تمام است. بنابراین، حکم نهایی این است که در صورت زیادی رکوع سهوی، نماز باطل خواهد بود و اعاده آن واجب میگردد.