1404/02/21
بسم الله الرحمن الرحیم
آراء درباره جبر واختیار/معاطاة /اجتماع امر ونهی فی شیئٍ واحد
موضوع: اجتماع امر ونهی فی شیئٍ واحد/معاطاة /آراء درباره جبر واختیار
بحث ما درباره آراء در باب جبر واختیار بود، عرض کردیم که اشاعرة قائل به جبر بودند دو گروه هستند:
1)جبرمحض
2)کسب(جبرمتوسط)
اما قائلین به اختیار دو گروه هستند:
1)معتزله که قائل به تفویض هستند ومعتقدند که خداوند به طور کلی انسان را در افعالش رها کرده است وتمام افعال مربوط به خود انسان است وخداوند هیچ تاثیری ندارد.
2)اشاعره
*نسبت دادن تفویض به معتزله اختلاف نظر وجود دارد:
الف)ابوالحسن اشعری:تفویض متعلق به معتزله است .
و در مورد امامیِّة هم می گوید:امامیِّة نه جبر را قبول دارد ونه تفویض را.
«و الفرقة الثانية منهم يزعمون انه لا جبر كما قال الجهمىّ و لا تفويض كما قالت المعتزلة»[1]
لکن مرحوم شیخ مفید در کتاب اوائل المقالات (این کتاب را سید مرتضی از شیخ مفید درخواست کرده که ایشان در مورد فرق بین معتزله و امامیة بنویسد، شیخ مفید هم این کتاب را نوشتند) ولی تفویض را هرگز به معتزله نسبت نداده اند چون مختار بودن مطلق را امامیِّة قبول ندارند در حالی که در بسیاری از آثار امامیِّة معتزله را تایید کرده اند.
لذا در همراه کردن متکلمین امامیَّة با معتزله شک وتردید برای قائل بودن معتزله تفویض شده است.
مرحوم سید مرتضی:علاوه بر اینکه فقیه درجه یک امامیِّة بوده یکی از متکلمین قوی شیعه هم بودند.
"عبارت سید مرتضی"
«اختلف الناس فی الافعال التی تظهر من العباد کالقیام والقعود والتصرف فقال قومٌ انَّ تلک اجمع افعال العباد وحادثةٌ من جهتهم لا فاعل لها محدتَ سواه وهذا قول جمیع طوائف اهل العدل من المعتزله وغیرهم »[2]
*حال برفرض بودن تفویض برای معتزله،نظر امامیِّة چیست؟
لا جبر ولا تفویض بل امرٌ بین الامرین که این نظریِّة در روایات ما هم وارد شده است،
مرحوم کلینی در کتاب کافی آورده اند:
«عن ابی عبد الله(ع):قال لا جبر ولا تفویض ولکن امرٌ بین الامرین»[3]
*اما مراد از الامر بین الامرین چیست؟
یعنی انسان مختار هست ولی به صورت محدود
توضیح ذلک:هر ممکن الوجودی محتاج به واجب الوجود است مثل انسان وافعال انسان:
وجود انسان وتمام شئونات انسان محتاج واجب الوجود که خداوند باشه است این از یک طرف واز طرف دیگه با توجه به اینکه انسان یک موجودی محدود است، هر آنچه که مربوط به این موجود محدود باشدآنها هم محدود است،پس چون خود انسان وحرکات وافعال انسان مستند به خداوند است ولکن خداوند ایجاد کننده نیرو وقدرت واراده انسان است تا بتواند افعال خوب یا بد انسان را انجام دهد.
پس چون انسان قادر به تنهائی نیست می توان به خداوند مستند کرد مثل اینکه فرمانده ای در میدان جنگ دستور به قتل دشمن می دهد این قتل را به سربازانجام می دهد ولی به فرمانده نسبت می دهندّ چون فرمانده است که امکانات در اختیار سرباز قرار می دهد در افعال انسان هم همینگونه است ، بر خلاف مُجبره واشاعرة که می گویند انسان هیچگونه دخالتی در اعمال خود دارند.
پس خروج مامورٌ به نیست کما ذهب الیه شیخ انصاری وهمچنین منهیٌ عنه به نهی فعلی نیست وهمچنین هم مامورٌ به ومنهیٌ عنه هم نیست ، کما ذهب الیه ابوهاشم معتزلی، وفقط دارای نهی سابق است یعنی حکم حرمت را دارد واما ثمره این بحث فردا انشاء الله