1404/09/13
بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی قاعده لاحرج/قواعد فقه حکمرانی /فقه حکمرانی
موضوع: فقه حکمرانی/قواعد فقه حکمرانی /بررسی قاعده لاحرج
این متن توسط هوش مصنوعی پیادهسازی و سپس توسط انسان برای مستندسازی و تطبیق با فایل صوتی استاد، بازبینی و تأیید شده است.
مصادیق و تطبیقات قاعده لاحرج در فقه فردی، حقوقی و حکمرانی
مقدمه: تبیین مبنای بحث و دایره وسیع قاعده
خب، امروز میخواهیم به مصادیق و تطبیقات قاعده «لاحرج» (قاعده نفی الحرج و العسر و المشقة فی الدین) بپردازیم. البته چون ما «عُسر» و «حرج» را به یک معنا گرفتیم و معنای «ضیق» هم گرفته شد، نه «ضیق شدید» یا «عُسر شدید»، طبیعتاً با توجه به مبنای ما، دایره بحث وسیعتر است. حتی هم «احکام حرجی» را شامل میشود و هم «افعال حرجی» را. یعنی اگر مکلف هم یک فعل حرجی برای خودش درست کرد، «لاحرج» شامل حال او میشود. لذا فتواهایی که ما میدهیم، مقلدان بیشتری را خلاصه جذب میکند. دین ما یک مقدار سهله و سمحهتر از بعضی آقایان است که به هر حال حتی مباحات را هم حرام میکنند.
بله. ما یک بحثی که با آقایان داریم این است که گاهی مباحاتی که در اسلام هست، به احتمال اینکه ممکن است بعضیها در این مباحات، مفسده ایجاد بکنند، آقایان مثلاً میآیند و حکم به تحریم میکنند. خب اینکه زندگی نیست. به هر حال، مردم را بگذارید زندگیشان را بکنند طبق شرع. اینکه عرض کنم ممکن است عدهای از این امر مباح سوءاستفادهای بکنند، آن را باید قانون و ضابطه، جلوی آن را بگیرد. مثلاً فرض کنید جرائمی میگذارند. مثل اینکه فرض کنیم میگوییم رانندگی بانوان، این شرعاً جایز است یا نه؟ خب، رانندگی، سوار ماشین شدن، مباح است. حالا اگر یک خانمی مثلاً با ماشین ویراژ برود، چه کند... مثل آقاست دیگر، [هر] فردی ممکن است چنین کاری را انجام بدهد. توجه دارید؟
(بله، یک وقت میبینید یک رادیو و تلویزیونی مثلاً دست دولت جور است که همهاش دارد مفسده ایجاد میکند، یعنی اصلاً کارکرد حداکثریاش فساد است. توجه دارید؟ کارکرد حداکثریاش فساد است. اگر این شد، طبیعتاً بعداً حاکم، تحریم میکند.)
خب، حالا برویم مصادیق «لاحرج» را ببینیم. من اول میخواهم از منابعی که هست، خدمتتان بعضی از مصادیق را عرض بکنم. بعد، یک سری مصادیق حقوقی را هم من خودم جمع کردم. یک سری مصادیقی هم که بیشتر به فقه الاجتماع مربوط میشود هم... اینها را چند جلسهای بحث کنیم.
۱. تطبیقات قاعده لاحرج در فقه فردی (به نقل از آیتالله سبحانی)
اول از کتاب «الایضاحات السنیة للقواعد الفقهیة»، جلد سوم، که آیتالله العظمی سبحانی تألیف کرده، صفحه ۵۳. بعد از اینکه قاعده «لاحرج» را توضیح میدهد، تبیین میکند و عرض کنم خدمتتان، عنوان قاعدهاش هم این است: «قاعدة نفی الحرج و العسر الشدید و المشقة فی الدین». صفحه ۵۳ که میرسد، «تطبیقات القاعدة». میگوید: «ذکر السید المراغی فروعاً [1] کثیرةً مستنبطةً من القاعدة غیر أن قسماً من الفروع المذکورة لها روایات خاصة و نحن نذکر ما هو المهم منها.»
به هر حال، ایشان از مرحوم مراغی در واقع، آمده و مصادیقی را ذکر کرده و اینجا میفرماید... میگوید: «یترتب علی نفی جعل الحکم الحرجی الفروع التالیة.»
بیست عرض کنم فرع را ذکر کرده از کتاب «العناوین»، جلد ۱، صفحه ۲۹۷ تا ۲۹۸. (عناوین سید مراغی). من این عناوین را بخوانم برایتان:
1.عدم النجاسة بالملاقات. (میگویند این مستند به قاعده لاحرج است.)
2.العفو عن دم الجرح الذی لا یسری. (خونی که جاری نمیشود، این هم گفتند معفوٌ عنه است.)
3.العفو عن الدم ما دون درهم البغلی. (درهم بغلی، درهم رایج جاهلیت بوده، منسوب به شهر «بغل» است. «بغل» یک شهری بوده نزدیک بابل عراق، پادشاهی داشته به نام «رأس البغل». این در واقع، درهم بغلی هم منسوب به این پادشاه بوده است. به مقدار بند بالای انگشت یا بالای انگشت میانی یا آن مقدار گودی کف دست. این مقدار بوده است. البته اینها بعضیهایشان هم روایت دارند، این مثالهایی که میزنیم. ولی میگویند در واقع مستندش همین «﴿ما جعل الله علیکم فی الدین من حرج»﴾ است. این تمسک به این آیات.)
4.جواز الصلاة فی ثوب المربیة للصبی. (به هر حال، کسی که بچهداری میکند، مربی صبی است، حالا مادر یا مربی دیگری، این بچه به هر حال نجاساتی دارد. میگوید با آن لباس میتواند [نماز بخواند]، چون اگر بخواهد لحظه به لحظه لباس عوض کند، برایش حرجآور است.)
5.جواز الصلاة فی ثوب نجس مما لا تتم الصلاة فیه. (لباس نجسی که نمیشود با آن نماز خواند، میفرماید در... حالا نگفته دیگر در چه مواردی. در مواردی، صلات در آن لباس... ممکن است کسی در حال نماز، لباسش نجس بشود، این میتواند نماز را ادامه بدهد.)
6.طهارة آلات البئر مثلا كالعصير.
7.رخصة المبطون و من به حکمه فی الصلاة. (این آدمی که بیمار است یا عرض کنم خدمتتان، در حکم بیمار است، یک مجوزاتی در صلات دارد. مثلاً ایستاده دارد نماز میخواند، یک دفعه سرش گیج میرود، میتواند مثلاً رکعت دوم بنشیند و نمازش را بخواند. من اصلاً برایم اتفاق افتاد، همین نماز جمعه چند هفته پیش تهران، یک جوانی بود کنار من نماز میخواند، رکعت اول ایستاد، رکعت دوم یک دفعه نشست و ادامه داد. بعد گفت: «آقا، من یک دفعه سرم گیج رفت.» گفتم: «هیچ اشکال ندارد.» آدم لازم نیست... توجه دارید؟ این یک رخصتی است که بر اساس «لاحرج» [داده شده].)
8.عدم لزوم الاحتیاط فی الشبهة الغیر المحصورة. (احتیاط در شبهه غیرمحصوره میگویند لازم نیست، چون حرجآور است.)
9.صحة بیع الصبی فی ما جرت به العادة. (بچههایی که معمولاً عادت دارند، میآیند یک نان، دو نان، سه نان میخرند. این را بخواهیم جلویش را بگیریم، این برای مردم حرجآور است. خیلی از خانوادهها، بچههایشان را با همین [روش] میفرستند خریدهای جزئی منزل را انجام میدهند.)
10.الرخصة لکثیر الشک. (البته این روایت هم دارد.)
طهارت ماء الاستنجاء.
12.عدم لزوم الترتیب فی الفوائت إلا فی المترتبتین کالظهرین و العشائین. (کسی که نماز ظهر و عصر بر ذمهاش هست، قضایش بر ذمهاش است، باید اول ظهر را بخواند، بعد عصر را؛ یا اول مغرب و بعد عشاء را. ولی مثلاً آیا فرض کنید باید اول نماز صبح را بخواند، بعد ظهرین، بعد عشائین؟ میگوید نه، لازم نیست. اینها ممکن است علاوه بر «لاحرج»، ادله دیگری هم داشته باشند، ولی بعضی از نصوص هم مستمسکشان، خودِ نصوصِ «لاحرج» بوده است.)
13.عدم لزوم العلم بصحة افعال الناس. (لازم نیست ما علم پیدا کنیم که افعال مردم صحیح است، بعد با آنها معامله کنیم. میگوید لازم نیست، چون لزوم علم، حرجآور است.)
عدم اعتبار الشک بعد الفراغ.
15.القصر فی السفر. (حکم شرعی است دیگر و آیه قرآن دارد، ولی میگویند مثلاً ملاکش «لاحرج» است. چون «لاحرج»، یادتان هست گفتم که گاهی مبینِ حکم شرعی است، گاهی در مقام جعل، گاهی نه، مبینِ حکم است در مقام امتثال. این «القصر فی السفر»، مبین فی الجعل است، فی الانشاء.)
عدم لزوم قضاء الصلاة علی الحائض.
17.اباحة الافطار للحامل و المرضع و الشیخ و الشیخة و ذی العطاش. (یک زن بارداری است یا شیرده است یا مرد پیر یا زن پیر است یا آدمهایی که پشت سر هم عطش میکنند. حالا یا عطش است یا مثلاً یک دفعه گلو خشک میشود در حال خفگی. تشنگی نیست. که متأسفانه ما بعد از کرونا مبتلا شدیم. الحمدلله در روزه برایم عارض نمیشود یا نشده تا حالا. ولی مثلاً یک دفعه، ما باید همیشه آب کنارمان باشد، یک دفعه گلو خشک میشود در حد خفگی. عطش نیست، تشنگی نیست. این اباحة الافطار دارد.)
18.اباحة المحظورات عند الضرورات. (حالا «الضرورات تبیح المحظورات». بعد ما باید دقت کنیم که بین قاعده «اضطرار» با قاعده «اکراه» و قاعده «میسور» و قاعده «لاحرج» و «لاضرر»، اینها فرق است.) لا حرج کف و پایین ترین قسمت جواز است و لاضرر سقف آن است و مابین ضرر و حرج سایر موارد است.
جواز قطع الصلاة لبعض الأمور.
کفایة شهادة الواحد فی الوصیة.
بعد دارد: « إلى غير ذلك من الفروع الّتي لأكثرها دليل خاص.»
میگوید: « ولا ينافي وجود دليل خاص كون هذه الأحكام صادرة عنهم لأجل هذه القاعدة.»
(همین نکتهای که عرض کردم.) اینها مطالب العناوین است
بعد دارد، میگوید سید مراغی... « لاشكّ في وجود النصوص الخاصّة في هذه المسائل عن الأئمة الأطهار ولكن لا ريب أنّهم يحكمون على وفق كتاب الله الذي فيه تبيان كلّ شيء، ولعلّ ذلك كلّه حكموا به من جهة نفي الحرج.»
خب، این فرمایشات آیتالله سبحانی.
تطبیقات قاعده لاحرج در مسائل روز (به نقل از آیتالله ایروانی)
کتاب «دروس تمهیدیة فی القواعد الفقهیة» آقای ایروانی را هم که کتاب حوزوی است و تدریس میشود (ما هم سابقاً این کتاب را تدریس کردیم، فایلهای صوتیاش هست). این کتاب در واقع، بین سطح و خارج است، یعنی همراه با استدلال و اینها هم هست. کتاب خوبی است. به نظرم یکی از بهترین کتابهاست، دو جلد هم هست. طلاب اگر در دوره سطح بخواهند قواعد فقه بخوانند، به نظرم همین کتاب را بخوانند، برایشان کفایت میکند. حالا خاطرم نیست که چند قاعده در این کتاب آورده بود که فکر می کنم حدود 20 قاعده بود.
بعد از هر قاعدهای که میگوید، بعد سؤال میپرسد. تطبیقاتش، عنوان «تطبیقات» دارد ولی با طرح پرسش است که در این قاعده «لاحرج»، ایشان دوازده سؤال را مطرح کرده است.
١( ـ رجل حصل على مال يساوي مقدار الاستطاعة للحج ولم يكن له دار سكن فهل من حقه صرف ذلك في شرائها؟
٢ ـ رجل حصل على ما يساوي مقدار الاستطاعة وكانت له دار سكن فهل من حقه شراء دار سكن ثانية؟
٣ ـ هل يجوز لمن حصل على ما يساوي الاستطاعة صرف المال في شراء سيارة أو في الزواج به؟
٤ ـ هل يجوز للزوجين إذا لم ينجبا الفحص لدى الطبيب أو الطبيبة ، مع العلم بان ذلك يستدعي الكشف عن العورة؟
٥ ـ كثيرا ما تذهب النساء الى الطبيبة لإجراء فحوصات عليها بالرغم من عدم وجود حاجة ملحّة لها فهل يجوز ذلك؟
٦ ـ إذا ثبت بواسطة الأجهزة الحديثة ان الحمل مشوّه الخلقة فهل يجوز للأم الاجهاض؟
٧ ـ إذا حضر الرجل بعض الحفلات التي يشترك فيها الرجال والنساء وتقدمت امرأة إليه للمصافحة فهل يجوز له تقديم يده؟
٨ ـ إذا كان للمكلّف مكتبة أو سيارة أو دار ثانية فهل يجب عليه بيعها والحج بثمنها؟
٩ ـ إذا كان للمرأة حلى ذهبية لو باعتها استطاعت للحج فهل يجب عليها بيعها؟
١٠ ـ الزنا محرم في الشريعة الاسلامية ، ولكن هل يمكن الحكم بجوازه احيانا تطبيقا لقانون لا حرج؟
١١ ـ شخص حصل على مال الاستطاعة وكان ولده بحاجة الى زوجة فهل يجوز له صرف ذلك المال في تزويج ولده؟
١٢ ـ الذبح في منى للحاج يصعب في اليوم العاشر فما حكمه؟)[2]
•سؤال اول: اگر یک مردی (حالا «رجال» اینجا مرد و زن ندارد)، اگر یک فردی، مالی دارد که به مقدار استطاعت حجش هست، اما خانه مسکونی ندارد، آیا میتواند حج نرود و خانه مسکونیاش را تهیه کند بر اساس «لاحرج»؟ (آن [اگر] برود، حرجآور است دیگر برود حج و منزل سکونتی هم ندارد.) اگر یک وقتی ممکن است کسی بگه «دار و سکن» جزء شرایط استطاعت است، مستطیع نیست، آن بحث دیگری است، سالبه به انتفاء موضوع است، اصلاً نیاز به قاعده «لاحرج» نداریم. اما [اگر] بگوید نه، حالا خانه مسکونی ندارد اما میتواند اجاره کند. به نظر ما که حرج را به معنای «ضیق» معنا کردیم (مطلق ضیق)، به نظر ما بله، میتواند این کار را بکند. اما [اگر] «ضیق شدید» معنا کنید، فکر کنم نشود چنین فتوایی داد.
•مثال دوم: اگر یک فردی، مقدار استطاعت دارد، خانه و سکن هم دارد، آیا میتواند برود خانه دوم بخرد؟ اینکه دیگر معلومه دیگر، منتفی است. حرجی برایش نیست.
•مثال سوم: کسی که به مقدار استطاعت، مال دارد که برود حج، میتواند مالش را صرف خرید خودرو بکند یا ازدواج بکند؟ این هم به نظر من اگر نکند، حرجآور باشد، بله، میتواند خودرویش، وسیله نقلیهاش را تهیه کند. توجه دارید؟ حالا چه وسیله نقلیه کارش باشد یا وسیله نقلیه شخصی زندگیاش باشد. حالا ازدواج که دیگر خیلی روشنتر است. چون به هر حال، آدم احتمال گناه و معصیت در او بالاست اگر ازدواج نکند.
•مثال چهارم: اگر زن و شوهری هستند، اینها خلاصه بچهدار نمیشوند و فحص و اینها هم پیش طبیب و طبیبه کردهاند، اما اگر بخواهند مثلاً از این درمانهای نوین انجام بدهند، کشف عورت باید بکنند. این میشود بر اساس «لاحرج» اجازه داد؟ به نظر ما بله، میشود.
•[یک مثال دیگر:] خیلی از زنان برای انجام آزمایش به پزشک زنان مراجعه میکنند، در حالی که نیاز مبرم به آزمایش ندارند. توجه دارید؟ یک وقت، این احتمال سرطانهای رحم و اینها، میگویند سالی یک بار باید آزمایش بدهید، آن اشکال ندارد. اما بعضی مثلاً میگویند ضرورتی ندارد این آزمایشها. این، «لاحرج» شامل حالش نمیشود.
•[مثال دیگر]: اگر به وسیله تکنولوژی مدرن ثابت بشود که بارداری، غیرطبیعی است (مثلاً دیدید غربالگری میکنند، در غربالگری محرز شد) البته بسیاری از این غربال گری ها دقیق نیست، آیا سقط جنین جایز است؟ میتواند بچه را سقط کند؟ این هم بستگی دارد. اگر برایشان واقعاً علمآور باشد، قبل از ولوج روح، بله، میتواند.
•مثال دیگر: اگر مردی در مهمانی شرکت کرده، در آنجا مردان و زنانی حضور دارند، زنی برای دست دادن، برای مصافحه، نزدیکش میشود، آیا میتواند خلاصه... این کار جایز است برایش، مصافحه انجام بدهد؟
(یک وقت ما قدیماً که «حلقات» شهید صدر را درس میدادیم در مدرسه حجتیه، یک طلبهای داشتیم اهل آذربایجان بود. این یک ماه رمضان رفت تبلیغ و برگشت. آمد گفت: «استاد، من خیلی این ماه موفق بودم، خیلیها را جذب کردم و فلان و بهمان.» بعد گفتم: «خب الحمدلله، خدا را شکر.» عکسهایش را به من نشان داد، دیدم این، خانم و آقایان را جمع کرده، دست در گردنشان گذاشته، خلاصه با اینها دست داده، بوس کرده، فلان، اینطوری جذب کرده! گفتم: «والا این، «حلقه» شهید صدر نمیخواهد بخوانی! خلاصه این همه درس خواندن در حوزه نمیخواهد.»)
حالا در بعضی موارد، گاهی ممکن است مثل مثلاً... در یک موردی داریم که امام موسی صدر در لبنان مثلاً با بعضی از اهل کتاب دست میداد. آن، مبنایش بعید میدانم «لاحرج» باشد. توجه دارید؟ حالا یک وقت یک پیرزنی است، ممکن است از این باب باشد که مشکل شرعی نداشته باشد، اشتهایی فرض کنید... یا حالا یک وجه دیگری داشته باشد. اصل بر این است که جایز نیست.
(من یک سال دعوت بودم، اوایل درگیری که ترکیه با سوریه... این ترکیه شروع شده بود، اردوغان، متأسفانه این فتنه سوریه را او ایجاد کرد و سوریه را به اینجا کشاند. عوامل صهیونیستی که می گویند یعنی این!... من آن ایام دعوت بودم یک تقریباً بیست روزی ترکیه. دانشگاه در آنکارا... یه بحثهای فلسفه دین داشتیم. در عین حال از سفارت ایران سفیر از من خواست که بحث های جریان شناسی مناطق ترکیه را برای آنها تدریس کنم. جلسات ما با انجمن فلسفه بود، در آن وقت من رییس انجمن حکمت و فلسفه بودم و از این بابت هم دعوت کرده بودند. در ترکیه یک انجمن فلسفه است و یک بنیاد فلسفه هست. ما برای انجمن فلسفه که بیشتر گرایش فلسفه اسلامی داشتند یک دوره بحث های مربوط به فلسفه دین را گذاشتیم. بعد گفتند که رئیس بنیاد فلسفه، یک خانم پیرزنی است که به رحمت خدا رفته است. گفتند که ایشان هم می خواهد شما را ببیند ما هم دیگر از آنکارا... رفتیم وارد استانبول شدیم...دانشگاه استانبول بخش آسیایی بود و ما با ماشین رفتیم و بعد سوار کشتی شدیم و به قسمت اروپایی رسیدیم و با ماشین رفتیم که خیلی هم ترافیک بود. این خانم هم همینطور منتظر ما... ما تا رسیدیم، این بنده خدا، دم در، پیرزن، سن بالا، خلاصه آمد، درِ ماشین را هم برای ما باز کرد، ما پیاده شدیم و دست را دراز کرد که به ما دست بدهد. ما دست را روی سینه گذاشتیم و... خیلی اصرار [داشت] به ما دست بدهد، بعد دیگر ما دست ندادیم. بعد رفتیم اتاقش و شروع کردیم به مباحث فلسفی و.. که خانم سکولاری هم بود و اعتقادی به اسلام نداشت و اصلا فلسفه اسلامی را قبول نداشت. می گفت برای بزرگداشت انجمن فلسفه که در سال 2010 در ایران بود من شرکت نکردم بخاطر اینکه به من گفتند باید روسری به سر داشته باشید. جالبه، آنجا بحث جالبی هم ما با ایشان داشتیم... ایشان میگفت: «من وکیل صدام شدم در دفاع از اینکه حق صدام را نخورند در محاکمه و اینها.» خب من وکالت این کار را پذیرفتم. بعد بهش گفتم: «آن موقع که موشکهای نه متری در دزفول ما میزد، خانوادهها را با کودکان و زنان میکشت، تکهتکه میکرد، آن موقع که حلبچه را چنین کرد...» شروع کردم مثالهایی که خود من... با چشمهایم دیدم. «آن موقع شما کجا بودید؟ شما چطور وکیل این خوردهبچهها نبودید؟ این مادران نبودید؟ این پیران؟ این جوانها؟» این، سر را انداخت پایین، گفت: «حق با شماست، من یکطرفه قضاوت کردم.» خلاصه دیگر ما را تحویل گرفت و... آمدیم بیرون و تا در ماشین هم آمد و خلاصه گفت: «آخرش با من دست ندادی!» تو دلش بود. گفتم: «به هر حال، فلاسفه بیشتر اهل دل هستند تا اهل دست.»... سوار ماشین شدیم که بر گردیم چند تا از این دوستان ترکیه که از بچه های انقلابی و حزب اللهی بودند بعد به من گفتند: «حاج آقا، شما... این بنده خدا آنقدر اصرار میکرد، دست ندادی!» من هم به شوخی به آنها گفتم: «والا از شما بچهحزباللهیها میترسیدم!» و واقعاً با این پیرزن، دست دادن، خیلی خلاف شرع نبود. خلاصه دیگر آمدیم.)
به هر حال، میخواهم بگویم خیلی از مواقع، مثلاً یادتان هست مرحوم آقای صانعی فتوا داده بود «این دست ندادنها، وهن اسلام است» و اینها. واقعش، در کشورهای اروپایی و اینها، عمدتاً وهن اسلام نیست. یعنی جالبه، وقتی میآمدند در این گفتگوها با من دست بدهند، من هم عمدتاً معمم بودم، و دست را اینطوری میکردیم یا دست را روی سینه میگذاشتیم، اینها بلافاصله میگفتند: «آی ام ساری، اکسکیوز می.» یعنی عذرخواهی میکردند، متوجه میشدند که این مبنای دینی ماست، مبنای شرعی ماست. توجه دارید؟ نیازی نبود. اینها خودشان توجیهاند، میدانند یک ارزشی از ارزشهای اسلامی است. اینکه به بهانه «وهن اسلام» است، «حرج» پیش میآید، اصلاً به معنای ضیق نیست.
•[مثال دیگر]: اگر یک مکلفی، مکتبهای (کتابخانه) دارد، سیارهای (خودرو) دارد، دار ثانیهای (خانه دوم) دارد، آیا واجب است بفروشد که با پولش حج برود؟ این اگر... اینها نیاز... یک وقت کتابخانه، نیاز زندگیاش است، یا این سیاره، زندگیاش است، یا این خانه دومش مثلاً ضرورت زندگیاش است. مثلاً دو تا زن دارد یا عیالوار است، بعضی بچههاش باید در این [خانه باشند]. به هر حال، اگر فروش اینها حرجآور باشد، نه، قطعاً جایز نیست.
•[مثال دیگر]: زنی، طلا و جواهرات دارد، میتواند بفروشد و استطاعت حج پیدا کند. [این] به همان شأن و شئون زن برمیگردد.
•[مثال دیگر]: «زنا حرام است، ولکن آیا ممکن است در حالت حرج، جواز پیدا کند؟» این را ما به چه دلیلی گفتیم نه؟ به دلیل اینکه «لاحرج» نباید به مقاصد شریعت آسیب بزند.
•[مثال دیگر]: شخصی مال استطاعت را به دست آورده و فرزندش به ازدواج حاجت دارد. آیا برای او جایز است آن مال را در تزویج فرزندش صرف کند؟ به نظر ما بله، جایز است.
این هم که آقایان فتوا دادند که اگر برایش حرجآور باشد، میتواند وقت دیگری [روزه بگیرد].
خب، این مثالهایی بود از این کتاب.
تطبیقات قاعده در فقه حقوقی (به نقل از دکتر بهرامی احمدی و دیگران)
پس هم از کتاب آیتالله سبحانی نمونهها را ذکر کردیم، هم از کتاب «دروس تمهیدیه».
در کتاب «القواعد الفقهیة فی فقه الامامیة»... اینها نمونه و مثال ذکر نکردهاند.
در «القواعد الفقهیة» آقای عباسعلی زارعی سبزواری، که یک دوره قواعد فقهی دارد، خیلی انصافاً زحمت کشیده و یکی از بهترین کتابهای قواعد فقهی است. ایشان در جلد هشتم، صفحه ۳۰۱، «الجهة الرابعة فی فروع تطبیقیة للقاعدة»، بیست و پنج مورد را ذکر کرده است. و جالبه، بعضی از مثالهایی هم که ذکر میکند، دقیقاً مبتنی بر آن مبانی اختلافی است که ما در مسائل مختلف «لاحرج» ذکر کردیم.
و بعضی از فتاوایی که مستندی جز قاعده حرج ندارد و بعضی از مسائل مستحدثه که ناگزیر از تطبیق قاعده بر آنها هستیم.
[مثلاً] از «المقنعه» شیخ مفید نقل کرده که: (و من جعل على نفسه أن يحج ماشيا فمشى بعض الطريق ثم عجز فليركب و لا شيء عليه ما جعل الله على خلقه فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ. و الرجل إذا زامل امرأته في المحمل فلا يصليا معا و لكن إذا صلى أحدهما و فرغ صلى الآخر.) کسی که نذر کرده پیاده حج برود و در میانه راه عاجز شده، میتواند سوار مرکب شود و چیزی بر او نیست، به استناد آیه نفی حرج.
یا از «الخلاف» شیخ طوسی نقل کرده که: (المجدور و المجروح و من أشبههما ممن به مرض مخوف، يجوز له التيمم، مع وجود الماء.و هو قول جميع الفقهاء الا طاوسا، و مالكا، فإنهما قالا: يجب عليهما استعمال الماء دليلنا: قوله تعالى ﴿«ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ»﴾ و إيجاب استعمال الماء على ما ذكرناه من أعظم الحرج، و عليه إجماع الطائفة)[3] مجروح و کسی که آبله دارد و...، در صورت نبود آب، تیمم برایشان جایز است، زیرا استعمال آب برای آنها از اعظمِ حرج است. و در ادامه می فرماید: (الجبائر، و الجراح، و الدماميل، و غير ذلك إذا أمكن نزع ما ليها و غسل الموضع وجب ذلك، فان لم يتمكن من ذلك بأن يخاف التلف أو الزيادة في العلة، مسح عليها و تم وضوءه و صلى، و لا اعادة عليه. و به قال أبو حنيفة و أصحابه، و الشافعي و أصحابه، الا أنهم قالوا: لا اعادة عليه على قولين دليلنا: قوله تعالى ﴿«وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ»﴾ و إيجاب نزع الجبائر فيه حرج، و أيضا عليه إجماع الفرقة)[4]
و قال العلامه فی التذکره: المريض الذي يتضرر بالركوب أو بالسفر إن كان مرضه لا يرجى زواله وكان مأيوسا من برئه لزمانة أو مرض لا يرجى زواله أو كان معضوبا نضو الخلقة لا يقدر على التثبت على الراحلة إلا بمشقة غير محتملة أو كان شيخا فانيا وما أشبه ذلك إذا كان واجدا لشرائط الحج من الزاد والراحلة وغيرهما، لا تجب عليه المباشرة بنفسه إجماعا، لما فيه من المشقة والحرج وقد قال تعالى: (ما جعل عليكم في الدين من حرج)[5]
اینها مثالهای فردی است که در فقه آمده است.
این مثال هم جالب است. و قال العلامه فی المختلف:
(متعمد الجنابة إذا خشي على نفسه التلف باستعمال الماء تيمم وصلى، قال الشيخ: ويعيد الصلاة إذا وجد الماء واغتسل..
وقال المفيد: من أجنب مختارا وجب عليه الغسل، وإن خاف منه على نفسه ولم يجزئه التيمم، بهذا جاء الأثر عن أئمة آل محمد عليهم السلام.
وقال ابن الجنيد: لا أختار لأحد أن يتلذذ بالجماع اتكالا على التيمم من غير جنابة أصابته فإن احتلم أجزأه وهو يشعر بعدم الإجزاء.
واختار ابن إدريس: عدم الإعادة ، وهو الوجه عندي.
لنا: على تسويغ التيمم مع المشقة قوله تعالى: " ما جعل عليكم في الدين من حرج " )[6]
و قال المحقق فی الشرایع:
( الخامس : لو لم يندفع العدوّ إلا بالقتال لم يجب عليه ، سواء غلب على ظنه السلامة أو العطب ).
هذا الحكم مقطوع به في كلام الأصحاب ، واستدل عليه في المنتهى بأن في التكليف بالقتال مشقة زائدة وحرجا عظيما لاشتماله على المخاطرة بالنفس والمال فكان منفيا بقوله عزّ وجلّ ﴿( وَما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ )﴾[7]
•در مسائل مستحدثه:
«ذهب بعض الفقهاء منهم السید الخوئی فی مسائله....»: (إذا كان ستر الوجه بالنسبة للمرأة داعيا إلى جعلها موضع سخرية أو حرج فهل يجوز لها مع ذلك كشفه؟ الخوئي: إذا كان حرجيا جاز لها ذلك) [8] (اگر سفر، موجب تمسخر و حرج شود، [ترک آن] جایز است.)
بحث معاینه را هم اینجا ذکر کرده آقای خویی...
یک کتابی آقای دکتر حمید بهرامی احمدی دارد به نام «قواعد فقه». ایشان قاعده نفی عسر و حرج را توضیح داده و بعد میگوید:
«قاعده نفی عسر و حرج در مسائل حقوقی و معاملات نیز تأثیر گستردهای دارد و در قوانین اثر گذاشته است. از جمله در ماده ۹ قانون روابط مالک و مستأجر مصوب سال ۱۳۶۲ آمده است: در مواردی که دادگاه تخلیه ملک مورد اجاره را به لحاظ کمبود مسکن، موجب عسر و حرج مستأجر بداند و معارض با عسر و حرج موجر نباشد، میتواند مهلتی برای مستأجر قرار دهد.»
«همچنین ماده ۱۱۳۰ قانون مدنی اصلاحی در ۱۴/۸/۱۳۷۰ نیز از مصادیق اجرای قاعده عسر و حرج است که میگوید: در صورتی که دوام زوجیت، موجب عسر و حرج زوجه باشد، وی میتواند به حاکم شرع مراجعه و تقاضای طلاق نماید...»
(من یاد مرحوم شهید مدرس افتادم. ایشان در مجلس دوم از طرف فقها... ناظر مصوبات مجلس بود... در یکی از مجالس هم با... چون ایامی بود که دیگر رضا شاه... قدرت دستش بود و میخواست اصلاً دولت را از بین ببره، ایشان یک وقت در یکی از مجالس، گوش رضا شاه را گرفت. خیلی آدم مقتدری بود... یکی از کارهایش این بود که... این انستیتو پاستور هست که واکسن الان تولید میکنه، قبلاً واکسن وارد میکردند، ایشان جزء کسانی بود که معتقد بود باید انستیتو پاستور در کشور شکل بگیره... بعد میگن یک نامهای از همسرش آمد برایش، بهش گفت: «یا نفقه برایم بفرست یا طلاقم بده.» اینقدر فشار به این زن آمده بود... در این خرابه... میگفت: «خدایا، من آخه کیام که اینقدر باید زجر بکشم؟ اینجا من مگر جز اولیاء الهیام؟ مگر من جز ائمهام؟»... بعد میدانید مسمومش کردند و بعد هم در نماز با عمامهاش خفهاش کردند و مظلومانه هم دفنش کردند...)
یک کتاب دیگری هست به نام «قواعد فقهی و کاربردهای آن در مدیریت و سازمان»، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه چاپ کرده، دکتر ابوطالب خدمتی. ایشان هم کاربردهای قاعده را در مدیریت و سازمان [ذکر کرده است]:
•«عمل به مقتضای قرارداد میان سازمان و کارمند... اگر... مستلزم حرج و مشقت و دشواری شد، مطابق قاعده نفی عسر و حرج، عمل به آنها لازم نخواهد بود.»
•«نگهداری از اموال سازمان... اگر... موجب عسر و حرج و دشواری برای فرد باشد، بر اساس قاعده نفی عسر و حرج، نگهداری اموال لازم نخواهد بود.» (همانطور که در ماده ۶۱۵ و ماده ۲۲۹ قانون مدنی... سید زنجانی مینویسد...)
•«سازمان در شرایط عادی حق دارد که خدمت کارمند خود را تغییر دهد و او را ملزم به انجام کار در منطقه دیگری بنماید. ولی اگر رفتن به منطقه دیگر و کار در محل جدید، دشوار و به همراه با حرج باشد، بر اساس قاعده عسر و حرج، سازمان حق اجبار و الزام کارمند... را نخواهد داشت.»
یک کتاب آخر را هم بگویم، دیگر بقیهاش بماند برای جلسه بعد. یک کتاب دیگر هست به نام «قواعد فقه سیاسی»، آقای روحالله شریعتی. ایشان هم کاربرد قاعده را در فقه سیاسی ذکر کرده است:
•«مهمترین کاربرد قاعده عسر و حرج در فقه سیاسی را میتوان در مبحث آزادیها و حدود اختیارات حاکم دانست. با این توضیح که چنانچه سلطه دیگران، اعم از حاکم و قوا و دستگاههای حکومتی، موجب عسر و حرج برای افراد گردد و اختیار و آزادی آنان را سلب کرده است... مطرود است.»
•«علاوه بر این، فرامین و دستورات حکومتی نیز نباید موجبات عسر و حرج افراد را در پی داشته باشد. چنانکه حضرت امیر علیه السلام... حق فرمان دادن به آنچه را که مردم اکراه داشته و موجب عسر و حرج آنان میشود، از خود سلب نمودند.»
•[همچنین به استناد این قاعده،] «دست برداشتن از وجوب امر به برخی از منکرات، اگر موجب عسر و حرج برای عامل یا مسلمانی دیگر شود» و «جواز خرید خراج و مقاسمه از سلطان جائر» [مطرح شده است].
•«به اعتقاد مرحوم خویی، رعایت احتیاط در احکام الهی به دلیل ایجاد عسر و حرج که در نهایت به دینگریزی منجر میشود، نمیتواند به عنوان یک راهکار همگانی شناخته شود. بر همین اساس، مذهب اخباریگری رد شده است.»
(خب ببینید، این بحث خیلی بحث مهمی است. من به نظرم دوستان روش فکر کنند. حالا من از این کتاب خواندم. ولی آیا حاکم، هر حکمی که باعث عسر و حرج مردم است را نباید [اجرا] کند، ولو واجب شرعی است، حرام شرعی است؟ توجه دارید؟ این را روش فکر کنیم و جای بحثهای کلیدی دارد که حالا ما انشاءالله بعداً در بابش تأملاتی خواهیم داشت.)
حالا موارد دیگر هم داریم، انشاءالله جلسات بعد به آن میپردازیم. و صلی الله علی محمد و آله.