99/07/05
بسم الله الرحمن الرحیم
نکته: آیا ماده نهی دال بر تحریم است؟
صاحب قوانین ابتدا می نویسد 3 احتمال درباره ی ماده نهی وجود دارد: تحریم، کراهت یا قدر مشترک
بین این دو دلیل اضافه می کنند که قول اول اقرب است. ایشان سپس در حاشیه دلیل اقرب بودن تحریم را چنین برمی شمارد:
«وجه أقربيّة كون النهي حقيقة في الحرمة و غير أقربيّة كونه مشتركا لفظيّا بينها و بين الكراهة أو معنويّا بينهما يظهر مما تقدم في الأمر، بأن يقال: إنّ التحريم هو المتبادر منه عند الاطلاق و المجاز خير من الاشتراك و الاستعمال أعم من الحقيقة و المجاز، و تقسيمه الى الحرمة و الكراهة لا يستلزم كونه حقيقة فيهما لأنّ إرادة تقسيم النهي الحقيقي غير مسلّم و إرادة الأعمّ لا ينفع، مع أنّه قد ينقسم الى ما ليس بحقيقة فيه اتفاقا كالإرشاد و نحوه. كما في الحاشية»[1]
توضیح:
1. متبادر از نهی، حرمت است.
2. پس اگرچه گاه در کراهت یا قدر مشترک استعمال می شود ولی معتبر است بگوییم آن استعمال مجازی است تا قائل به اشتراک شویم.
3. اگر دلیل بیاورند که نهی تقسیم می شود به حرمت و کراهت و لذا در قدر مشترک حقیقت است، می گوییم اولاً چنین تقسیمی معلوم نیست و ثانیاً: گاه یک معنی به حقیقی و غیر حقیقی تقسیم می شود.
مرحوم مظفر در این باره می نویسد:
«و هي - كلمة النهي - ككلمة الامر في الدلالة على الالزام عقلا لا وضعا وانما الفرق بينهما ان المقصود في الامر الالزام بالفعل، والمقصود في النهي الالزام بالترك. وعليه تكون مادة النهي ظاهرة في الحرمة، كما ان مادة الامر ظاهرة في الوجوب»[2]
ما می گوییم:
چنانکه در بحث دلالت ماده امر بر الزام و ایجاب مطرح کردیم[3] می توان درباره دلالت ماده نهی هم گفت که این ماده دلالت بر "الزام" دارد. حال اینکه مراد الزام ترک است یا الزام کفّ نفس، بحثی است که در آینده مطرح می کنیم.
پس وقتی می گوییم "زید نهی کرد عمرو را"، ظهور وضعی این جمله در آن است که زید نسبت به عمر استعلاء دارد و از این چنین وضعیتی، چنین استفاده می کنیم که زید، الزام کرده است عمرو را. و این دلالت وضعی کلام است. البته اینکه عمرو از این جمله "وجوب ترک" را استفاده کند، فرع آن است عمرو برای زید، مقام مولویت قائل باشد تا در نفس خود نوعی "بعث یا زجر" را اعتبار کند، و از آن، مفهوم وجوب یا حرمت استفاده شود.
بحث: صیغه نهی
مفاتیح الاصول در این باره می نویسد:
«صرّح جماعة بأن النّهي و صيغة لا تفعل تستعمل في معان منها التحريم و قد صرّح بهذا في النهاية و المنية و الإحكام و غيرها و ذكر من أمثلته في الثاني قوله تعالى لا تقتلوا النّفس الّتي حرم اللّه إلاّ بالحق و منها الكراهة و قد صرّح بهذا في الكتب المذكورة و ذكر من أمثلته في الثاني لا تنس نصيبك من الدّنيا و منها التحقير و قد صرّح به في النهاية و المنية و الإحكام و ذكر من أمثلته قوله تعالى و لا تمدن عينيك إلى ما متّعنا به أزواجا منهم زهرة الحياة الدّنيا و منها بيان العاقبة و قد صرّح به أيضا في الكتب الثلاثة و ذكروا من أمثلته قوله تعالى و لا تحسبن اللّه غافلا عمّا يعمل الظالمون و منها الدّعاء و قد صرّح به أيضا في الكتب الثلاثة و ذكر في المنية من أمثلته قوله تعالى لا تؤاخذنا إن نسينا إلى آخره و منها الإرشاد و قد صرّح به أيضا في الكتب الثلاثة و قد ذكروا من أمثلته قوله تعالى لا تسئلوا عن أشياء إن تبد لكم تسؤكم و منها اليأس و قد صرّح به أيضا في الكتب الثلاثة و ذكروا من أمثلته قوله تعالى لا تعتذروا اليوم و منها التوبيخ و قد صرّح به في الغنية و منها التحدید و قد صرح فی الغنیۀ»[4]
توضیح:
1. صیغه نهی در معانی مختلفی استعمال می شود:
2. یک: تحریم
3. دو: کراهت
4. سه: تحقیر (چشم ندوز بر آنچه ما به آنها دادیم ازواجاً: اشباه و امثال، اصنافی از مشرکین را متاع دادیم- زهره الحیاۀ الدنیا در آیه نیست-)
[ما می گوییم: مراد آن نیست که پیامبر توسط نهی تحقیر شده است، بلکه مراد تحقیر طرف مقابل است]
5. چهار: بیان عاقبت
6. پنج: دعا
7. شش: ارشاد
8. هفت: یأس (عذر نیاوردن آن روز= فائده ندارد)
9. هشت: توبیخ [لا تَنهَ عن خُلِقٍ و تأتی مثلَهعار علیک اذا فعلت عظیم]
10. تحدید[5]
ما می گوییم: ممکن است برای این نوع به " نهی عقیب امر" مثال بزنیم. مثلاً به کسی بگوییم "تا ساعت 10 برو و بعدش نرو" که این نهی، حدّ رفتن را معلوم می کند.
11. ما می گوییم: در حاشیه معالم معنای تسلیت گفتن را هم برای نهی اضافه کرده است و مثال «لاتحزن» را برای آن آورده است.[6]