98/11/19
بسم الله الرحمن الرحیم
هشت) مبنای مختار:
1. چنانکه گفتیم وضع و هم چنین متعلّقات اوامر و نواهی تابعی از آن چیزی است که ما فهم می کنیم. و لذا برای شناخت این امور نباید به سراغ حقیقت هستی و واقعیت جهان رفت. بلکه این امور وابسته به آن چیزی هستند که عرف سخنگویان و واضعان از جهان خارج می فهمند.
براین اساس گفتیم که ما با ماهیات سر و کار داریم و جهان خارج را جهان تحصّل و تحقّق ماهیات میدانیم. و لذا اگر میگوییم آب موجود است مرادمان آن است که ماهیت آب [مطابق با مفهومی که از آن داریم و متحد با آن است] در خارج تحقق دارد و لذا وجود برای ما معنایی جز تحقّق و ما بازاء داشتن ندارد.
2. در تشریح معنای صیغه امر هم گفته بودیم که همه انشاءات ایجادی هستند به این معنا که آمر به وسیله صیغه امر «بعث را اعتبار می کند» و لذا وقتی شارع می گوید که «صلّ» در حقیقت این کلمه موضوع می شود تا ما با شنیدن آن در اذهان خویش بعثی را نسبت به صلوه از ناحیه آمر اعتبار کنیم
3. نکته مهم در بحث از صیغه امر آن است که باید به مفهوم «بعث» توجه کرد. بعث را اگر به معنای تحریک نحو العمل دانستیم ، می توان گفت که در ذات بعث نوعی ایجاد و تحقق مستتر است. چراکه «عمل» در عبارت «نحو العمل» به معنای آن است که به عمل آوردن و محقق ساختن مورد نظر است. پس وقتی می گوییم صلّ به معنای بعث اعتباری نحو الصلوه است در حقیقت می گوییم صلّ به معنای تحریک اعتباری نحو عمل الصلوه است.
4. از آنچه گفتیم معلوم شد که متعلق اوامر طبیعت من حیث هی است [به همان دلیل که همه از جمله امام گفتند] و در حقیقت با جمله امری «بعث اعتباری برای تحقق طبیعت» انشاء شده است.
5. این سخن از جهتی همانند کلام مرحوم آخوند است که «تحصیل یا ایجاد» را داخل در هیأت کرده است ولی با سخن ایشان تفاوت دارد از این جهت که ایشان صیغه امر را به معنای طلب می دانستند و ما آن را وسیله ایجاد بعث اعتباری دانستیم و ایشان اصالة الوجود را مورد اشاره قرار داده بودند و ما توجه عرفی به ماهیات را.
6. درباره مثال «اوجد الصلوه» هم می گوییم متعلّق امر در این صورت «طبیعت ایجاد صلوه» است و معنای این جمله بعث اعتباری نحو تحقّق ایجاد صلوه است و این قابل تصویر است. و اگر چه می توان در امثال این نوع گزاره ها به تاکیدی بودن ایجاد قائل شد ولی می توان گفت که کلام را به ظاهرش اخذ می کنیم و می گوییم مراد آمر آن است که «طبیعت ایجاد صلوة را در عالم خارج محقّق کن» [به این معنا که عرف برای ایجاد هم نوعی طبیعت قایل است و تحقّق یافتن آن را مطالبه می کند]