« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

98/10/28

بسم الله الرحمن الرحیم

سه) چنانکه خواندیم حضرت امام اشاره کرده بودند که بحث در متعلق اوامر به 5 صورت مطرح شده است، تا کنون3 صورت آن را خواندیم (یک صورت مربوط به آخوند و دو صورت دیگر که در کلام مرحوم نائینی مطرح شده بود یک‌جا آن را مطرح کردیم) اکنون نزاع را بر اساس سخن مرحوم عراقی پی می‌گیریم:

ایشان می نویسد:

«من الواضح أيضا انه ليس المقصود من تعلّق الأمر بالطبيعي عند القائل به هو الطبيعي بما هو موجود في الذهن من جهة وضوح انه بهذا الاعتبار مع كونه كليا عقليا غير قابل للصدق على الخارج لا يكون مما تقوم به المصلحة حتى يتعلق به الأمر و الطلب، فلا يتوهم أحد حينئذ تعلق الطلب و الأمر به بهذا الاعتبار كما لا يخفى، كوضوح عدم كون المقصود أيضا هو الطبيعي بالاعتبار الثاني من جهة وضوح ان الطبيعة بهذا الاعتبار ليست إلّا هي فلا تكون هي أيضا مركب المصلحة حتى يتعلق بها الأمر و الطلب، بل و انما المقصود من ذلك عند القائل به هو الطبيعي بالاعتبار الثالث الّذي يرى كونها عين الخارج.

و عليه فمركز النزاع بين الفريقين في انّ معروض الطلب و موضوعه هو الطبيعة أو الوجود انما هو في الطبيعي بالاعتبار الثالث فالقائل بالطبيعي يدّعي تعلّق الطلب و الأمر بنفس الطبيعي و العناوين بما هي ملحوظة كونها خارجيّة لا بمنشإ انتزاعها و هو الوجود

لا بدوا و لا بالسراية، و القائل بالوجود يدّعي عدم تعلقه الا بالمعنون الخارجي الّذي هو منشأ انتزاع العناوين و الصّور الذهنية.

و إذا عرفت ذلك نقول: ان الّذي يقتضيه التحقيق هو الأوّل من تعلّق الأمر و الطلب بنفس الطبيعة لكن بما هي مرآة إلى الخارج و ملحوظة بحسب اللحاظ التصوري عين الخارج لا بالوجود الخارجي كما كان ذلك هو الشأن في سائر الكيفيات النفسيّة من المحبّة و الاشتياق بل العلم و الظن و نحوها أيضا.»[1]

توضیح:

    1. مقصود از اینکه می‌گویند امر به طبیعی تعلق گرفته است، آن نیست که امر به «طبیعی موجود در ذهن» تعلّق گرفته است (چراکه اولاً چنین طبیعی، کلی عقلی است[با قید حضور در ذهن] و قابل صدق بر مصادیق خارجی نیست، و ثانیاً مصلحتی بر آن قائم نیست)

    2. و هم‌چنین مقصود از طبیعت، لحاظ دوم طبیعت [من حیث هی] هم نیست، چراکه این لحاظ طبیعت، دارای مصلحت نیست.

    3. بلکه مراد لحاظ سوم است [ماهیت در خارج که مغایرت آن با وجود خارجی مورد التفات و توجه نیست]

    4. پس نزاع بر سر اینکه «مطلوب، طبیعت است یا وجود»، در حقیقت به این بر می گردد که آیا امر و طلب تعلق گرفته است به طبیعت خارجی (و نه وجود خارجی که طبیعت از آن انتزاع می شود) و یا تعلّق گرفته است به فرد خارجی (که عنوان طبیعت روی آن رفته است مثل زید که عنوان انسان روی آن رفته و معنون به عنوان انسان شده است) که صورت های ذهنی و عنوان ها از آن انتزاع می شود.

    5. [لا بدوا و لا بالسراية: نه وجود خارجی را از ابتدا مورد نظر دارد و نه اینکه می خواسته از طبیعت بر وجود خارجی برسد و حکم را به افراد سرایت دهد.]

    6. حق آن است که: امر به طبیعت از آن جهت که مرآت خارج است تعلّق گرفته است) و از آن جهت که این طبیعت عین خارج لحاظ شده است) و نه آنکه به وجود خارجی تعلّق گرفته باشد.

    7. [لحاظ تصوری: توجه کنید به آنچه در ما می گوئیم خواهیم آورد]

    8. و همه کیفیات نفسانی همینگونه هستند و به «طبیعت بما هو مرآت خارج» تعلّق می‌گیرند.

 

مرحوم عراقی سپس ادامه می دهند:

«أنّ‌ هذه‌ الصفات‌ من‌ العلم‌ و الظن و المحبّة و الاشتياق و الإرادة كما كان لها إضافة إلى النّفس من حيث قيامها بها كذلك لها إضافة أيضا إلى متعلّقاتها بحيث يستحيل تحقّقها بدونها، بل و قد يقطع الإنسان و يذعن بعدم تحقق شي‌ء كذائي في الخارج إلى الأبد و مع ذلك يشتاق إليه غاية الاشتياق و يتمنى وجوده كقولك «يا ليت الشباب لنا يعود» فان ذلك كلّه كاشف تام عن تعلق تلك الصفات المزبورة بنفس العناوين و الصور الذهنية لا بمنشإ انتزاعها و المعنون الخارجي و هو الوجود، غايته بما هي ملحوظة بحسب النّظر التصوري عين الخارج لا بما انها شي‌ء في حيال ذاتها بحيث يلتفت عند لحاظها إلى مغايرتها مع الخارج... و على ذلك فلا محيص من المصير في كليّة تلك الصفات من العلم و الظن و الحب و البغض و الاشتياق و الإرادة و نحوها إلى تعلقها بنفس العناوين و الصور الذّهنيّة، غايته بما هي حاكية عن الخارج كما شرحناه، لا بمنشإ انتزاعها و المعنون الخارجي لا بدوا و لا بالسراية بتوسيط العناوين و الصور، كيف و ان الخارج بعد كونه ظرفا لسقوط الإرادة و الطلب يستحيل كونه ظرفا لثبوتهما، فيستحيل حينئذ تعلّق الإرادة و الطلب بالمعنون الخارجي و لو بالسّراية بتوسيط العناوين و الصور، من جهة رجوعه حينئذ إلى طلب الحاصل المحال كما هو واضح. و إرجاعه- كما في الكفاية- إلى إرادة صدور الوجود من المكلف و جعله بسيطا بنحو مفاد كان التامّة الّذي هو عبارة عن إيجاده و إفاضته لا إلى طلب ما هو صادر و ثابت في الخارج حتى يكون من طلب الحاصل المحال، كما ترى، فانّه بعد ان كان الإيجاد و جعل الشي‌ء بسيطا معلولا للطلب و في رتبة متأخرة عنه بنحو يتخلّل بينهما الفاء الكاشف عن اختلافهما بحسب الرتبة كقولك أردت إيجاد الشي‌ء فأوجدته يستحيل وقوعه موضوعا للطلب و متعلقا له.»[2]

 

توضیح:

    1. این صفات نفسانی از یک جهت قائم به نفس هستند و از یک جهت به متعلّقات خود (محبّت به زید، علم به عمرو و...) اضافه شده اند.

    2. گاه آدمی می داند چیزی هرگز در خارج محقق نخواهد شد ولی با این حال به آن اشتیاق دارد و همین معلوم می‌کند که صفات نفسانی به عنوان ذهنی از آن لحاظ که عین خارج است تعلّق گرفته است (و نه به وجود خارجی و نه به عنوان من حیث هی- به اینکه توجه کند که ماهیت با خارج مغایر است-)

    3. پس متعلّق صفات نفسانی، عنوان ذهنی است و نه وجود خارجی. (منشأ انتزاع عنوان) و این وجود خارجی نه از اوّل متعلّق صفات نفسانی است و نه اینکه بعداً و به وسیله این عنوان، صفات نفسانی به آن سرایت کرده باشد.

    4. [دلیل دیگر، بعد از توجه به مثال های قبل آنکه:]

    5. خارج ظرف سقوط اراده و طلب است [یعنی با انجام خارجی، طلب ساقط می شود] و نمی تواند ظرف ثبوت اراده و طلب باشد [چراکه اگر ماهیت در خارج موجود شود تکلیف ساقط است و به آن چه حاصل شده است، نمی توان امر کرد]

    6. [ان قلت:] مرحوم آخوند می فرمودند امر به وجود خارجی تعلّق نگرفته است ولی به «ایجاد» تعلّق گرفته است (به اینکه ماهیت را به جعل بسیط موجود کند) و این طلب محال نیست.

    7. [قلت:] ایجاد و جعل بسیط، معلول طلب است و لذا در رتبه طلب نیست (و به همین جهت گفته می شود «اراده کردم پس ایجاد کردم» و این پس (فاء) معلوم می کند که طلب و ایجاد در دو رتبه هستند) و لذا محال است که ایجاد متعلّق طلب باشد.

ما می‌گوئیم:

    1. در توضیح فرمایش مرحوم عراقی لازم است اشاره کنیم که:

آنچه در عالم خارج هست یک وجود است که حدّی دارد و آن ماهیت است و آن ماهیت در عالم خارج متّحد است با وجود (این ماهیت را می توانیم «ماهیت متّحد مع الوجود الخارجی» بنامیم.)

مرحوم عراقی چنین ماهیتی را متعلّق امر و نهی نمی داند، بلکه می گوید از همین «ماهیت متحد با وجود خارجی»، یک صورت ذهنی در ذهن داریم که به همان امر می کنیم. پس حیثیّت ذهنی را دخیل می کنیم و می‌گوئیم:

«لحاظ و تصوّر [لحاظ تصوّری] ما» از «ماهیت متّحد با وجود خارجی» متعلّق امر است. (یعنی ماهیت من حیث هی متّحد مع الخارج که همان ماهیت خارجی به لحاظ تصوّری است)

 


[1] نهاية الأفكار، ج‌2، ص380.
[2] نهاية الأفكار، ج‌2، ص381.
logo