98/09/18
بسم الله الرحمن الرحیم
ما می گوئیم:
با توجه به آنچه خواندیم می توان از اشکال پاسخ گفت:
اولاً: چنانکه گفتیم امام امکان اینکه شارع، احکام را به قدرت عقلی مقید کرده باشد، را منتفی می دانند و به دو دلیل که هر دو از مسلّمات فقهی تلقی می شود، چنین امری را ممکن نمی دانند. به همین جهت (و به اضافه ادله ای که بر بطلان انحلال اقامه شد) می گوئیم باید از ظهور آیه در «نفی فعلیت تکلیف در عاجز» دست برداریم و آیه را حمل بر نفی تنجّز تکلیف کنیم.
ثانیاً: ممکن است بگوئیم ظهور آیه در احکام شخصی است به قرینه «نفساً» یعنی آیه می گوید ما حکم شخصی به هیچ عاجزی نمی کنیم
[امّا این پاسخ با این مشکل مواجه است که در برخی روایات این آیه را به گونه ای تفسیر کرده اند که با حکم کلی سازگار است:
«في كتاب التوحيد باسناده الى ابى جميلة المفضل بن صالح عن محمد بن على الحلبي عن أبي عبد الله عليه السلام قال: ما امر العباد الا بدون سعتهم و كل شيء امر الناس بأخذه فهم متسعون له، و ما لا يتسعون له فهو موضوع عنهم، و لكن الناس لا خير فيهم.»
«و باسناده الى حمزة بن حمران قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن الاستطاعة الى قوله. قلت أصلحك الله فانى أقول ان الله تبارك و تعالى لم يكلف العباد الا ما يستطيعون، و الا ما يطيقون، فإنهم لا يصنعون شيئا من ذلك الا بإرادة الله و و مشيته و قضائه و قدره، قال. هذا دين الله الذي انا عليه و آبائي.» [1]
ثالثاً: ممکن است بتوان ادعا کرد که آیه در مقام ایجاد روش جدیدی در قبال روش عقلا نیست بلکه همان مذهب و منش عقلایی در قانون گذاری ها و زندگی عادی را برای شارع هم اثبات می کند.
و می دانیم که روش عقلا، آن است که عاجز را معذور می دانند و نه آنکه برای او جعل تکلیف نکرده باشند.
اینکه این آیه اشاره به روش عقلایی داشته باشد، مورد تایید مرحوم طباطبایی هم قرار گرفته است
«فظهر مما ذكرنا أن قوله: لا يُكَلِّفُ اللَّهُ، كلام جار على سنة الله الجارية بين عباده: أن لا يكلفهم ما ليس في وسعهم من الإيمان بما هو فوق فهمهم و الإطاعة لما هو فوق طاقة قواهم، و هي أيضا السنة الجارية عند العقلاء و ذوي الشعور من خلقه.»[2]
شاهد بسیار خوب بر این مطلب آن است که جمله «لایکلّف الله نفساً...» مقول قول مومنین است (به آیه اشاره خواهیم کرد) و ایشان هم به سنت عقلایی خویش توجه داده اند.
رابعاً: در آیه شریفه قرائنی است که دلالت آیه را بر « نفی فعلیت تکلیف در عاجز» رد می کند: آیه چنین است:
«آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصيرُ.»[3]
ترجمه: «پيامبر به آنچه از پروردگارش به او نازل شده ايمان آورده، و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و كتابها و پيامبرانش ايمان آوردهاند [و بر اساس ايمان استوارشان گفتند:] ما ميان هيچ يك از پيامبران او فرق نمىگذاريم. و گفتند: شنيديم و اطاعت كرديم، پروردگارا! آمرزشت را خواهانيم و بازگشت به سوى توست.»
«لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسينا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرينَ.»[4]
ترجمه: «خدا هيچ كس را جز به اندازه توانايىاش تكليف نمىكند. هر كس عمل شايستهاى انجام داده به سود اوست، و هر كس مرتكب كار زشتى شده به زيان اوست. [مؤمنان گويند:] پروردگارا! اگر فراموش كرديم يا مرتكب اشتباه شديم، ما را مؤاخذه مكن. پروردگارا! تكاليف سنگينى برعهده ما مگذار، چنان كه بر عهده كسانى كه پيش از ما بودند گذاشتى. پروردگارا! و آنچه را به آن تاب و توان نداريم بر ما تحميل مكن و از ما درگذر و ما را بيامرز و بر ما رحم كن تو سرپرست مايى پس ما را بر گروه كافران پيروز فرما.»
یک) آیه درباره اصل ایمان آوردن است و عدم تکلیف هم به آن معنی است که چون ایمان امر تشکیکی است، هر مقدار که می توانید ایمان بیآورید. و چون اصلا ایمان واجب فعلی است، آیه می گوید اگر نمی توانید معذور هستید.
این مطلب در عبارتی که از المیزان خواندیم، مورد اشاره قرار گرفته بود[5]
دو) عبارت «لاتواخذنا» قرینه ای است که آیه درباره مقام تنجّز و عدم العقاب سخن می گوید.
سه) آیه اصلاً در مقام اشاره به «قدرت» نیست بلکه به قرینه «وَلا تَحمِل عَلَينا إِصرًا كَما حَمَلتَهُ عَلَى الَّذينَ مِن قبلنا» اشاره به ایجاد تکلیف های سنگین (مثل اینکه روزی صد رکعت نماز بخوانید) است چراکه مسلماً در شرایع سابق هم عاجز تکلیف نداشته است. شاهد این برداشت روایتی است از امیرالمومنین:
«الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ فِي كِتَابِ الزُّهْدِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ رَفَعَ الْحَدِيثَ إِلَى عَلِيٍّ ع أَنَّهُ كَانَ يَقُولُ إِنَّ أَفْضَلَ مَا يَتَوَسَّلُ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَى اللَّهِ الْإِيمَانُ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ كَلِمَةُ الْإِخْلَاصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَةُ وَ إِقَامُ الصَّلَاةِ فَإِنَّهَا الْمِلَّةُ وَ إِيتَاءُ الزَّكَاةِ فَإِنَّهَا مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ مِنْ عَذَابِهِ وَ حِجُّ الْبَيْتِ فَإِنَّهُ مَنْفَاةٌ لِلْفَقْرِ وَ مَدْحَضَةٌ لِلذَّنْبِ الْحَدِيثَ.» [6]
چهار) تعبیر «لها ما کسبت و علیها مااکتسبت» در آیه شریفه، ناظر به ثواب و عقاب است که از لوازم تنجّز تکلیف است. مرحوم شیخ طوسی می نویسد:
«لها ما كسبت معناه لها ثواب ما كسبت من الطاعات وعليها جزاء ما كسبت من المعاصي والقبائح ويجوز أيضا أن يسمى الثواب والعقاب كسبا من حيث حصلا بكسبه.» [7]
پنجم) تعبیر «لا یکلّف الله نفساً الا وسعها» یا پاسخ خدای سبحان است به اینکه مومنین گفته اند «غفرانک» و یا ادامه کلام مومنین است که میگویند «سمعاً و طاعةً، غفران بده، خدا تکلیف خارج از قدرت نمی کند».
در هر صورت تعبیر «غفرانک»، اشاره به مغفرت است و مغفرت مربوط به مقام تنجّز است که عقاب را مرتفع می کند.
خامساً: سیاق این آیه همانند آیه «لایکلف الله نفساً الا ما آتاها» است ذیل این آیه روایتی است که «ما آتاها» را به معنای علم دانسته است و این آیه را در کنار آیه «وسعها» قرار داده است:
«وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ يُونُسَ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَصْلَحَكَ اللَّهُ هَلْ جُعِلَ فِي النَّاسِ أَدَاةٌ يَنَالُونَ بِهَا الْمَعْرِفَةَ قَالَ فَقَالَ لَا قُلْتُ فَهَلْ كُلِّفُوا الْمَعْرِفَةَ قَالَ لَا عَلَى اللَّهِ الْبَيَانُ لا يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلّا وُسْعَها وَ لا يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلّا ما آتاها قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِهِ وَ ما كانَ اللّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتّى يُبَيِّنَ لَهُمْ ما يَتَّقُونَ قَالَ حَتَّى يُعَرِّفَهُمْ مَا يُرْضِيهِ وَ مَا يُسْخِطُهُ.»[8]
این در حالی است که «علم» در نظرگاه مشهور شرط تنجّز است و احکام از منظر ایشان بین عالم و جاهل مشترک است.
اشکال دوازدهم:
در دو آیه شریفه، خدای سبحان می فرماید که به سبب علم به وضعیت تک تک افراد حکم را جعل نکرده است:
«أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلى نِسائِكُمْ هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُون.»[9]
ترجمه: (در شبِ روزهايى كه روزهدار هستيد، آميزش با زنانتان براى شما حلال شد. آنان براى شما لباسند و شما براى آنان لباسيد. خدا مىدانست كه شما [پيش از حلال شدن اين كار] به خود خيانت مىكرديد، پس توبه شما را پذيرفت و از شما در گذشت. اكنون [آزاد هستيد كه] با آنان آميزش كنيد و آنچه را خدا [در اين كار] براى شما مقرّر داشته [از فضيلت، ثواب، پاكدامنى از حرام و فرزند شايسته] طلب كنيد. و بخوريد و بياشاميد تا رشته سپيد [صبح] از رشته سياه [شب] براى شما آشكار شود سپس روزه را تا شب به پايان بريد. و در حالى كه در مساجد معتكف هستيد با زنان آميزش نكنيد. اينها حدود خداست، به آنها نزديك نشويد. خدا اين گونه آياتش را براى مردم بيان مىكند تا [از مخالفت اوامر و نواهى او] بپرهيزند.)
«الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فيكُمْ ضَعْفاً فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرين.» [10]
ترجمه: (اكنون خدا به شما تخفيف داد و معلوم داشت كه در شما ضعفى هست بنابراين اگر از شما صد نفر صابر باشند بر دويست نفر چيره مىشوند، و اگر هزار نفر [صابر] باشند، به فرمان خدا بر دو هزار نفر چيره مىشوند و خدا با صابران است.)
حال وقتی برای حکم کردن، مصلحت هر فرد مدّ نظر قرار داده شده است، حکم هم برای شخص او و به صورت خصوصی برای او جعل شده است.
ما می گوئیم:
اولاً: این اشکال همان اشکال دوّم است که آن را پاسخ دادیم. چراکه اشاره به مصالح شخصیه در جعل حکم [علّت امر وقتی جزئی بود، معلوم هم جزئی است] است که در اشکال دوّم مطرح بود. و چنانکه در پاسخ گفتیم، مصالح هر فرد حکمت است برای اینکه مصلحت عمومی و کلی به عنوان علت لحاظ شود و حکم هم بر اساس همین علّت غایی، به نحو قانونی جعل شده است.
و الشاهد علی ذلک آنکه وقتی حکم تخفیف یافته است، از همه تخفیف یافته است و علیرغم اینکه در یک نفر ممکن است سخت تر از دیگری باشد، به صورت کلّی حکم برداشته شده است.
ثانیاً: چنانکه در پاسخ از اشکال اوّل خواندیم، حضرت امام، امکان تقیید احکام شرعی به قدرت عقلی را مردود می دانستند و لذا چون این نکته محال است طبیعی است که اگر هم ظهوری در چنین مطلبی، در آیه شریفه موجود باشد، باید آن را به معنای دیگری [تقیید در تنجّز حکم] معنی کرد.