« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

97/08/21

بسم الله الرحمن الرحیم

سخن مرحوم آخوند و اشکال اول ایشان بر مقدمیّت:

مرحوم آخوند می نویسد:

«إن‌ توهم‌ توقف‌ الشي‌ء على ترك ضده ليس إلا من جهة المضادة و المعاندة بين الوجودين و قضيتهما [و قضيتها] الممانعة بينهما و من الواضحات أن عدم‌ المانع من المقدمات.

و هو توهم فاسد و ذلك لأن المعاندة و المنافرة بين الشيئين لا تقتضي إلا عدم اجتماعهما في التحقق و حيث لا منافاة أصلا بين أحد العينين و ما هو نقيض الآخر و بديله بل بينهما كمال الملاءمة كان أحد العينين مع نقيض الآخر و ما هو بديله في مرتبة واحدة من دون أن يكون في البين ما يقتضي تقدم أحدهما على الآخر كما لا يخفى.» [1]

توضیح:

    1. اینکه برخی پنداشته اند اتیان شی متوقف بر ترک ضد است به این جهت است که بین یک شی و ضد آن، تنافی و تمانع وجود دارد و روشن است که «عدم المانع» یکی از مقدمات است. پس ترک ضد مقدمه اتیان شی است.

    2. ولی این یک توهّم فاسد است چراکه:

    3. اولاً [و ذلک لأن...] معاندت بین دو شیء، صرفاً اقتضا می کند که آن دو باهم، در یک محل و در یک زمان موجود نشوند.

    4. امّا این نکته به مقدمه بودن (جزء العلّه بودن) نمی انجامد چراکه:

    5. [جزء العله بودن مستلزم تقدم رتبی است، در حالیکه] بین صلوة و اکل اگرچه تنافی است ولی بین صلوة و لا اکل ملائمت است . و بالوجدان صلوة و لااکل در مرتبه واحدی هستند.

    6. [بدیل عطف تفسیری نقیض است یعنی لابیاض نقیض بیاض است و هم چنین جانشین آن است]

 

ما می گوئیم:

بر این سخن مرحوم آخوند، (اگر نخواهیم آن را صرفاً ادعایی بر اساس وجدان بدانیم و بگوئیم مرحوم آخوند می گوید بالوجدان لااکل رتبةً مقدم بر صلوة نیست) می توان اشکال کرد که:

تمام سخن مرحوم آخوند آن است که می خواهند از «ملایمت لااکل و صلوة» به هم رتبه بودن برسند، در حالیکه «ملایمت»، هم رتبه بودن را نتیجه نمی دهد چنانکه علّت و معلول ملایم هستند ولی هم رتبه هم نیستند.

اللهم الا ان یقال:

مرحوم آخوند نمی خواهند بگویند چون ملایم هستند، هم رتبه هستند بلکه می خواهد بگوید از مضاده نمی توان «تقدم رتبی» را استفاده کرد لذا سخن «متوهم» که می خواست بگوید چون «مضاده» است، پس تقدم رتبی است، باطل است.

اگر بخواهیم چنین مطلبی را از سخن مرحوم آخوند استفاده کنیم، «من دون أن...» را باید چنین معنی کنیم:

«وقتی بین لااکل و صلوة ملائمت است و دلیلی بر تقدم رتبی یکی بر دیگری نیست، لاجرم این دو در مرتبه واحدی هستند.»

این مطلب از سخن مرحوم عراقی هم قابل استفاده است.

مرحوم عراقی در عبارتی که آن را بدون اشاره به کلام مرحوم آخوند مطرح می کند، اشاره می کند که ضدین صرفاً در وجود با هم جمع نمی شوند و این به معنای تمانع که به معنای مانعیت هر یک از دیگری است ندارد:

«أنّ مجرّد التعاند بين‌ الوجودين‌ لا يقتضي التمانع المصطلح بل غاية اقتضائه عدم اجتماعهما في الوجود . و هذا المقدار لا يقتضي تقدّم أحدهما على الآخر بل غاية الأمر اقتضاؤه وجود أحدهما مع عدم الآخر و لو في رتبة واحدة و حينئذ لا موجب لاقتضاء أزيد من التلازم بين أحد الوجودين‌ في الضدّين مع عدم الآخر بلا مقدّميّة لأحدهما على الآخر أصلا.»[2]

سخن مرحوم اصفهانی در ذیل اشکال اول آخوند:

مرحوم اصفهانی سخن مرحوم آخوند را چنین تقریر کرده است:

«انه‌ لا إشكال‌ في‌ كون‌ كل من الضدين مع الآخر في رتبة واحدة، فليس أحدهما متقدما على الآخر، و من‌ المسلمات أيضا ان وجود كل ضد و عدمه في رتبة واحدة، فانهما يتواردان على محل واحد، فعدم الشي‌ء في رتبة وجوده بلا إشكال. و عليه فيكون عدم كل ضد في رتبة الضد الآخر قهرا، لأنه في رتبة نفس الضد، و المفروض بالمقدمة الأولى ان نفس الضد في رتبة ضده الآخر.»[3]

توضیح:

    1. هر کدام از دو ضد (اکل و صلوة) با دیگری در یک رتبه هستند و چنین نیست که یکی بر دیگری مقدم باشد [ما می گوئیم: این مطلب در کلام مرحوم آخوند اصلاً مورد اشاره قرار نگرفته است]

    2. از آن طرف هر ضد با عدم خودش در یک مرتبه هستند (اکل و عدم اکل) چراکه این دو بر محل واحد وارد می شوند.

    3. پس صلوة و عدم اکل هم با هم در یک رتبه هستند.

مرحوم اصفهانی سپس بر این سخن اشکال می کند:

«و تحقيق‌ الجواب‌ عنه‌: أنّ غاية ما يقتضيه الملاءمة بين الضدّ و نقيض ضدّه هي المقارنة الزمانية بين الضدّ و عدم الآخر، و المقارنة الزمانية لا تنافي التقدّم بالعلّية أو بالطبع، كما أنّ التقدّم الزماني لا ينافي العلّية أيضا، و أما كون عدم الضدّ بديلا لعين الضدّ، فلا يقتضي أن يكون في رتبته، بل كما لا يأبى من أن يكون في رتبة ضدّه، كذلك لا يأبى من أن يكون متقدّما عليه، أو متأخّرا عنه طبعا.»[4]

 


[1] آخوند خراسانى، محمد كاظم بن حسين، كفاية الأصول ( طبع آل البيت )، ص129.
[2] عراقى، ضياءالدين، مقالات الأصول، ج‌1، ص340 [ایضاً، ن ک: تحریر الاصول، ص270، مظاهری اصفهانی].
[3] روحانى، محمد، منتقى الأصول، ج‌2، ص341.
[4] اصفهانى، محمد حسين، نهاية الدراية في شرح الكفاية، ج‌2، ص180.
logo