« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

95/12/01

بسم الله الرحمن الرحیم



جواب مرحوم آخوند به اشکال مرحوم نهاوندی (مرحوم اصفهانی) در واجب معلق:

أن‌ الإرادة تتعلق‌ بأمر متأخر استقبالي كما تتعلق بأمر حالي و هو أوضح من أن يخفى على عاقل فضلا عن فاضل ضرورة أن تحمل المشاق في تحصيل المقدمات فيما إذا كان المقصود بعيد المسافة و كثير المئونة ليس إلا لأجل تعلق إرادته به و كونه مريدا له قاصدا إياه لا يكاد يحمله على التحمل إلا ذلك و لعل الذي أوقعه في الغلط ما قرع سمعه من تعريف الإرادة بالشوق المؤكد المحرك للعضلات نحو المراد و توهم أن تحريكها نحو المتأخر مما لا يكاد و قد غفل عن أن كونه‌ محركا نحوه يختلف حسب اختلافه في كونه مما لا مئونة له كحركة نفس العضلات أو مما له مئونة و مقدمات قليلة أو كثيرة فحركة العضلات تكون أعم من أن تكون بنفسها مقصودة أو مقدمة له و الجامع أن يكون نحو المقصود بل مرادهم من هذا الوصف في تعريف الإرادة بيان مرتبة الشوق الذي يكون هو الإرادة و إن لم يكن هناك فعلا تحريك لكون المراد و ما اشتاق إليه كمال الاشتياق أمرا استقباليا غير محتاج إلى تهيئة مئونة أو تمهيد مقدمة ضرورة أن شوقه إليه ربما يكون أشد من الشوق‌ المحرك فعلا نحو أمر حالي أو استقبالي محتاج إلى ذلك.

هذا مع أنه لا يكاد يتعلق البعث إلا بأمر متأخر عن زمان البعث ضرورة أن البعث إنما يكون لإحداث الداعي للمكلف إلى المكلف به بأن يتصوره بما يترتب عليه من المثوبة و على تركه من العقوبة و لا يكاد يكون هذا إلا بعد البعث بزمان فلا محالة يكون البعث نحو أمر متأخر عنه بالزمان و لا يتفاوت طوله و قصره فيما هو ملاك الاستحالة و الإمكان في نظر العقل الحاكم في هذا الباب و لعمري ما ذكرناه واضح لا سترة عليه و الإطناب إنما هو لأجل رفع المغالطة الواقعة في أذهان بعض الطلاب.»[1]

توضیح:

    1. بالوجدان إراده تکوینی به امور متأخره تعلق میگیرد.

    2. چراکه آدمی به جهت اینکه إراده کرده امر متأخر را ،مقدمات آن را تحصیل می‌کند.

    3. اینکه تصور کرده‌اند إراده از مراد منفک نمی‌شود به این جهت است که:

    4. تصور کرده‌اند «إراده محرک عضلات است و تحریک به سمت امور متأخره ممکن نیست» در حالیکه:

    5. مراد مختلف است و گاهی با حرکت عضله حاصل می‌شود و گاهی باید مقدمات آن را ابتدا ایجاد کرد.

    6. پس حرکت عضلات گاهی مقصود بالذات است و گاهی مقدمه مقصود بالذات نیست (و تحریک باید نحوالمراد باشد چه مراد بالذات و چه بالعرض)

    7. بل [تا اینجا مرحوم آخوند می‌فرمود إراده، تحریک نحو المراد دارد ولی نحو المراد اعم است از به سمت خود مقصود و از به سمت مقدمات مقصود ولی از «بل» می‌فرماید اصلاً تحریک در مفهوم إراده نیست]

    8. بلکه اینکه می‌گویند إراده «شوق محرک» است، مرادشان بالاترین مرتبه شوق است و لو اینکه بالفعل تحریک نباشد.

    9. هذا [از اینجا مرحوم آخوند دارد إراده تشریعیه شده و می‌گوید اگر هم در اراده تکوینیه بپذیریم که اراده از مراد جدایی نمی‌بپذیرد ولی در اراده تشریعیه چنین نیست]

    10. هر امری به یک کار متأخر تعلق میگیرد؛ چراکه بالاخره مکلّف این کار را در لحظاتی بعد از صدور امر انجام می‌دهد.

ما می‌گوئیم:

    1. چنانکه برخی از بزرگان گفته‌اند[2] مرحوم آخوند در این عبارت سه مدّعا دارند:

الف) إراده تکوینی از مراد منفک می‌شود چراکه از إراده نسبت به ذی‌المقدمه، إراده نسبت به مقدمه حاصل می‌شود.

ب) تحریک عضلات در مفهوم إراد اخذ نشده است.

ج) إراده تشریعیه همیشه به یک کار متأخر تعلق میگیرد.

    2. چنانکه خواندیم مرحوم اصفهانی به نکته اول و دوم مرحوم آخوند پاسخ دادند که إراده نسبت به مقدمه ناشی از شوق نسبت به مقدمه است و شوق نسبت به مقدمه ناشی از شوق نسبت به ذی المقدمه و نه اینکه ناشی از إراده نسبت به ذی المقدمه باشد.

    3. دراین باره دیدیم که امام هم مانند مرحوم آخوند بودند.

    4. به نظر می‌رسد در اینجا بتوان گفت که اگر گفتیم «شوق متصل به حرکت عضلات» إراده است، حق با مرحوم اصفهانی است به این معنی که هر چقدر هم آدمی نسبت به کاری درآینده عزم داشته باشد، تا وقتی به خاطر آن خود را حرکت نداده است «إراده» نکرده است (خلافاً للآخوند و امام) و اگر نکته دوم مرحوم آخوند را گفتیم که اساساً در مفهوم إراده «محرک بودن» اخذ نشده است به این معنی که «شوق موکد» إراده است ولو اینکه بالفعل به حرکت نیانجامد، در این صورت حق با امام و مرحوم آخوند است.

    5. امّا نکته مهم آن است که همه قبول دارند که «شوق موکّد» نسبت به ذی المقدمه علّت پیدایش إراده تکوینی نسبت به مقدمه است. امّا اینکه این شوق موکّد را إراده بنامیم یا نه؟ بحث لغوی است.

    6. نکته سوم مرحوم آخوند سخن کاملی است.

 

جمع بندی: پاسخ ما به اشکال محقق نهاوندی

با توجه به اینکه گفتیم «ایجاب عبارت است از ایجاد بعث شدید اعتباری در افق نفس مخاطب (به این صورت که هیات امر، موضوع برای اعتبار مخاطب می‌سازد)»، می‌گویئم: وقتی آمر جمله امر را بیان می‌کند (موضوع را پدید می‌آورد)، مخاطب با شنیدن آن، اعتبار می‌کند بعث شدید را.(که از آن مفهوم وجوب انتزاع می‌شود)

پس با صدور جمله وجوب محقق می‌شود، امّا هیچ ملازمه عقلی بین این وجوب و حرکت عضلات مأمور (مخاطب) وجود ندارد (و لذا می‌توان مأمور عصیان کند) یعنی عقلاً لازم نیست که بلافاصله پس از پیدایش وجوب، مأمور به اتیان واجب اقدام کند.

پس ممکن است وجوب در زمان حال جعل شود امّا واجب امری استقبالی باشد به این معنی که الآن بعث ایجاد شود ولی مأمور را به امر استقبالی بعث کند. پس از این جهت واجب معلق با اشکال عقلی مواجه نیست.

 


 


[1] كفاية الأصول ( طبع آل البيت )، . ص102
[2] منتقی الاصول، .ج2، ص156
logo