95/09/20
بسم الله الرحمن الرحیم
کلام امام خمینی:
حضرت امام ابتدا مینویسند آنچه در ابتدا به نظر میرسد شرط متأخر باشد، وقتی دقیق میشویم شرط متأخر نیست:
«إنّ ما يتراءى من تقدم الشرط على المشروط ليس شيء منها كذلك: أمّا في شرائط التكليف كالقدرة المتأخّرة بالنسبة إلى التكليف المتقدّم، فلأنّ ما هو شرط لتمشي الإرادة من الآمر و البعث الجدّيّ هو تشخيص الآمر قدرة العبد مع سائر شرائط التكليف في ظرف الإتيان كانت القدرة حاصلة أولا، فإذا قطع المولى بأنّ العبد قادر غدا على إنقاذ ابنه، يصح منه الإرادة و البعث الحقيقيّ نحوه، فإذا تبين عجز العبد لا يكشف ذلك عن عدم الأمر و البعث الحقيقيّ في موطنه، بل يكشف عن خطائه في التشخيص، و أنّ بعثه
الحقيقيّ صار لغواً غير مؤثّر. هذا حال الأوامر المتوجّهة إلى الأشخاص.
و أمّا الأوامر المتوجّهة إلى العناوين الكلّية، مثل: «أيّها الناس» و «أيّها المؤمنون»، فشرط تمشي الإرادة و البعث الحقيقيّ هو تشخيص كون هذا الخطاب صالحا لبعث من كان واجدا- من بين المخاطبين- لشرائط التكليف، من غير لزوم تقييده بالقدرة و سائر الشرائط العقليّة، بل التقييد إخلال في بعض الموارد، فإذا علم المولى بأنّ إنشاء الأمر على العنوان الكلّي صالح لانبعاث طائفة من المكلفين كل في موطنه، يصحّ منه التكليف و الأمر، فشرط التكليف حاصل حين تعلق الأمر.
و لعلّه إلى ذلك يرجع كلام المحقّق الخراسانيّ، و إن كان إلحاق الوضع بالتكليف- كما صنعه- ليس في محلّه.»[1]
توضیح:
1. [در چاپهای قبل مناهج الوصول عبارت چنین است: «ما يتراءى من تقدم الشرط على المشروط...» در حالیکه در چاپ جدید، این عبارت تصحیح شده و چنین است: «ما يتراءى من تقدم المشروط على الشرط»]
2. در شرط تکلیف ـ که به اشخاص متوجه شده است [قضایای خارجیه] ـ آنچه به عنوان شرط متأخر مطرح شده است، قدرت مکلّف است، به این بیان که: «تکلیف به عبد الآن صادر میشود اگر حین العمل قدرت داشته باشد» پس شرط تکلیف قدرت متأخر عبد است.
3. امّا اگر دقیق شویم میفهمیم آنچه شرط است برای تکلیف کردن (یعنی مولا به سبب وجود آن، تکلیف میکند)، آن است که مولا بداند که عبد حین العمل قدرت و سائر شرائط را دارد. (اگر چه الآن علم ندارد و قدرت هم ندارد)
4. ولذا اگر حین العمل، معلوم شود که عبد قدرت ندارد، نمیگوئیم تکلیف صادر نشده بود، بلکه چون آمر تصور میکرد که قدرت هست، تکلیف هم کرده بود ولی معلوم میشود تصورش باطل بوده است و بعث او لغو بوده است.
5. اما در تکالیفی که خطاب به اشخاص نیست [قضایای حقیقیه] بلکه همراه با عنوان کلی است: (مثل یا ایها الناس و...)
6. وقتی مولا میتواند اراده کند (شرط اراده کردن و تکلیف کردن) که تصور کند؛ «این خطاب هر کس را که دارای شرائط است، تحریک میکند.» پس در این جا «قدرت مکلف» شرط تکلیف کردن نیست، بلکه اگر آمر «تشخیص داد» که کسی در آینده مبعوث میشود، میتواند امر کند.
[ما میگوئیم: سخن امام آن است که در قضایایی که به افراد معین متوجه است (یعنی قضایای خارجیه)، آمر باید احتمال عقلایی دهد که مأمورها قابلیت بعث دارند چراکه اگر چنین احتمالی نباشد خطاب لغو است. ولی در خطاباتی که به صورت کلی صادر میشوند،لازم نیست در همه مأمورها، «احتمال عقلایی انبعاث» موجود باشد، بلکه همین که احتمال انبعاث در برخی موارد موجود است، امر کردن لغو نیست. (خطابات قانونیه) پس «احتمال عقلایی قدرت همه مکلّفین»، شرط در «تکلیف کردن به همه مکلفین» نیست، چراکه خطاب به آنها لغو نیست.]
7. پس قدرت عبد، شرط تکلیف کردن (ایجاب) نیست و شرط وجوب هم نیست. [ما میگوئیم: این همان مبنای امام در خطابات قانونیه است و اگر کسی این مبنا را نپذیرد، در برخی موارد مثل جریان برائت در «شک در قدرت»، اخلال ایجاد میشود.]
8. سخن مطرح شده در تکلیف که مرحوم آخوند در وضع مطرح کردهاند، کامل نیست.