95/09/15
بسم الله الرحمن الرحیم
• اشکال دوم امام خمینی:
حضرت امام مینویسد:
«و أمّا ثانيا: فلأنّ الإضافة إلى المعدوم ممّا لا يعقل، حتّى الاعتباريّ منها، لأنّ الإضافة الاعتباريّة نحو إشارة، و لا تمكن بالنسبة إلى المعدوم، فما يتخيّل أنّه إضافة إلى المعدوم لا يخرج من حدّ الذهن و التخيل، و أعني هو تخيل الإضافة لا نفسها.
و إن شئت قلت: إنّ الإضافة إلى الشيئين و لو بنحو الاعتبار نحو إثبات شيء لهما، و هو إن لم يكشف عن الثبوت في ظرفه لا يكون إلاّ توهما و تخيلا، و مع كشفه عنه يكون ثبوته له فرع ثبوت المثبت له، فإذا تحققت الإضافة بين الموجود و المعدوم يكون المعدوم مضافا و مضافا إليه في ظرف تحقّق الإضافة، فلا بدّ من صدق قولنا: «المعدوم مضاف و مضاف إليه في حال عدمه»، لتحقّق الإضافة في حاله، فلا بدّ من تحقّق المعدوم في حال عدمه قضاء لحقّ القضيّة الموجبة و قاعدة الفرعيّة.
و بعبارة أخرى: إنّ المتضايفين متكافئان قوة و فعلا، حتّى أنّ العلّة لا تكون في تقدمها على المعلول بالمعنى الإضافيّ متقدمة عليه، بل هما في إضافة العلّيّة و المعلوليّة متكافئان لا يتقدّم أحدهما على الآخر حتّى في الرتبة العقليّة.
نعم العلّة متقدمة على المعلول تقدما عقليّا. و كذا الزمان لا يكون بين أجزائه الوهميّة تقدم و تأخر بالمعنى الإضافيّ، فإنّ ذلك محال ينافي قاعدة الفرعيّة، أو موجب لثبوت المعدوم و اتّصافه بشيء وجوديّ، بل تقدّم بعض أجزائه على البعض بالذات فإنّ ذاته نفس التصرم و التدرج، و ما كان كذلك بالذات يكون ذا تقدّم و تأخّر لا بالمعنى الإضافي، و هذا بعد تصوّر الأطراف بديهي لا يحتاج تصديقه إلى مئونة.»[1]
توضیح:
1. اضافه به امری که در حال حاضر موجود نیست، معقول نمیباشد.
2. و این نکته حتی در «اضافههای اعتباری» هم صحیح است. [مثلاً برادرخواندگی یا عقد اخوت که بین زید و عمرو برقرار است و نوعی اضافه اعتباری است.]
3. چراکه «اضافه اعتباریه» یک نوع اشاره است [که بین زید و عمرو برقرار است] و اشاره به معدوم ممکن نیست.
4. پس اضافه بین روزهای که الان موجود است با غسل که الان موجود نیست (و بعداً موجود میشود) فقط در افق ذهن است [یعنی بین مفاهیم این دو میباشد] پس این اضافهای در ذهن است [تخیّل اضافه] و اضافه واقعی نیست.
5. پس میتوانیم بگوئیم: وقتی کسی بین دو شیء اضافهای را اعتبار میکند، در حقیقت چیزی را بین آن دو شی ایجاد (و لو بالاعتبار) میکند. حال اگر کسی بگوید ایجاد هست ولی وجود (ثبوت) نیست، معلوم میشود که آن، ایجاد نبوده و یک توهم ایجاد بوده است ولی اگر بگویند ایجاد، اعتبار شده است و وجود هم اعتبار شده است، باید بگویند که طرفین این اعتبار (مضاف و مضاف الیه) موجود باشند.
6. امّا اگر یک طرف موجود باشد و یک طرف معدوم، در این صورت از یک طرف باید بگوئیم معدوم در زمان حاضر موجود نیست (چراکه معدوم است) واز طرفی باید بگوئیم معدوم محقق است (چراکه مضاف یا مضاف الیه است) چراکه اولاً قاعده فرعیه میگوید باید «مثبتله» موجود باشد و ثانیاً: قضیه «المعدوم مضافٌ» یک قضیه موجبه است و باید موضوع این نوع قضیه موجود باشد.
7. به عبارت دیگر: متضایفان (طرفین اضافه) از حیث قوه و فعل هم رتبه هستند (حتی در علّت و معلول، صفت اضافیِ علّت بودن و معلول بودن، تقدّم و تأخر عقلی ندارند بلکه وجود علّت عقلا مقدّم است).
8. حتی در مورد «زمان» که یک امر متصل تدریجی است و اجزاء آن، با وهم پدید میآیند (یعنی جزءخارجی ندارد).حال:
9. بین اجزاء زمان اگر سخن از تقدّم و تأخّر میشود [امروز قبل از دیروز است] مربوط به ذات امروز نسبت به ذات فردا است. ولی صفت متقدّم بودن برای امروز در همان لحظهای پدید میآید که صفت متأخر بودن پدید میآید.
10. پس یک طرف اضافه، اگر معدوم باشد: اولاً: مخالف با قاعده فرعیه است. ثانیاً: موجب ثبوت معدوم و اتصاف معدوم به امر وجودی میشود (موضوع قضیه موجبه).
11. این یک امر بدیهی است که اگر درست تصویر شود، تصدیق میشود.