95/02/01
بسم الله الرحمن الرحیم
جمع بندی فرمایش امام، مرحوم آخوند و مبنای مختار در بحث اجزای مأمور به اضطراری از حکم اختیاری:
مهملیک امریمطلقامام: اجزاءاعادهقضامختار: اجزاءامام: اجزاءمختار: اجزاءاعادهقضامختار: عدم اجزاءامام: عدم اجزاءمختار:عدم اجزاءامام: عدم اجزاءدو امریمطلقنمی دانیماگر از بیرون می دانیم یک تکلیف داریمامام: اجزاءاعادهقضامختار: اجزاءامام: اجزاءمختار: اجزاءاعادهامام: عدم اجزاءمختار: اجزاءآخوند: اجزاءقضاامام: عدم اجزاءمختار: اجزاءآخوند: اجزاءمهملامر به مبدل باقی استقضااعادهامام: عدم اجزاءمختار:عدم اجزاءامام: اجزاءمختار: عدم اجزاءامر به مبدل باقی نیستاعادهامام: اجزاءمختار: عدم اجزاءآخوند: اجزاءقضامختار: عدم اجزاءآخوند: اجزاءامام: اجزاءمهملیک امریمطلقامام: اجزاءاعادهقضامختار: اجزاءامام: اجزاءمختار: اجزاءاعادهقضامختار: عدم اجزاءامام: عدم اجزاءمختار:عدم اجزاءامام: عدم اجزاءدو امریمطلقنمی دانیماگر از بیرون می دانیم یک تکلیف داریمامام: اجزاءاعادهقضامختار: اجزاءامام: اجزاءمختار: اجزاءاعادهامام: عدم اجزاءمختار: اجزاءآخوند: اجزاءقضاامام: عدم اجزاءمختار: اجزاءآخوند: اجزاءمهملامر به مبدل باقی استقضااعادهامام: عدم اجزاءمختار:عدم اجزاءامام: اجزاءمختار: عدم اجزاءامر به مبدل باقی نیستاعادهامام: اجزاءمختار: عدم اجزاءآخوند: اجزاءقضامختار: عدم اجزاءآخوند: اجزاءامام: اجزاء
مقام دوم: اجزاء مأمور به به امر ظاهری از امر واقعی
پیش از ورود به بحث لازم است به نکاتی توجه کنیم:
نکته اول: فهم اینکه آنچه شما انجام می دهید مودای حکم ظاهری است یا واقعی، تنها برای ناظر بیرونی ممکن است چراکه مکلف خود مادامی که کشف خلاف نشده است، حکم را حکم واقعی می داند و تنها پس از کشف خلاف است که می فهمد آنچه انجام داده بوده، حکم ظاهری بوده است.
نکته دوم: تعریف حکم ظاهری و حکم واقعی
در میان اصولیون گاه حکم ظاهری را به گونه ای تعریف می کنند که شامل جهل مرکب هم می شود. گفته اند تعریف شخ انصاری که حکم ظاهری را چیزی می داند که به ملاحظه «جهل به حکم واقعی» ثابت شده است به این مطلب اشاره دارد. [1]
مرحوم مظفر[2] می نویسد که در حکم ظاهری دو اصطلاح وجود دارد:
الف. فقط مفاد اصول عملیه
ب. مفاد امارات و اصول عملیه
صاحب فصول، مرحوم اصفهانی در هدایة المسترشدین و قزوینی در تعلیقه قزوینی هم حکم ظاهری را آن حکمی می دانند که باید عمل کنیم و حکم واقعی آن است که خدا جعل کرده است پس مؤدای قطع هم حکم ظاهری است.
(فرق این قول با قول اول آن است که در قول اول مؤدای قطع، اگر کشف خلاف شود (یعنی جهل مرکب) حکم ظاهری است ولی اگر کشف خلاف نشد، حکم واقعی است.
در حالیکه در این قول، مؤدای قطع و هر دلیل دیگر حتی اگر مطابق با واقع باشد هم حکم ظاهری است. و لذا اگر کشف خلاف شد و سراغ حکم جدید رفتیم، از حکم ظاهری باطل به سراغ حکم ظاهری جدید رفته ایم.)
صاحب قوانین[3] حکم ظاهری را شامل احکام ثانوی و تقیه ای هم می داند.
مرحوم قزوینی حکم ظاهری را شامل احکام مجتهد در حال انسداد هم می داند. [4]
بحث را در جای خود مطرح خواهیم کرد.
نکته سوم: برخی از بزرگان درباره این بحث نوشته اند:
«موضوع البحث ما إذا استند في عمله إلى حجة شرعية في الواقع، بحيث لا تنسلب حجتها في ظرفها مع انكشاف كون الواقع على خلافها. و بتعبير آخر: ما إذا كان للحكم الظاهري ثبوت واقعي انقطع بانكشاف الواقع و انتهى أمده بمعرفة الواقع، فلا يشمل ما إذا كان له وجود تخيلي يتضح انتفاؤه من أول الأمر بانكشاف الواقع، كما إذا استند إلى ما تخيل انه حجة شرعية، كخبر فاسق تخيل انه خبر عادل فانه و ان كان في حين العمل معذورا لجهله المركب، و لكن لم يثبت في حقه حكم ظاهري واقعا بل تخيلا، إذ لم تقم الحجة الواقعية في حقه، بل ما تخيل انه حجة، و هو لا يستلزم ثبوت الحكم الظاهري.» [5]
توضیح:
بحث در جایی است که مکلف در زمان سابق به حجت شرعی عمل کرده است ولی بعداً معلوم شده که مضمون آن خلاف واقع بوده است پس آن حجت در ظرف خودش واقعاً حجت بوده است.
اما اگر بعداً معلوم شد که آن چه حجت می دانستیم اصلاً حجت نبوده است بلکه خیالی بوده است، بحث دیگری را می طلبد.
مثلاً اگر هر عادلی خبری آورد و مطابق آن عمل کردیم و بعدها معلوم شد خلاف بوده است، بحث ما را می طلبد ولی اگر بعدها معلوم شد اصلاً آن کسیکه که عادل می پنداشتیم، عادل نبوده است، در این صورت معلوم می شود که ما در همان سابق هم حق عمل به خبر او نداشته ایم.
در فرض دوم اصلا حکم ظاهری در کار نبوده است بلکه ما خیال می کرده ایم حکم ظاهری بوده است (چراکه حکم ظاهری «مفاد خبر عادل» است)
البته فرد معذور است ولی عملش مطابق با حکم ظاهری نبوده است.
ما می گوییم:
تفاوتی که در کلام ایشان مطرح شده است، تفاوت کاملی نیست.
در فرض اول که ثقه می گوید نماز ظهر حجت است (و بعد کشف خلاف می شود در حالیکه ثقه بودن او ثابت است) عمل ما در ظرف خودش دارای حجت است.
و در فرض دوم هم که کسیکه خیال می کنیم ثقه است می گوید نماز ظهر واجب است (و بعد کشف خلاف می شود در حالیکه ثقه بودن او هم رد می شود)، عمل ما در ظرف خودش دارای حجت بوده است.
حجیت در هر دو صورت موجود است، در فرض اول حکم ظاهری (نماز ظهر واجب است) مؤدای خبر ثقه بوده و برای «خبر ثقه» حجیت جعل شده است. و در فرض دوم هم حکم ظاهری (نماز ظهر واجب است) مؤدای خبر «کسیکه خیال می کرده ایم ثقه است» بوده و برای خبر «کسیکه خیال می کنیم ثقه است» حجیت جعل شــده است.
پس اگر الآن هم به آن زمان برگردیم باید به «خبر کسیکه خیال می کنیم ثقه است» عمل کنیم.