92/09/04
بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم مشکینی در دفاع از مرحوم آخوند می نویسد:
«و لكن يرد عليه: أنّ النزاع في المقام في مفاد الهيئة، لا في مفاد المبدأ، و فيما ذكره من الأمثلة - من المقتول، و المصنوع، و المكتوب - لم يؤخذ المبادئ فعليّة، بل في الأوّل أخذ القتل بمعنى عدم الروح، لا بمعنى إزهاقها، كما هو مفاد المصدر، و في الثاني بمعنى أثر الصنع، لا التأثير الفعلي.»[1]
توضیح:
1. نزاع در نحوه وضع هیأت است و نه در مفاد ماده:
2. در مثال های ایشان (مقتول، مصنوع، مکتوب) مبادی، بالفعل اخذ نشده اند بلکه قتل در مقتول به معنای عدم روح (ناشی از ازهاق روح) است ونه ازهاق روح، و صنع به معنای اثر صنع است و نه ایجاد صنع.
همین مطلب در کلام مرحوم آخوند مورد اشاره قرار گرفته است:
«و اختلاف أنحاء التلبسات حسب تفاوت مبادي المشتقات بحسب الفعلية و الشأنية و الصناعة و الملكة حسب ما نشير إليه لا يوجب تفاوتا في المهم من محل النزاع هاهنا كما لا يخفى.»[2]
ما می گوییم:
1. به جهت آنکه هر مبدء اشتقاقی به نوعی با ذات رابطه بر قرار می کند، انحاء مختلفی از تلبس ذات به مبدء اشتقاق حاصل می شود.
2. گاه تلبس به نحو فعلیت است [مثل آنکه ذات بالفعل متلبس به ضرب می شود یعنی ضارب کسی است که بالفعل متلبس به ضرب باشد.] و گاه تلبس به نحو شأنیت است [مثل آنکه درخت اگر شأنیت ثمره دادن داشته باشد، مثمر خوانده می شود. پس تلبس به شأنیت ثمره دادن است] و گاه تلبس به نحو صناعت است [مثل آنکه زید اگر شغلش بقالی باشد، متلبس به این مبدء شده است پس تلبس به صنعت بقالی است] و گاه تلبس به نحو ملکه است [مثل آنکه فرد اگر ملکه اجتهاد را داشته باشد، متلبس به مبدء اجتهاد شده است. پس تلبس به ملکه است.]
3. [به عبارت دیگر: ضارب کسی است که بین او و فعلیت ضرب نسبت برقرار است و مثمر درختی است که بین او و شأنیت ثمر دار بودن نسبت برقرار است و مجتهد کسی است که بین او و ملکه اجتهاد نسبت بر قرار است]
مرحوم آخوند سپس می فرماید:
«ثم إنه لا يبعد أن يراد بالمشتق في محل النزاع مطلق ما كان مفهومه و معناه جاريا على الذات و منتزعا عنها بملاحظة اتصافها بعرض أو عرضي و لو كان جامدا كالزوج و الزوجة و الرق و الحر و إن أبيت إلا عن اختصاص النزاع المعروف بالمشتق كما هو قضية الجمود على ظاهر لفظه فهذا القسم من الجوامد أيضا محل النزاع.» [3]
توضیح:
1. مراد از مشتق در بحث ما، هر لفظی است که مفهوم آن بر ذات حمل می شود و از ذات انتزاع می شود به جهت آنکه ذات به عرض یا عرضی متصف شده است. [ما می گوییم: ذات در اینجا اعم است از جوهر و عرض و لذا مشتقاتی که بر اعراض حمل می شوند (حرکت سریع، سرعت شدید) هم داخل در بحث هستند البته توجه شود که اگر گفتیم حرکت، عرض نیست. در این صورت ذات شامل جوهر و عرض و مقولات ثانی هم می شود.]
2. [پس عالم و حرّ و زوج دارای مفاهیمی هستند که بر زید حمل می شوند و هم چنین از زید انتزاع می شوند. علت انتزاع هم آن است که زید متصف به حرّیت و زوجیت و علم شده است]
3. پس بحث ما در برخی از جامد ها مثل رقّ و حر هم جاری می شود [و لذا مشتق اصولی با مشتق لغوی عام و خاص من وجه می شوند: عالم: مشتق لغوی و اصولی، حر: مشتق اصولی جامد لغوی، یضرب: مشتق لغوی غیر مشتق اصولی]
4. و اگر کسی بر لفظ مشتق جمود کند و بگوید جامدات، مشتق اصولی نیستند، می گوییم اگر هم موضوعاً مشتق نیستند، ولی داخل در محل نزاع هستند.
ما می گوییم:
1. مرحوم مشکینی در حاشیه کفایه درباره عرض و عرضی می نویسد:
«مراده من الأوّل: المبادئ المتأصّلة كالبياض، و من الثاني: المبادئ الاعتباريّة كالزوجيّة، و هذا خلاف اصطلاح المنطقيّين حيث إنّهم يطلقون الأوّل على نفس المبدأ، و الثاني على المشتقّ.» [4]
توضیح)
در اصطلاح منطق عرض بر نفس مبدء (بیاض) و عرضی بر مشتق (ابیض) اطلاق می شود ولی در اینجا هر دو به مبدء اشاره کرده اند ولی یکی به مبدء اصیل و حقیقی (عرض) و دیگری به مبدء اعتباری (عرضی) اشاره دارد.
حضرت امام خمینی، همین بحث را چنین بررسی می نمایند:
«إنّ العناوين الجارية على الذوات لا تخلو:
إمّا أن تكون منتزعة من نفسها من غير دخالة شيء مطلقاً كالذاتيات المنتزعة منها و منها عنوان الوجود و الموجود بالنسبة إلى نفس الوجودات الخارجيّة و بالجملة: كلّ عنوان بالقياس إلى مصداقه الذاتيّ أو كمصداقه الذاتيّ. و إمّا أن تكون منتزعة باعتبار شيء وجوديّ كالعالم و الأبيض أو اعتباريّ كالإمكان فإنّه غير منتزع من نفس الذات بما هي بل باعتبار تساوي نسبتي الوجود و العدم إليها و كالملكيّة و الزوجيّة و الرقيّة و أمثالها أو باعتبار أمر عدمي كالإمكان لو قلنا بأنّه سلب الضرورتين عن الذات سلباً تحصيليّاً و كالأعمى و الأُمّيّ. ثمّ إنّ العنوان قد يكون ملازماً للذات خارجاً أو خارجاً و ذهناً و قد لا يكون كذلك كالمفارقات من الأعراض. و أيضا قد تكون العناوين من المشتقّات كالناطق و الممكن و الموجود و قد لا تكون كالإنسان و الماء و النار و الزوج و الرقّ.» [5]
توضیح:
1. عنوان هایی که بر ذات حمل می شوند چند دسته اند:
2. اوّل: آن عناوینی که از نفس ذات منتزع می شوند بدون اینکه چیزی غیر از ذات در این انتزاع دخیل باشد. مثل ذاتیات (حیوان، ناطق نسبت به انسان) که از ذات انسان انتزاع می شوند و هم چنین عنوان وجود و موجود که از ذات زید انتزاع می شوند. پس قسم اوّل آن دسته از عناوینی هستند که بر مصداقشان (مصداق ذاتی در مقابل مصداق عرضی مثل زید نسبت به قائم که مصداق عرضی است) و همانند مصداقشان حمل می شوند. (زید برای عنوان «موجودٌ» مصداق ذاتی نیست بلکه کالمصداق است.)
[ما می گوییم: مراد ایشان از مصداق، فرد است. در این صورت وجود زید برای مفهوم وجود فرد نیست چراکه فرد درباره ماهیات و افرادشان به کار برده می شود. در حالیکه مصداق برای مفهوم به کار برده می شود و لذا وجود زید برای مفهوم وجود، مصداق ذاتی می باشد.]
3. دوم: آن عناوینی که از ذات انتزاع می شوند به اعتبار [لحاظ] شیئی دیگر همراه با ذات.
4. حال این شیء لحاظ شده بر ذات گاه امری وجودی و عینی است مثل علم و بیاض؛ پس عالم از ذات زید انتزاع می شود به جهت اینکه زید را همراه علم لحاظ کرده ایم.
5. و گاه این شیء لحاظ شده، امری اعتباری است مثل امکان (تساوی نسبت شیء با وجود و عدم) و ملکیت. پس مالک و ممکن از ذات زید انتزاع می شوند به جهت اینکه زید را همراه با ملکیت و امکان لحاظ کرده ایم.
6. سوّم : آن عناوینی که از ذات زید انتزاع می شوند به اعتبار لحاظ امری عدمی همراه با ذات مثل امکان (اگر آن را به معنای سلب ضرورت وجود وضرورت عدم دانستیم) و کوری. پس ممکن و اعمی از ذات زید انتزاع می شوند، به جهت آنکه ذات زید را همراه با کوری و امکان لحاظ کرده ایم.
7. عناوینانتزاع از نفس ذاتذات برای عنوان مصداق استذات برای عنوان کالمصداق است.انتزاع از ذات همراه با چیزی دیگر است.آن چیز وجودی استوجود عینیوجود اعتباریآن چیز عدمی استمعقول ثانیاعتباری عقلایی ]عناوینانتزاع از نفس ذاتذات برای عنوان مصداق استذات برای عنوان کالمصداق است.انتزاع از ذات همراه با چیزی دیگر است.آن چیز وجودی استوجود عینیوجود اعتباریآن چیز عدمی استمعقول ثانیاعتباری عقلایی ][تقسیم بندی:
8. تقسیم بندی دیگر آنکه: عنوان ها گاه همیشه در خارج و در ذهن با ذات ملازم هستند مثل زوجیت برای اربعه و امکان برای انسان. و گاه همیشه در خارج با ذات ملازم است اگرچه در ذهن می تواند ملازم با ذات نباشد مثل ضحک برای انسان و گاه نه در خارج و نه در ذهن، ملازمه دائمی بین عنوان با ذات بر قرار نیست مثل سفیدی برای سیب (که گاه هست و گاه نیست)
9. تقسیم بندی دیگر آنکه: عنوان ها گاه مشتق ادبی است مثل ناطق و گاه مشتق ادبی نیست مثل ماء، زوج، انسان و ...
10. [می توانیم تقسیم بندی را چنین جمع بندی کنیم:
عناوینمشتق نحوی است. (ج)مشتق نحوی نیستانتزاع از نفس ذات (الف)انتزاع از ذات همراه با امری دیگر (ب)عناوینمشتق نحوی است. (ج)مشتق نحوی نیستانتزاع از نفس ذات (الف)انتزاع از ذات همراه با امری دیگر (ب)