91/11/04
بسم الله الرحمن الرحیم
پنج) أیضاً در باره بند سوّم:
مرحوم نائینی می نویسد:
««و امّا لفظ الصلاة» فانه و ان كان مذكوراً في إنجيل برنابا الا ان المستعمل فيه في غير عصر نبينا صلى اللَّه عليه و آله كان هو المعنى اللغوي فان صلاة المسيح لم تكن الا مركبة من أدعية مخصوصة فالألفاظ المستعملة في الشرائع السابقة لم يكن المراد منها هذه المعاني الشرعية و المعاني الموجودة في الشرائع السابقة لم يكن يعبر عنها بهذه الألفاظ و عليه فلا يكون ثبوتها في الشرائع السابقة مانعاً عن ثبوت الحقيقة الشرعية»[1]
توضیح :
1. در انجیل برنابا لفظ صلوة به کار رفته است.
[ما می گوییم: مرحوم نائینی معلوم نکرده اند که استعمال لفظ صلوة در اصل انجیل که به زبان غیر عربی بوده و یا در ترجمه ای که از انجیل برنابا در دست اعراب قبل از اسلام بوده است، هرچند با توجه به اینکه در آیین مسیحیت، تا قرن های اخیر معمول نبوده است که کتاب های مقدس را ترجمه کنند، مراد اصل انجیل است. امّا نکته اینجاست که ظاهراً مرحوم نائینی خودشان از آن انجیل (به زبان غیر عربی) استفاده نکرده اند و به نقل از دیگران اعتماد کرده اند و لذا معلوم نیست که این نقل چه مقدار قابل اتکا باشد.]
2. امّا نکته اینجاست که قبل از اسلام، لفظ صلوة در معنای نماز استعمال نمی شده است.
3. چرا که نماز مسیحی ها، مرکب است از دعاهای مخصوص است و لذا می توان گفت صلوة در مسیحیت هم به معنای دعا استعمال شده است و آن معنی غیر از معنای نماز است که در اسلام مطرح است.
4. و لذا وجود این لفظ در شرایع سابقه مانع از ثبوت حقیقت شرعیه نیست.
ما می گوییم :
با توجه به آنچه از شرایع سابقه می دانیم، آنها هم صلوة دارند و صلوة آنها به معنای دعا نیست بلکه دعایی خاص است که در مقام عبادت خاصه به جای آورده می شود، بلکه صلوة در آیین یهود دارای ارکان خاص و وقت خاص است و لذا نسبت صلوة مسیحیت و یهودیت با دعا چیزی است در حدود نسبت صلوة اسلام با دعا.
شش) در باره بند هفت:
مرحوم مروج درباره اینکه مرحوم آخوند این نکته را، مؤیّد گرفته و نه دلیل می نویسد:
«ثم إنّه (قده) جعل هذا مؤيِّداً لا دليلاً، لاحتمال كفاية استحسان الطبع في صحّة الاستعمال، و عدم الحاجة إلى العلائق المذكورة في كتب القوم.»[2]
توضیح :
در صحّت مجاز، لازم نیست مجاز در محدوده علاقه های 25 گانه مشهور باشد بلکه اگر طبع بپسندد کافی است [بلکه در لفظ صلوة اگر بین معنای لغوی ـ دعاـ و معنای شرعی ـ نماز ـ رابطه جزء و کل باشد. اگر عرف این استعمال را بپذیرد لازم نیست جزء از اجزاء رئیسه باشد]
ما می گوییم:
1. تعبیر مرحوم آخوند در این جا، چنین است «ربما لا یکون علامة معتبرة بین المعانی الشرعیة و اللغویة». پس ایشان به علاقه های 25 گانه اشاره نکرد. بلکه مرادش اصل علاقه است. و ایشان می خواهد بگوید اگر هیچ علاقه ای نبود ـ سواء کانت من العلاقات المشهورة أم لا ـ چگونه به مجاز قائل می شوید.
2. پس علت اینکه مرحوم آخوند می فرماید: «مؤید» ظاهراً آن است که بودن یا نبودن علاقه در یک مورد، امری نیست که مورد اتفاق همه باشد مثلاً بین نماز و دعا از دیدگاه مرحوم آخوند ممکن است علاقه ای موجود نباشد ولی از دیدگاه دیگران علاقه موجود باشد.
هفت) درباره بند سوّم:
حقیقت لغوی یعنی معنایی که قبل از اسلام از لفظ فهمیده می شده است و فرقی نمی کند که واضع آن، شرایع سابق بوده اند یا اعراب جاهلی. لذا اگر در ادیان گذشته این الفاظ در این معانی به کار می رفته اند، دیگر واضع این معانی شارع اسلام نیست لکن باید توجه داشت که:
باید این ادیان اوّلاً در جزیرة العرب منتشر می بوده اند، ثانیاً فرهنگ آنها به اعراب سرایت کرده باشد و الا اگر در زرتشت امری بوده باشد و یا در یهود بوده ولی به فرهنگ و لغت اعراب داخل نشده است، طبعاً الفاظ با معانی موجود، پیش از اسلام مطرح نبوده است. پس آنچه برای ما مهم است آن است که در لغت عرب، اگر این الفاظ، معانی موجود را داشته است (و لو اینکه مصداقاً در آن اختلافاتی باشد) دیگر حقیقت شرعیه مطرح نیست، ولی اگر معانی بوده امّا لفظ های فعلی برای آن نبوده است، یا اگر اصلا این معانی نبوده است، حقیقت شرعیه پدید می آید. همین مطلب در کلام فرزند مرحوم آخوند مطرح بوده است:
مرحوم محمد بن آخوند خراسانی بر والد خویش اشکال کرده است:
«لا يخفى عليك أنّ غاية ما تدلّ عليه هذه الآيات هو ثبوت هذه الحقائق و الماهيّات في الشرائع السابقة، و لا دلالة فيها على أنّ هذه الألفاظ كانت موضوعة بإزائها فيها، ضرورة احتمال أنّ الألفاظ الموضوعة لها فيها [فی الشرایع السابقة] غيرها [غیر هذه الالفاظ]، و إنّما وقع التعبير بها [الفاظ] عنها [ماهیات] في القرآن، لأجل تداول ذلك [الفاظ شریعت اسلام مثل صلوة] و شيوعه في هذه الشريعة [اسلام]: إمّا على نحو الحقيقة، أو المجاز، و حينئذ فللتأمّل فيما استفاده - دام ظلّه - من هذه الآيات الشريفة مجال واسع، كما لا يخفى.»[3]
توضیح :
1. آیات شریفه ای که مرحوم آخوند به آنها استناد کرده است تا ثابت کند، این الفاظ در شرایع سابقه در معنای شرعی بوده است، نمی تواند مدعای مرحوم آخوند را (لفظ صلوة در مسیحیت هم به معنای نماز بوده است) ثابت کند.
2. چراکه اگرچه در مسیحیت، نماز موجود بوده ولی لفظ آن «صلوة» نبوده بلکه لفظی مثلاً عبری بوده است. و قرآن اگر می گوید در آیین مسیحیت هم صلوة موجود بوده، مرادش معنای آن است و نه اینکه این لفظ و آن معنی همراه با هم موجود بوده است. [ما می گوییم: مثلاً در چین، انقلاب فرهنگی بوده ولی لفظ «انقلاب فرهنگی» نبوده است. حال اگر ما گفتیم که «در ایران انقلاب فرهنگی است چنانکه در چین بوده است»، دلیل نمی شود که این معنی با این لفظ خاص در چین مطرح بوده باشد، به عبارت دیگر یکی از موارد حقیقت شرعیه، نام گذاری جدید است برای ماهیاتی که در شرایع سابقه با نام های دیگر موجود بوده اند.]
3. حال اگر این الفاظ در قرآن (شریعت اسلام) به کار رفته ـ چه به حقیقت شرعیه قائل باشیم و چه بگوییم این استعمالات مجازی است ـ به این خاطر است که این الفاظ در عرف شریعت اسلامی مطرح بوده است (حقیقةً أم مجازاً). [یعنی این الفاظ قبل از اسلام معنای دیگری داشته و بعد در کلام شارع ـ یا حقیقت شرعیه شده یا مجازاً ـ استعمال شده است.]