« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

91/10/06

بسم الله الرحمن الرحیم

خاتمة:

برخی از اصولیون بر این عقیده اند که اساس بحث از علامات حقیقت و مجاز، اثر فقهی و اصولی ندارد. ایشان می نویسد:

«هذا المبحث [البحث عن علامات الحقیقة] كبعض سوابقه عديم الأثر في مجال العمل، و ذلك لأن المدار في معرفة المراد من الكلام على ظهور الكلام في المعنى سواء كان حقيقيا أو مجازيا، فان الظاهر حجة بلا كلام، أما مجرد كون المعنى حقيقيّا فلا يجدي في الحكم بكونه مرادا من اللفظ ما لم يكن للفظ فيه ظهور. نعم تظهر الفائدة بناء على الالتزام بأصالة الحقيقة تعبداً»[1] ،[2]

توضیح:

    1. [گفتیم که اصالة الحقیقة به 3 معنی مطرح می شود:

الف) اصالة الحقیقة علی رأی المشهور : در تشخیص مراد، جایی که آنچه معنای حقیقی است ظاهر است.

ب) اصالة الحقیقة تعبدی: در تشخیص مراد، چه معنای حقیقی ظاهر باشد و چه معنای حقیقی ظاهر نباشد.

ج) اصالة الحقیقة علی رأی سید مرتضی: در تشخیص حقیقیت مراد.]

    2. [طبق عقیده بسیاری آنچه حجّت است چیزی است که ظاهر است و لذا اصالة الحقیقة تعبّدی حجیّت ندارد. کما اینکه «اصالة الحقیقة در تشخیص حقیقیت مراد» هم در نزد مشهور اصولیون معتبر نیست.]

    3. [اینکه تلاش کنیم تا معنای حقیقی را بشناسیم چه فائده ای دارد؟]

    4. شناخت مراد، متوقف بر ظهور کلام است، چه این معنای ظاهر، حقیقی باشد و چه مجازی.

    5. معنای حقیقی اگر ظاهر نباشد، حجت نیست.

    6. البته اگر اصالة الحقیقة تعبدی را بپذیریم، شناخت حقیقت دارای ثمره می شود.

    7. اما این نوع اصالة الحقیقة، حجت نیست.

ما می گوییم :

    1. اینکه اصالة الحقیقة تعبدی، حجت نباشد محل کلام است.

    2. جواب اصلی به این سخن آن است که، اگر بپذیریم که آنچه حجت است، چیزی است که ظاهر باشد، ولی اینکه چه چیزی ظاهر است، به وسیله شناخت حقیقت به دست می آید. یعنی شناخت حقیقت، باعث می شود که معنایی برای ما ظاهر شود و لفظی در معنایی ظهور پیدا کند. پس در حقیقت بحث از شناخت حقیقت، محصِّل ظهور است.

    3. چنانکه در علم رجال می گویند: اگر هم بگوییم خبر موثوق الصدور حجت است، باز هم یکی از چیزهایی که باعث «وثوق به صدور» می شود، شناخت وثاقت راوی است.

    4. امّا جواب مبنایی دیگری که ممکن است در اینجا مطرح شود، آن است که حجیت انحصاراً مربوط به اصالة الظهور نیست.

امام خمینی در این باره می نویسد:

«انما الكلام في ان حجية الظواهر هل هو لأجل أصالة الحقيقة أو أصالة عدم القرينة أو أصالة الظهور، أو ان لكل مورد من الشك أصل يخص به التحقيق هو الأخير و ان بنينا في الدورة السابقة على ان المعتبر عندهم أصل واحد و هو أصالة الظهور و لكن بعد التدبر ظهر لنا ان الحق هو الأخير.»[3]

اشاره ایشان به دوره سابق تدریس اصولشان می باشد. مطالب آن دوره در انوار الهدایة آمده است:

«الظاهر- بعد التدبّر و التأمّل في طريقة العقلاء في محاوراتهم و مراسلاتهم أنّ ما هو مأخذ احتجاج بعضهم على بعض هو الظهورات المنعقدة للكلام، سواء كانت في باب الحقائق و المجازات، أو العمومات و الإطلاقات، و لا يكون مستندهم إلّا الظهور في كلّية الموارد.»[4]

ایشان در همین کتاب، بعدها حاشیه زده اند:

«و قد حقّقنا المقام فی الدورة اللاحقة فراجع»[5]

ایشان در مناهج هم مطابق با سخن اولشان مشی کرده اند و می نویسند:

«و المتّبع لدى العقلاء هو الظهور، فإن حصل للّفظ فهو، و إلاّ فلا يتّبع.»[6]

این بحث را باید در جای خود در بحث از حجیّت ظواهر مطرح کنیم.

هذا تمام الکلام فی الحقیقة والمجاز.


[1] . منتقى‌الأصول، ج1 ص173.
[2] . أیضاً منتهی الدرایة، ج1 ص90.
[3] . تهذيب‌الأصول، ج2 163.
[4] . أنوار الهداية في التعليقة على الكفاية، ج‌1 ص241.
[5] . همان.
[6] . مناهج الوصول، ج1 ص131.
logo