91/09/25
بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی تقریر دوم:
1. اگر این تقریر را از اطراد بپذیریم، در حقیقت می گوییم که در اطلاق «اسد» بر «زید» به شجاعت نگاه می کنیم [و نه به شباهت] و در این صورت ملاحظه می کنیم که آیا در هر فردی که شجاعت هست، می توان به او «أسد» گفت؟
2. مرحوم آخوند بر این تقریر اشکال کرده اند که در اینجا مجاز هم مطرد است یعنی همانطور که به هر کس که در او انسانیت است می توان گفت «انسان» به هر کس که در او شجاعت است نیز می توانیم بگوییم «أسد».
3. ظاهراً این اشکال قابل قبول است.
إن قلت: به کسی که شجاعت کمی دارد نمی توان گفت «أسد».
قلت: می توانیم بگوییم علت اینکه بر زید، أسد را اطلاق می کنیم، «درجه ای خاص و شدید از شجاعت» است. و این نحوه از شجاعت در هر فردی باشد، اطلاق «أسد» بر او ممکن است.
4. برخی خواسته اند از این اشکال پاسخ دهند. مرحوم آخوند پاسخ آنها را با جوابی که خود به آنها می دهد مطرح می کند. ایشان می نویسد:
«و زيادة قيد «من غير تأويل» [در مجاز روی مبنای سکاکی] أو «على وجه الحقيقة» [در مجاز روی مبنای مشهور] و إن كان موجبا لاختصاص الاطراد كذلك بالحقيقة إلا أنه حينئذ لا يكون علامة لها إلا على وجه دائر و لا يتأتى التفصي عن الدور بما ذكر في التبادر هنا ضرورة أنه مع العلم بكون الاستعمال على نحو الحقيقة لا يبقى مجال لاستعلام حال الاستعمال بالاطراد أو بغيره»[1]
توضیح:
1. در پاسخ ممکن است بگوییم: اگرچه به زید که شجاع است می گوییم «أسد»، و اگرچه می توانیم به هر فرد شجاع دیگری بگوییم «أسد»، ولی این اطراد علامت حقیقت نیست، بلکه آن اطرادی علامت حقیقت است که «علی وجه الحقیقة» یا «من غیر تأویل» باشد. (و معلوم است که اطراد «أسد» در افراد شجاع، علی وجه الحقیقة نیست.)
2. به این ها جواب می دهیم:
این «قید» اگرچه اطراد را مخصوص به معانی حقیقی می کند ولی سر از دور در می آورد چرا که: اگر ندانیم که این استعمال علی وجه الحقیقه است، نمی دانیم که این اطراد علامت حقیقت است و در نتیجه نمی دانیم این استعمال علی وجه الحقیقه است.
3. [سؤال: آیا همان پاسخ که در جواب دور در تبادر گذشت (تمایز بین علم اجمالی وعلم تفصیلی) اینجا راهگشا نیست؟]
4. جواب: خیر؛ چراکه علم به اینکه این اطراد، علی نحو الحقیقة است، علم تفصیلی است.
امام خمینی ظاهراً به همین تقریر اشاره دارند و آن را مطرح کرده و سپس جواب می دهند.
ایشان می نویسد:
«في الاطّراد و عدمه: و في تقريرهما وجوه:
منها: أنّه إذا اطّرد إطلاق لفظ على أفراد كلّي يكشف ذلك عن علاقة الوضع بينه و بين الكلّي لعدم الاطّراد في علائق المجاز، كما أنّ عدمه يكشف عن عدمها إذ معها يطّرد، و إلاّ يلزم تخلّف المعلول عن علّته»[2]
توضیح:
1. یکی از تقریرات از اطراد، آن است که: اگر اطلاق لفظی بر همه افراد یک معنای کلی، مطرد است، معلوم می شود که این لفظ متعلق به آن کلی است و معلوم می شود که بین آن لفظ و معنای کلی علقه وضعیه برقرار است.
2. چراکه: اگر علقه وضعیه نبود، اطلاق لفظ بر افراد، مطرد و شایع نبود.
3. و اگر هم اطلاق لفظی، بر همه افراد کلی شایع و مطرد نبود، معلوم می شود که علقه وضعیه بین آن لفظ و آن معنای کلی نیست. چراکه اگر علقه وضعیه بود، اطلاق مطرد بود. (زیرا علقه وضعیه علّت برای اطراد است و اگر علقه وضعیه باشد و اطراد نباشد، تخلف معلول است از علت خود)
ایشان سپس جواب می دهند:
«و التحقيق: أنّ الإشكال المتقدّم في صحّة السلب و الحمل وارد عليه لأنّ المراد باطّراد الإطلاق: (1) إن كان الاستعمال في الأفراد بخصوصيّاتها، فهو مع العلاقة مجاز، و مع عدمها غير صحيح. (2) و إن كان المراد منه صحّة تطبيق المعنى المستفاد من اللفظ ارتكازاً على الأفراد فيرجع إلى صحّة الحمل و ما بحكمه، فلا بدّ من تقدّم العلم بأنّ اللفظ بما له من المعنى قابل للانطباق على الأفراد، و هو لا يحصل إلاّ بالتبادر، و كذا في عدم الاطّراد.»[3]
توضیح:
1. مراد از اطلاق چیست؟ اگر مراد، استعمال لفظ مخصوص به کلی، در مصداق است که این حقیقت نیست، بلکه اگر علاقه ای هست، استعمال مذکور، مجازی است و اگر علاقه ای نیست، استعمال لفظ کلی در جزئی غلط است.
2. امّا اشکال اصلی:[چراکه خواندیم مراد، فرض بالا نیست] همان اشکال مطرح شده در بحث صحّت سلب است:
3. اگر مراد آن است که لفظی که وضع شده برای کلی، بر مصادیق منطبق می شود (و نه آنکه استعمال شود)، می پرسیم از کجا می فهمید این استعمال صحیح است؟
4. حتماً باید از قبل بدانید که این استعمال صحیح است و الّا نمی توانید بگویند «این انطباق مطرد است».
5. و علم به معنای کلی لفظ ناشی از «تبادر» است. پس تبادر قبل از اطراد حاصل است. [به عبارت دیگر تبادر معنی را برای ما معلوم می کند بالتفصیل و بعد حکم به اطراد می کنیم (می گوییم استعمالات صحیح است) پس علم تفصیلی قبل از اطراد موجود است.]
6. [إن قلت: آنچه باعث حکم به اطراد (و صحّت استعمالات) می شود، علم اجمالی است و آنچه از اطراد حاصل می شود، علم تفصیلی است:
7. قلت: وقتی می توان حکم به صحّت کرد که التفات به لفظ و معنی داشته باشیم این التفات یعنی علم تفصیلی، همانگونه که در بحث صحّت حمل گذشت.]
تقریر سوم از اطراد: تقریر مرحوم حائری
مرحوم مؤسس در درر الفوائد، اطراد را به گونه دیگری تعریف کرده است، ایشان می نویسد:
«إنّ المراد من الاطراد حسن استعمال اللفظ في كل موقع من غير اختصاص له بمواقع خاصة كالخطب و الإشعار ممّا يطلب فيها إعمال محاسن الكلام و رعاية الفصاحة و البلاغة بخلاف المجاز فإنّه انما يحسن في تلك المواقع خاصة و الا ففي مورد كان المقصود ممحضا في إفادة المدلول لا يكون له حسن كما لا يخفى و هذا كما ترى يمكن حصوله لغير أهل اللسان أيضا إذا شاهد استعمال أهل اللسان.»[4]
توضیح:
1. مراد از اطراد آن است که لفظ در معنای مورد بحث (أسد در حیوان مفترس)، استعمال می شود و این استعمال در هر موقعیتی که کلام در آن واقع شود، پسندیده است. یعنی چنین نیست که تنها در حال خطابه و یا شعر (که در آنها فصاحت را رعایت می کنیم)، این لفظ را در این معنی، به کار ببریم.
2. [مثلاً همیشه می توان به «حیوان مفترس» گفت «أسد»، چه در حال خطابه باشیم و چه در حال تکلّم روزمره.]
3. ولی مجاز چنین نیست و استعمال لفظ در معنای مجازی، تنها در صورتی پسندیده است که متکلّم در حال خطابه و امثال ذلک باشد [مثلاً در وقتی که پدر زید با او درباره آب و هوا صحبت می کند، پسندیده نیست که او را به عنوان «أسد» خطاب کند]
4. بلکه در جایی که صرفاً در صدد إفاده معنی می باشد، اصلاً پسندیده نیست که این لفظ را در معنای مجازی به کار ببرد.
5. و این معنای از اطراد، برای غیر اهل لسان هم قابل دستیابی است و کافی است برای درک آن، به استعمالات اهل لسان توجه کند.
ما می گوییم :
همین تقریر به بیانی دیگر در کلام مرحوم بروجردی وارد شده است. ایشان ابتدا اشاره می کند که:
1. بنابر مبنای مختار (مبنای مرحوم اصفهانی که مرحوم بروجردی آن را به سکاکی نسبت داد)، فرق حقیقت و مجاز در اراده جدی است.
2. به این بیان که: در استعمال حقیقی، هم مراد استعمالی، معنای موضوع له لفظ است وهم مراد جدی، همان است؛ ولی در استعمال مجازی، مراد استعمالی گوینده، معنای موضوع له است ولی به سبب اینکه صفتی در «غیر موضوع له» وجود دارد [مثلاً شجاعت در زید]، ادعا می کنیم که «زید» همان «أسد» است و لذا مراد جدی از کلام چیزی غیر از حیوان مفترس [موضوع له] می باشد.