91/08/14
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث نهایی :
دو اشکال درباره تبادر به ذهن می رسد:
اشکال اول:
1. علامت چیزی است که از علم به آن، به علم به چیزی دیگر می رسیم. پس اگر از علم به معلول به علم به علت رسیدیم، معلول علامت است و اگر از علم به علت به علم به معلول رسیدیم، علت علامت است.
علتعلتباید توجه داشت که در صورت اول علم به معلول، علت برای علم به علت است و در صورت دوم علم به علت، علت برای علم به معلول است.
علتعلتعلتعلتهمیشه: آتش دود
علتعلتعلتعلتگاه: علم به آتش علم به دود [و أیضاً: شک در آتش شک در دود]
گاه: علم به دود علم به آتش [و أیضاً: شک در دود شک در آتش]
2. گاهی هم امکان علم به معلول هست و هم امکان علم به علت (مثل مثال آتش و دود) در این جا هم احتمال دارد علم به معلول علامت باشد و هم احتمال دارد علم به علت علامت باشد.
ولی گاهی علم به علت جز از طریق علم به معلول ممکن نیست مثلا علم به شجاعت زید تنها از طریق علم به رفتارهای اوست (اگرچه اصل رفتار معلول اصل شجاعت است)
ولی گاهی هم بالعکس، علم به معلول جز از طریق علم به علت ممکن نیست مثلاً ما کسی را می بینیم که دارویی سمّی می نوشد و دیگر او را نمی بینیم در اینجا علم به معلول (علم به مرگ) از طریق علم به علت است.
3. علم اجمالی به حقیقت
علتانسباق من حاق لفظ
معلولعلم اجمالی به حقیقت
علتانسباق من حاق لفظ
معلولدر ما نحن فیه 4 رکن موجود است «انسباق من حاق لفظ»، «علم اجمالی به حقیقت»، «علم به انسباق من حاق لفظ»، «علم به علم اجمالی به حقیقت (علم تفصیلی)، یقیناً در عالم تکوین، علم اجمالی به حقیقت علت است و «انسباق» معلول است. امّا سخن اینجاست که از میان علم به انسباق من حاق لفظ و علم تفصیلی به آن کدام یک (علامت و دال) و کدام یک (مدلول) هستند:
پس:
علم به معلول
علتعلم به علت
معلولعلم به معلول
علتعلم به علت
معلول
چنانچه مشهور می گویند.چنانچه مشهور می گویند.امّا:
علم به علت
علتعلم به معلول
معلولعلم به علت
علتعلم به معلول
معلولیا:
4. با توجه به مقدمه 2، به نظر می رسد ما برای اینکه احراز کنیم (علم پیدا کنیم) انسباق از حاق لفظ است راهی نداریم جز اینکه علم تفصیلی به حقیقت پیدا می کنیم.
چراکه: وقتی می توانیم «از حاق لفظ بودن» را احراز کنیم [یعنی علم به انسباق من حاق لفظ پیدا کنیم] که بتوانیم علم به حقیقت بودن پیدا کنیم.
پس: فی الواقع آنچه علت است «علم به حقیقت» است برای «علم به تبادر من حاق اللفظ» و نه آنکه «انسباق من حاق لفظ» علت برای «علم به حقیقت» باشد.
علتعلتفتحصل:
علتعلتعلم اجمالی به حقیقت انسباق
علم به علم اجمالی به حقیقت (علم تفصیلی) علم به انسباق من حاق لفظ
پس انسباق من حاق لفظ علامت حقیقت نیست.
اشکال دیگر اینکه:
بالوجدان ما در مواردی قطع داریم به اینکه برای ما از لفظی خاص، معنایی متبادر می شود ولی در عین حال احتمال می دهیم این معنا، معنای حقیقی لفظ نباشد و ما مرتکب اشتباه شده باشیم مثلاً می شنویم که کسی می گوید «شل»؛ معنایی که به ذهن ما متبادر می شود عبارت است از کسیکه پایش لنگی دارد. ولی احتمال می دهیم معنای موضوع له این لفظ، این معنی نباشد در این حال ما قطع به تبادر داریم ولی قطع به معنای حقیقی نداریم و احتمال اشتباه می دهیم (توجه شود که احتمال مجاز نمی دهیم بلکه احتمال اشتباه می دهیم).
1. علتعلتبا توجه به آنچه گفتیم که:
علتعلت اگر: علّت (آتش) معلول (دود)
و اگر: علم به معلول علم به علّت
در این صورت: معلول (دود) علامت برای علت است.
2. علتعلتاگر سخن مشهور صحیح باشد که:
علتعلتعلم اجمالی انسباق
علم به انسباق علم به علم اجمالی
لاجرم باید بگویند: انسباق علامت است برای علم اجمالی.
3. پس لاجرم باید بپذیرند که انسباق معلوم می کند که من علم اجمالی به وضع دارم و علامت همین مطلب است و نه بیشتر.
4. حال از کجا معلوم این علم اجمالی من، جهل مرکب نبوده باشد و مطابق با واقع باشد. به عبارت دیگر از کجا معلوم که آنچه من حقیقت می دانم در نزد عرف هم حقیقت باشد.
5. هیچ راهی برای نفی این شبهه نداریم.
جمع بندی تبادر
1. تبادر عند العالم، علامت حقیقت نیست.
2. تبادر عند اهل المحاوره هم ـاگر مسبوق به علم تفصیلی آنها به وضع باشد ـ صرفاً نوعی اخبار اهل محاوره از حقیقت است (اخبار از معلول حقیقت).