91/07/19
بسم الله الرحمن الرحیم
علائم حقیقت و مجاز
در کتاب های مفصل اصولی، علائم بسیاری برای شناخت حقیقت معرفی شده است. پیش از طرح علامت های اصلی، مناسب است آنها را مرور کنیم.
مرحوم میرزا حبیب الله رشتی در بدایع الافکار، ابتدا علائم حقیقت و مجاز را به دو دسته علائم و طرق ظنیّه و علائم و طرق قطعیه تقسیم می کند و سپس طرق ظنیه را 8 طریقه بر می شمارد که عبارتند از:
1. نقل اهل لغت: قول لغوی (علمای علم لغت)[1]
2. إخبار عادل.[2]
3. ورود روایتی از معصومین.[3]
4. اصل عدم نقل[4] ، اگر معنای حقیقی را در دوره ای می دانیم.
5. استعمال مستمر مع وحدة المستعمل فیه[5] ، (مرحوم قزوینی اضافه می کند که این استعمال باید به همراه قرینه ای باشد مبنی بر اینکه همه این استعمالات ناشی از وضع است[6] ).
6. صحت اشتقاق؛ مثال: اَمَرَ حقیقت است در «امر کردن» و لذا می شود گفت یأمر و .. ولی مجاز است در معنای «کار» و لذا یأمر به معنای «کار می کند» نمی آید.[7]
7. شهرت.[8]
8. قیاس.[9]
ایشان سپس طرق علمیه را چنین بر می شمارد:
9. تبادر.[10]
10. عدم صحت سلب معنای حقیقی از لفظ.[11]
11. اطراد و شیوع.[12]
12. اختلاف الجمع؛ اگر معنای دوم با صیغه ای جمع بسته شود غیر از صیغه ای که معنای حقیقی را جمع می بندد.[13]
13. التزام التقیید، مثلاً اگر گفتیم «نار الحرب» معلوم می شود که اگر به جنگ می گویند: آتش مجاز است.
14. صحّت تقسیم؛ مثال: اگر دیدیم که لفظ «الف» بر مرد اطلاق می شود ولی بعد دیدیم این لفظ بما له المعنی، قابل تقسیم به زن و مرد است، می فهمیم حقیقت در مفهوم انسان است.[14]
15. استقراء[15]
16. قیاس؛ مرحوم قزوینی نام دیگر این نوع را «دوران» دانسته است. مثال: اگر نام شراب انگور، خمر است به سبب آنکه إسکار در شراب سیب هم هست، آن را هم حقیقة خمر به حساب می آوریم.
17. حسن استفهام، این علامت را سید مرتضی پذیرفته است. مثال: اگر کسی گفت چای بیاور و من پرسیدم کدام چای؟ سیاه یا سفید؟، معلوم می شود چای در هیچکدام مجاز نیست.[16]
مرحوم سید مجاهد بدون تقسیم به علمی و ظنی به هفت علامت (شماره های1 ، 6 ، 9 ، 11 ، 12 ، 13 و 14)، از این علائم اشاره کرده است و علاوه بر آنها 2 علامت را اضافه می کند:
18. نسیان المعنی؛[17] مثال: لفظ صلوة الآن در عرف متشرعه به معنای نماز است پس نمی دانیم آیا معنای اولیه متروک است یا هنوز به صورت مشترک لفظی باقی است، نسیان معنای اوّل، علامت مجاز بودن آن است.
19. اطلاق لفظ در معنای دوم متوقف بر همراهی معنای اول است. [18] مثال1: به مشتری نمی توان گفت بایع إلا اینکه همراه با معنای فروشنده باشد و بگویند بیّعان. مثال2: مکر درباره خدا قابل استعمال نیست إلا اینکه بگوییم «و مکروا و مکر الله» پس این لفظ درباره خدا مجاز است.
مرحوم سید علی قزوینی در تعلیقه بر معالم بر آنچه خواندیم، اموری را اضافه می کند، ضمن اینکه شماره های 1، 5، 6، 9، 10، 11، 12، 13، 14، 15و 16 را نیز مورد اشاره قرار می دهد.
20. تنصیص واضع؛ مثال: واضع به صراحت یا طور غیر صریح بگوید که فلان لفظ را در فلان معنی وضع کرده ام.[19]
21. تنصیص مردمی که به یک لغت تکلم می کنند.[20]
22. تنافر [یا: منافره، مناقضه، معارضه]؛ اگر لفظی (اسد) در دو معنی استعمال می شود ولی هر دو معنی به همراه قرینه است (اسدٌ یتکلم ـ اسدٌ یفترس) در این صورت اگر یکی از دو قرینه با آنچه از لفظ به ذهن می رسد، سازگار نیست (تکلّم) این تنافر علامت مجازیت معنای همراه آن است.[21]
23. أصالة الاستعمال[22] ، این اماره در کلمات گروهی دیگر با عنوان اصالة الحقیقه شناخته می شود.
از کلمات مرحوم میرزای شیرازی می توان یک علامت دیگر هم استفاده کرد:
24. اینکه لفظ فقط یک معنی داشته باشد.[23]
مرحوم اصفهانی در هدایة المسترشدین ضمن اشاره به شماره های 5، 9، 10، 11، 12، 13، 14، 15، 17، 19 و20 از علائم دیگری یاد می کند:
25. ورود لفظ در مقام بیان بدون قرینه، در حالیکه علم به معنای آن پیدا می کنیم.[24]
26. نبود هیچ علاقه ای بین معانی لفظ که بتواند باعث پیدایش مجاز شود.[25]
27. صحت استثناء؛ مثال: اگر از لفظی، استثناء شد، معلوم می شود که دارای معنای عام است مثلاً اگر شک داشتیم عالم به معنای عام است یا خاص، در صورتی که گفتیم «اکرم العالم إلا النحوی» معلوم می شود عالم معنای عام است.[26]
28. اصالة الوضع برای قدر مشترک : لفظی که در دو معنا که دارای قدر مشترک هستند استعمال می شود، چون اگر فقط در یکی حقیقت باشد، مجاز لازم می آید و اگر در هر دو حقیقت باشد، مشترک لفظی حاصل می شود و هر دو این امور، خلاف اصل است، می گوییم برای قدر مشترک وضع شده است.[27]