« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

91/07/01

بسم الله الرحمن الرحیم

ما می گوییم :

الف) درباره نظر مشهور در باب حقیقت و مجاز گفتنی است، خطیب قزوینی در «تلخیص المفتاح»[1] پس از تعریف حقیقت، مجاز را به «مفرد» و «مرکب» تقسیم می کند و مجاز مفرد را هم تقسیم می کند به «مرسل و استعاره». بنابر نظر او که همان نظر مشهور است، لفظ اگر در معنای موضوع له استعمال شد، «حقیقت» است و اگر در غیر موضوع له استعمال شد در حالیکه علاقه ای بین معنای موضوع له و معنای غیر موضوع له موجود است، «مجاز» است و اگر در غیر موضوع له استعمال شد و علاقه ای هم در بین نبود، «غلط» است و حال اگر علاقه مذکوره «مشابهت» است، «مجاز استعاره» است و اگر علاقه، مشابهت نیست، «مجاز مرسل» است.

«استعمال مرکب» هم عبارت است از اینکه جمله ای را در معنایی که از آن اراده کرده ایم، استعمال کنیم. حال در جمله «یک پا جلو می گذارد و یک پا عقب»، اگر مراد واقعاً همین کار است، این استعمال حقیقی جمله است و اگر مراد تردید داشتن است این جا، استعمال مجازی جمله است و اگر مراد «خوردن آب» است، استعمال غلطِ جمله است.

توجه شود که : از زمره استعمالات حقیقی، «کنایه» است. کنایه عبارت است از اینکه «لفظی استعمال می شود و در عین حال که معنای موضوع له آن اراده می شود، لازم آن هم اراده می شود.» مثلا وقتی می گوییم «زیدٌ طویل النجاد» (غلاف شمشیر زید، بلند است)، واقعاً معنای موضوع له اراده شده و در عین حال لازمه آن که بلندی قامت اوست هم اراده شده است.[2]

البته مرحوم شیخ محمد رضا اصفهانی می نویسد برخی از ادبا، کنایه را قسم دیگری در قبال حقیقت و مجاز بر می شمارند و آن را از اقسام حقیقت نمی دانند:

«المحققون من علماء البيان زادوا قسما آخر، و هو الكناية، و عرّفوها بلفظ أريد به لازم معناه مع جواز إرادته، فأخرجوها عن حدّ الحقيقة بكونها مستعملة في غير ما وضع له، و عن المجاز لاعتبارهم فيه [فی المجاز] القرينة المعاندة، و جعلها بعضهم من أقسام الحقيقة»[3]

پس باید توجه داشت که در مجاز، لفظ در غیر موضوع له استعمال می شود در حالیکه در معنای اولی کنایه، لفظ در موضوع له استعمال می شود ولی غیر موضوع له هم از آن اراده می شود.

نکته دیگری که لازم است به آن توجه کنیم آنکه تفتازانی در «کتاب المطول» علاقه هایی که برای مجاز مرسل لحاظ شده است را بیست و پنج علاقه بر می شمارد. از جمله آنها علاقه «علت و معلول»، علاقه «جزء و کل» و .. می باشد.

 

در اینجا مناسب است به برخی از تعریف هایی که اصولیون از «حقیقت و مجاز» ارائه کرده اند و همه آنها با تعریف مشهور سازگار است، اشاره کنیم:

    1. الذریعة : «اللفظ الموصوف بأنه حقیقة هو ما أرید به ما وضع ذلک لإفادته إما فی لغة أو عرف أو شرع ... و حدّ المجاز هو اللفظ الذی أرید به ما لم یوضع لإفادته فی لغة و لا عرف و لا شرع.»

    2. العدة : «حدّ الحقیقة هو ما أفید به ما وضع له فی اللغة و من حقه أن یکون لفظه منتظماً لمعناه من غیر زیادة و لا نقصان و لا نقل إلی غیر موضعه؛ و أمّا المجاز فهو ما أفید به ما لم یوضع له فی اللغة و من حقّه أن یکون لفظه لا ینتظم معناه إما بزیادة أو نقصان أو بوضعه فی غیر موضعه.»

    3. الغنیة : «الحقیقة عبارة عن اللفظ الذی أرید به ما وضع لإفادته إما فی لغة أو عرف أو شرع و المجاز بالعکس من ذلک.»

    4. المعارج : «أظهر ما قیل فی الحقیقة هو کل لفظة أفید بها ما وضعت له فی أصل الاصطلاح الذی وقع التخاطب به و المجاز هو کل لفظة أفید بها ما وضعت له فی أصل الاصطلاح الذی وقع التخاطب به لعلاقة بینهما.»

    5. المبادی : «الحقیقة استعمال اللفظ فیما وضع له فی اصطلاح الذی وقع به التخاطب و المجاز استعماله فی غیر ما وضع له فی أصل تلک المواضعة.»

    6. التهذیب : «المراد من الحقیقة اللفظ المستعمل فیما وضع له فی اللغة التی وقع المخاطبة بها و المجاز اللفظ المستعمل فی غیر ما وضع له لأجل مناسبة لما وضع له اللفظ.»

    7. النهایة : «إعلم أن الحقیقة و المجاز متقابلان و حدّ أحدهما یغنی عن الآخر و قد اختلف الناس فی حدّ الحقیقة فقال الشیخان ابو علی و أبوهاشم الحقیقة ما انتظم لفظها معناها من غیر زیادة و لا نقصان و [ولا] النقل؛ و اختاره أبوعبدالله البصری أولا و حینئذ یکون المجاز هو الذی لا ینتظم لفظه معناه إما لزیادة أو نقصان أو نقل.»

    8. ابوعبدالله بصری (به نقل از فخر المحققین) : «الحقیقة ما افید به ما وضعت له و المجاز ما أفید به غیر ما وضع له.»

    9. ابوعبدالله بصری (به نقل از ابوالحسین بصری) : «أن الحقیقة هی ما أفید به ما وضع له فی اللغة التی یتکلم المرء بها سواء کان ذلک فی أصل اللغة أو فی عرف الشرع أو فی عرف الاستعمال.»

    10. ابن جنی : الحقیقة ما أقرت فی الاستعمال علی أصل وضعه فی اللغة و المجاز ما کان بضده.»

    11. عبدالقاهر : «الحقیقة کل کلمة أرید بها عین ما وقعت له فی وضع واضع وقوعاً لا یستند فیه إلی غیره کالأسد للبهیمة المخصوصة و المجاز کلما أرید بها غیر ما وقعت له فی وضع واضعها للملاحظة بین الثانی و الاول.»

    12. ابوالحسین بصری : «الحقیقة ما أفید بها ما وضعت له فی أصل الاصطلاح الذی وقع التخاطب به و المجاز ما أفید به معنی مصطلحا علیه غیر ما اصطلح علیه فی أصل تلک المواضعة التی وقع التخاطب بها لعلاقة بینه و بین الأول و الأخیر لم یذکره و لابدّ منه و إلا کان وضعاً جدیداً.»

    13. المنیة : «الحقیقة اللفظ المستعمل فیما وضع له فی اللغة التی وقعت المخاطبة بها من حیث هو کذلک و المجاز اللفظ المستعمل فی غیر ما وضع له فی اللغة التی وقعت بها المخاطبة لأجل مناسبة لما وضع له من حیث هو کذلک.»

    14. الزبدة : «الحقیقة لفظ مستعمل فی وضع أول و المجاز فی غیره»

    15. الإحکام : «الحقیقة فی اصطلاح الاصولیین هو اللفظ المستعمل فیما وضع له أولا فی اللغة کالأسد المستعمل فی الحیوان الشجاع العریض العالی و الإنسان فی الحیوان الناطق و إن شئت أن تحمل الحقیقة علی وجه یعمّ الحقیقة العرفیة و الشرعیة؛ قلت: الحقیقة هی اللفظ المستعمل فیما وضع له أولا فی الاصطلاح الذی وقع به التخاطب و أما المجاز فهو مخصوص فی اصطلاح الاصولیین بانتقال اللفظ من جهة الحقیقة إلی غیرها و من اعتقد کون المجاز وضعیّا قال فی حدّه هو اللفظ المتواضع علی استعماله فی غیر ما وضع له أولا فی اللغة لما بینهما من التعلق و من لم یعتقد کونه وضعیّا أبقی الحد بحاله و أبدل المتواضع علیه بالمستعمل و إن أردت تحدیده علی وجه یعمّ المجاز العرفی و الشرعی قلت: اللفظ المتواضع علی استعماله أو المستعمل فی غیر ما وضع له فی الاصطلاح الذی به التخاطب لما بینهما من التعلق.»

    16. مختصر المعانی : «الحقیقة، اللفظ المستعمل فی وضع أول و المجاز، المستعمل فی غیر وضع أول علی وجه یصحّ.»

    17. مختصر المفتاح : «الحقیقة الکلمة المستعملة فیما وضعت له فی اصطلاح به التخاطب و المجاز المفرد هو الکلمة المستعملة فی غیر ما وضعت له فی اصطلاح به التخاطب علی وجه یصح.»

    18. المطول : «الحقیقة الکلمة المستعملة فیما وضعت له فی اصطلاح به التخاطب و المجاز المفرد هو الکلمة المستعملة فی غیر ما وضعت له فی اصطلاح به التخاطب علی وجه یصح مع قرینة عدم إرادته.»

    19. القوانین : «اللفظ إن استعمل فیما وضع له من حیث هو کذلک فحقیقة و غیره لعلاقة المجاز»[4]

گفتنی است تعاریف فوق در کتاب «مفاتیح الاصول» (ص 30) نیز آمده است.

مرحوم سید محمد مجاهد، پس از نقل اقوال می نویسد:

«یبنغی التنبیه علی أمرین الأول : إعلم أنه قد استفيد من هذه التعاريف أن اللفظ الموضوع للمعنى لا يوصف بالحقيقة و المجاز قبل الاستعمال و قد صرّح به العلامة و لكنه قال هو نادر بل لا يوجد لعدم معظم فوائد الوضع.

الثاني اعلم أن الأعلام الشخصية كزيد و عمرو و بكر لا تتصف بالحقيقة اللغوية و لا بالمجاز أما الأول فلأن الوضع فيها ليس من الواضع للغة بل من آحاد الأشخاص فإن زيدا مثلا لم يضعه واضع اللغة للمسمى به بل وضعه والده له و هو واضح فلا يكون حقيقة لغوية لأن الشرط فيها أن يكون الوضع مستندا إلى واضع اللغة فتأمل و أما الثاني فلأنّ الاستعمال في معانيها ليس باعتبار المناسبة للمعنى اللغوي و لعل من قال إن الأعلام لا تتصف بالحقيقة و المجاز كالرازي و الآمدي على ما حكي أراد ما ذكرناه و إلا فلا معنى لنفي كونها حقائق في معانيها المستعملة هي فيها لصدق تعريف الحقيقة عليها كما لا يخفى و قد صرّح بما ذكرناه السيد عميد الدين و حكي عن الغزالي في متلمح الصفة دعوى اتصافها بالمجازية و لعل الوجه فيه أن أكثرها منقول عن اللغة إلى معانيها المتعارفة بل كلها على ما حكي عن سيبويه من أن الأعلام كلها منقولة فتكون مجازات و فيه نظر واضح»[5]

توضیح :

    1. قبل از استعمال، لفظ به «حقیقت یا مجاز» بودن متصف نمی شود.

    2. استعمال اعلام شخصیه در معنای خودشان، نه حقیقت است و نه مجاز؛ چراکه:

    3. واضعِ آنها، واضع لغت نبوده، پس حقیقت نیست.

    4. مناسبتی بین معنای لغوی با معنای علم نبوده، پس مجاز نیست.

    5. و اینکه رازی و آمدی می گویند استعمال اعلام شخصیه، حقیقت و مجاز نیست، به همین مطالب اشاره دارند.

    6. البته غزالی این استعمال ها را «مجاز» می داند که ظاهرا به خاطر آن است که اینها اکثراً منقول هستند چنانکه از سیبویه، همین مطلب حکایت شده است.

**

ب) در قبال مشهور، برخی به عقیده دیگری درباره مجاز و حقیقت قائل شده اند. تفتازانی در شرح این قول می نویسد:

«و قیل إنّها ای الإستعارة مجاز عقلی بمعنی أن التصرف فی امر عقلی لا لغوی، لأنّها لما لم تطلق علی المشبّه الا بعد ادّعاء دخوله أی دخول المشبّه فی جنس المشبّه به بأن جعل الرجل الشجاع فرداً من أفراد الاسد کان استعمالها أی الاستعارة فی المشبه استعمالاً فیما وضعت له»[6]

توضیح :

    1. برخی [سکّاکی] می گویند، «استعاره» مجاز عقلی است.

    2. به این معنی که در استعاره، ما در لغت تصرف نمی کنیم ـ به اینکه آن را در غیر موضوع له استعمال کنیم ـ بلکه در امر عقلی تصرف می کنیم.

    3. به این صورت : اگر ما به رجل شجاع (مشبّه) می گوییم: «اسد» (مشبّه به)، این اطلاق پس از آن است که ادّعا کرده ایم که رجل شجاع، فردی از افراد جنس اسد است.

 

شیخنا الاستاد مرحوم فاضل لنکرانی، کلام سکّاکی را در ضمن اشکال و جوابی، تکمیل کرده اند:

«اشکال: در رابطه با اعلام شخصیه اشکال باقی است، زیرا اعلام شخصیه برای معنای کلی وضع نشده اند تا بتوان برای آنها مصداقی ادّعایی درست کرد، مثلا لفظ «حاتم» را که از ابتداء برای شخص خاصی وضع شده است چگونه در دیگران به صورت استعاره به کار می برید؟

توجیه کلام سکّاکی : برای دفع اشکال فوق، ناچاریم توجیه دیگری در کلام سکّاکی مرتکب شویم و بگوییم: در مورد اعلام شخصیه به جای «فردیت ادّعائیة» باید «عینیت ادّعائیه» بگذاریم. «عینیّت ادّعائیه» به این معناست که وقتی «زید» در جود و سخاوت به حدّ بالایی رسیده است، به او کلمه «حاتم» را اطلاق کنیم به این کیفیت که «حاتم» را در معنای خودش استعمال کرده ولی ادّعا می کنیم «زید، همان حاتم است». و کسی خیال نکند «حاتم» در یک معنای کلی استعمال شده است چون اگر در معنای کلی استعمال شده بود باید ملتزم شویم که استعمال آن از ابتدای امر، استعمال در غیر ما وضع له بود است زیرا ما مشاهده می کنیم «حاتم» در شخص استعمال می شود، پس از اول برای شخص استعمال شده است نه بر معنای کلی. در نتیجه راهی جز «ادّعای عینیت» نداریم. مثل اطلاق «بوعلی» بر کسی که در فلسفه مهارت دارد. در این جا نیز ادّعای عینیت مطرح است نه اینکه گفته شود: بو علی در یک معنای کلی استعمال شده است.» [7]

ما می گوییم :

اینکه مرحوم فاضل به «عینیت ادّعایی» در اعلام شخصیه قائل شده اند، بر گرفته از کلام استادشان امام راحل (س) است.[8] در این باره بیشتر سخن خواهیم گفت.

 


[1] . تلخیص المفتاح : ج1 ص64.
[2] . مختصر المعانی : ج2 ص123.
[3] . وقایة الاذهان : ص101.
[4] . المطول : ص13.
[5] . مفاتیح الاصول : ص30 و 31.
[6] . شرح المختصر : ج2 ص70.
[7] . اصول فقه شیعه : ج1 ص417 / سیری کامل در اصول فقه شیعه : ج1 ص529 و 530.
[8] . ن ک : مناهج الوصول ج1 ص105.
logo