« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

91/03/01

بسم الله الرحمن الرحیم

12345678910111213141234567891011121314

«موصولات»

درباره موصولات، بزرگان وضع را همان گونه دانسته اند که در اسماء اشاره دانسته اند.

مرحوم عراقی :

«موضوعه لمعان مقترنة بما یفرض صلة لها و قد یکون ذلک المعنی المبهم معهوداً بتلک الصلة عند المخاطب کما تقول: جاء الیوم من رأیته أمس و قد لا یکون معهوداً بها کما تقول: «أکرم الذی یزورک»»[1]

نکته : مرحوم شیخ محمد تقی بروجردی در «نهایة الافکار» ـ بر خلاف آنچه از متن بدایع الافکار خواندیم ـ تصریح دارند که در موصولات باید «معهودیت» موجود باشد.[2]

مرحوم آیت الله سید حسین بروجردی :

«و الحاصل : أن جميع المبهمات قد وضعت بإزاء الإشارة، لتوجد بسببها الإشارة إلى أمور متعينة في حد ذاتها، إما تعينا خارجيا كما في الأغلب، أو ذكريا كما في ضمير الغائب، أو وصفيا كما في الموصولات، حيث انه يشار بها إلى ما يصدق عليه مضمون الصلة، و لأجل ذلك يستفاد من الموصولات العموم بتبع عموم الصلة، فهذه هي أنواع الألفاظ المستعملة في المعاني.» [3]

نکته 1 : ایشان در ادامه تصریح می کند که مرادشان از «بازاء الاشارة» آن نیست که معنای «هذا رجلٌ» چنین باشد: «ایجاد الاشارة رجلٌ» ؛ بلکه مرادشان آن است که «هذا» آلت ایجاد اشاره است و با استعمال آن، اشاره ایجاد می شود. (همانند آنچه از امام درباره اسماء اشاره خواندیم)

نکته 2 : اینکه مرحوم عراقی می فرماید معنای موصولات «مبهم» است با اینکه مرحوم بروجردی می گویند «معانی متعیّنه وصفیه» قابل جمع است چراکه: سابقاً گفتیم در هر اشاره لازم است مشارٌ الیه معین باشد و اشاره به آنچه من جمیع الجهات مبهم است، ممکن نیست؛ اما اگر از جهتی مشارٌ الیه معین بود، می شود به آن اشاره کرد. مثلا می گوییم: «آن را بیاور» در حالیکه هیچ چیز آن را نمی شناسیم جز اینکه می دانیم یک موجودی در آن جا هست ولی همین «شناخت» یک جهت معلوم در آن پدید می آورد.

حال مراد مرحوم عراقی از «ابهام» آن است که معنای موصولات «بدون صله» (یعنی وصف) مبهم است. هر چند صله به سبب آنکه وصف است، نوعی «تعیّن وصفی» در آن پدید می آورد. و این همان است که مرحوم بروجردی به آن توجه می دهد. البته از جهات دیگر این دو مبنا با هم اختلاف دارند.

مرحوم خویی : متعرض بحث موصولات نشده است. (البته در بحث اسماء اشاره می نویسند: «الاسماء الاشارة و الضمایر و نحوهما»[4]

مرحوم آخوند : متعرض بحث موصولات نشده است.

آیت الله وحید :

«اما الموصولات فموضوعة للاشارة کذلک (مثل اسماء اشاره) غیر أنها للاشارة الی المبهم»[5]

توضیح : همان مبنای امام خمینی و مرحوم بروجردی در اسماء اشاره را ایشان در موصولات هم پذیرفته است.

مرحوم اصفهانی : متعرض بحث موصولات نشده است.

مرحوم نائینی : متعرض بحث موصولات نشده است. (ایشان اصلا هیچکدام از مبهمات را بحث نکرده است)

آیت الله فاضل : متعرض بحث نشده است.

اما مبنای امام خمینی : ایشان در «مناهج الوصول» همه موصولات را هم حکم می دانند و می نویسند:

«و أمّا الموصولات : فيحتمل أن تكون موضوعة لإيجاد الإشارة إلى مبهم متوقَّع رفعُ إبهامه بحيث يكون عملها أمرين: أحدهما أصل الإشارة، و ثانيهما إفهام المشار إليه المتوقّع للتوصيف لا بما أنّه مشار إليه. و يمكن أن تكون موضوعة لنفس الإشارة إلى المبهم الكذائي حتّى تكون كأسماء الإشارة، و تفترق عنها بالمشار إليه، كما تفترق أسماء الإشارة عن ضمائر الغيبة به. و لا يبعد أن يكون الأوّل متبادراً و ان كان تصوّره لا يخلو من صعوبة، لكنّه غير ممتنع.»[6]

توضیح :

    1. در مورد موصولات دو احتمال وجود دارد:

    2. ممکن است وضع شده باشند برای ایجاد اشاره به مبهمی که انتظار داریم ابهام آن به وسیله «صله» رفع شود.

    3. طبق این مبنا، موصول ـ مثل الذی ـ دو کار انجام می دهد. یکی، «ایجاد اشاره» می کند و دوم آنکه مشارٌ الیه ای که انتطار داریم توصیف شود را می فهماند. (مشارٌ الیه به تنهایی را نمی فهماند بلکه آن مشارالیهی که انتظار وصف آن می رود) [پس «الذی» یعنی «آن + چیزی که»]

    4. و ممکن است وضع شده باشند برای اشاره (و در این صورت فقط بر اشاره دلالت می کند و بس) [پس «الذی» یعنی «آن»]

    5. در این فرض، فرقی که موصولات با اسماء اشاره دارند صرفاً به این است که «هذا» به «رجل معین» اشاره می کند ولی موصول به معنای «مبهم» اشاره دارند.[و همانطور که رجل یعنی مشارٌ الیه داخل در موضوع له اسماء اشاره نبود، «چیزی» (= معنای مبهم) هم در معنای موصول داخل نیست.] کما اینکه ضمایر غایب به مشارٌ الیه غایب اشاره می کنند.

    6. بعید نیست که متبادر از موصول همان معنای اول باشد. هر چند تصور آن سخت ولی غیر محال است.

 


[1] . بدایع الافکار ؛ ج1 ص76.
[2] . نهایة الافکار ؛ ج1 ص60.
[3] . نهایة الاصول ؛ ج1 ص26.
[4] . المحاضرات ؛ ج1 ص91.
[5] . تحقیق الاصول ؛ ج1 ص167.
[6] . مناهج الوصول ؛ ج1 ص98.
logo