« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

91/02/25

بسم الله الرحمن الرحیم



 

12345678910111213141234567891011121314

 

ضمایر

قبل از طرح بحث ، لازم است توجه داشته باشیم که ممکن است وضع در ضمایر غایب و ضمایر حاضر، متفاوت باشد و لذا آنها را مجزّی بحث می کنیم.

حال از آنچه در بحث اسماء اشاره گفتیم، مبنای بزرگان درباره ضمایر غایب، معلوم شد.

     حضرت امام : ضمایر غایب، وضع شده اند برای ایجاد اشاره به (مثلا) مفرد مذکر غایب

     آخوند : مرحوم آخوند هم به صراحت حکم ضمایر را همانند حکم اسماء اشاره می داند. [کفایة]

     مرحوم خویی : ضمایر غایب، وضع شده اند برای «قصد تفهیم معنایشان مقترناً بالاشاره»

     مرحوم اصفهانی : «ضمایر وضع شده برای نفس المعنی عند تعلق الاشارة به خارجاً او ذهناً»[1]

     مرحوم عراقی :

«الضمائر قد یتوهم: تارة أنها موضوعة بالوضع العام لخصوص مرجعها

و أخری أنها موضوعة بالوضع العام أیضاً [از حیث عموم وضع] لمعنی متخصص بکونه غائباً و مخاطباً أو متکلما.

 

و ثالثة أنها موضوعة بالوضع العام و ان الموضوع له عام ایضا مع اشتراط الواضع أن یستعمل الضمیر فی معناه فی حال کونه غائباً او فی حال کونه مخاطباً او فی حال کونه متکلماً هذا.

و لکن التحقیق انها موضوعة لمعان مبهمة مقترنة بالغیبة أو الخطاب أو التکلم و اما الاقوال الأخری فیظهر فسادها مما سبق فی أسماء الاشارة»[2]

توضیح :

    1. درباره ضمایر، گروهی می گویند: «وضع عام ؛ موضوع له خاص» است و موضوع له مصادیق معنی (مثلا در «هو» مصادیق مفرد مذکر) است.

    2. گروهی می گویند «وضع عام ؛ موضوع له عام» است و موضوع له «معنای عام» است به قید «غایب بودن» [در ضمایر غایب] یعنی «هو» وضع شده است برای مفهوم کلی «مفرد مذکر غایب»

    3. گروهی می گویند «وضع عام ؛ موضوع له عام» است، (مثل قول دوم) در حالیکه واضع شرط کرده است که «هو» را در مورد مفرد مذکر در حالی که «غایب» است، استعمال کنیم. [مبنای مرحوم آخوند]

    4. اما هر سه قول باطل است و ضمایر وضع شده اند برای «معانی مبهم» در حالیکه مقترن است به غیبت یا خطاب یا تکلّم.

ما می گوییم :

الف) مرحوم عراقی ـ همانند آنچه ما گفتیم ـ «وضع عام ؛ موضوع له خاص» را ممتنع می دانستند.

ب) مراد مرحوم عراقی چیست؟ ایشان دو قید را در موضوع له ضمایر (و قبل از آن، در اسماء اشاره) آورده است: «مبهم بودن معنی» و «اقتران به غیبت»؛ حال مراد ایشان چیست؟

ایشان در توضیح «ابهام معنی» می نویسد:

«المقام الثالث فی شرح مبهمات الاسماء کأسماء الاشارة و الضمائر و الموصولات و بیان أن وضعها بأیّ نحو من أنحاء الوضع و البحث عنها یکون فی جهات:

الجهة الاولی : فی شرح معانیها و مفادها لا یخفی أن هذه الاسماء تشترک فی امر و تفترق فی امور فأمّا ما تشترک فیه فهو أنها حسبما یتبادر منها و یشهد له تعبیر أهل العربیة عنها بالمبهمات موضوعة لمعان مبهمة تنطبق علی مصادیقها المفصلة و یصدق علی الموجود الخارجی باعتبار وجود حصة منه فیه و المعنی المبهم یصدق علی الموجود الخارجی لا باعتبار وجود حصة منه فیه إذ لا معنی لتحصصه مع کونه مبهما من جمیع الخصوصیات الذاتیة و العرضیة بل هو یکون علی نحو المعنی المتصور من الشبح المرأی من بعید المنطبق علیه [معنی بر آن شبح منطبق می شود] بما هو علیه من الخصوصیات المشخصة و من خصوصیات کونها مبهمة استعدادها للانطباق و الصدق علی کل ما یصلح لها من الموجودات الذهنیة او الخارجیة المشخصة و احتیاجها الی ما یرفع ابهامها لتقع موقع الإفادة و الاستفادة بها فی المحاورة کاحتیاج اسماء الموصول الی الصلة و ضمیر الغیبة الی مرجع یرجع الیه و اسم الاشارة الی ذکر المشار الیه اما قبله کما تقول «رأیت رجلا بالأمس» و ذلک خیر من «رأیت» او بعده کما تقول «هذا زید» او «هذا الرجل اکرمنی بالامس» (و لهذا یطلق اهل العربیة عطف البیان علی المعرف باللام المذکور بعد اسم الاشارة) أو الی اشارة المتکلم بیده أو بشیء آخر من أعضائه الی من یستعمل فیه اسم الاشارة لیرفع ابهامه باشارته الحسیة فیقول «اذا جائنی بالامس مشیراً بیده الی شخص حاضر»»[3]

توضیح :

    1. اسماء اشاره، ضمایر و موصولات که در زبان عربی به «مبهمات» مشهور شده اند در یک نکته با هم مشترک هستند و آن هم «ابهام» در معنی است.

    2. معانی مبهمه بر مصادیق متعدد و روشن [مفصل] منطبق می شوند ولی نه از باب انطباق کلی بر فرد (چراکه انطباق بر فرد به این سبب است که حصه ای از کلی در فرد موجود است در حالیکه حصه ای از معنای مبهم در فرد موجود نیست چون معنای مبهم از همه جهات، مبهم است و نمی تواند در هیچ فردی موجود باشد) بلکه:

    3. نحوه انطباق معنای مبهم بر مصادیق و افراد خارجی، از باب انطابق بر هر فرد متصور است [یعنی از باب انطباق بر فرد مردد]

    4. معنای مبهم که بر «شبح» منطبق می شود، دارای خصوصیتی است که از آن جمله، آن است که این معنی این استعداد را دارد که می توان آن را بر هر موجود ذهنی و یا خارجی منطبق کرد.

    5. و از زمره خصوصیات این معنای مبهم آن است که محتاج چیزی است که آن را از ابهام درآورد؛ چنانکه در اسماء اشاره باید قبل (رأیت رجلا و ذلک خیر من رأیت) یا بعد از آن (هذا زیدٌ) به کار برده شود. (و لذا در هذا الکتاب لاریب فیه، به «الکتاب»، عطف بیان می گویند) و یا همراه با اسماء اشاره، «اشاره خارجیه» باشد.

پس : از آنچه خواندیم معلوم می شود که مراد مرحوم عراقی از ابهام، «فرد مردد» است یعنی این الفاظ وضع شده اند برای «مفهوم جزئی» ای که قابلیت صدق بر کثیرین دارد از این جهت که احتمال دارد با فرد جزئی منطبق شود.

إن قلت: اگر «هذا» برای چنین معنای مبهمی وضع شده است (که هیچ خصوصیتی ذاتی و عرضی در آن دخیل نیست) پس چرا نمی توان گفت «هذا هندٌ» یا «هذا زیدٌ و عمروٌ» یا چرا «انت» را به جای «هو» نمی توان به کار برد؟

قلت: عدم امکان استعمال در این موارد، ناشی از قید دوم (مقترنه) است.


[1] . نهایة الدرایة ج1 ص64.
[2] . بدایع الافکار ؛ ج1 ص79.
[3] . بدایع الافکار ؛ ص70 و 71.
logo