91/02/03
بسم الله الرحمن الرحیم
نوع سوم) قضایای سالبه:
حضرت امام درباره این قضایا می نویسد:
«و ممّا ذكرنا يتّضح حال السوالب فإنّ في حمليّتها يدلّ حرف السلب على سلب الهوهويّة، فيرد على الحمل، «فيكون مفاد السوالب سلب الحمل، لا حمل السلب أو حمل هو السلب كما يتوهّم، فقولنا: «زيد إنسان» حملٌ يدلّ على الهوهويّة، و «زيد ليس بحجر» سلب حمل يدلّ على نفي الهوهويّة، و أمّا السوالب الحمليّة بالتأويل - كقولنا: «زيد ليس في الدار» و «عمرو ليس له البياض» - فحرف السلب يَرِد على الكون الرابط، فيُسلَب به الكينونة في الدار.»[1]
توضیح :
1. در حملیه های غیر مؤوله، حرف سلب دلالت می کند بر سلب هوهویت و لذا بر «حمل» وارد شده و بر «سلب الحمل» دلالت دارد و نه «حمل السلب» و نه حملی که سلب است (هوهویت زید و أبیض، نیست، نه اینکه: عدم هوهویت زید و أبیض، هست و نه اینکه هوهویت بین زید و عدم أبیض هست.)
2. امّا در حملیه های مؤوله، حرف سلب، نفی می کند نسبت (وجود رابط) را.
نکته: «حملی که سلب است» که در کلام امام خمینی مطرح شده است (و با تعبیر «کما یتوهم» به آن اشاره شده) مطلبی است که مرحوم بروجردی طرح کرده اند.
حضرت امام در تقریر کلام مرحوم بروجردی می نویسد:
«ثمّ لا يخفى: أنّ النسبة السلبيّة - كالنسبة الإيجابيّة - نسبة برأسها، لا كما قيل من أنّ السلب في السلبيّات وارد على النسبة الإيجابية، و يعتبر في القضيّة السالبة الإيجاب أوّلاً، ثمّ يرد السلب عليه، و يكون أجزاء القضيّة أربعة. فإنّه خلاف الوجدان في السالبات، بل القضيّة السالبة مركّبة من ثلاثة أجزاء كالموجبة، و النسبة السلبيّة نسبة بسيطة كالإيجابيّة»[2]
توضیح :
1. نسبت سلبیه هم نسبت است.
2. نه آنکه سلب بر نسبت وارد شود به این نحوه که قضیه سالبه در ابتدا به نحوه قضیه موجبه لحاظ شود و سپس سلب بر آن وارد شود. لذا اجزاء قضیه چهار جزء باشد (موضوع، محمول، نسبت، سلب).
3. بلکه قضیه سالبه 3 جزء دارد (موضوع، محمول و نسبتی که عبارت است از سلب).
حضرت امام در کتاب «الاستصحاب»، مفصلاً به بحث قضایای سالبه اشاره کرده اند و در همان جا به مطلب مرحوم بروجردی هم اشاره دارند و می نویسند:
«أنَّ النسبة السلبيّة ليست نسبة برأسها مقابلة للنسبة الإيجابيّة، كما عليه المُتأخّرون من أهل النظر؛ لأنَّ حرف السلب آلة لسلب المحمول عن الموضوع، لا لنسبة إليه، فمفاد السوالب ليس إلّا سلب المحمول عن الموضوع، و حرف السلب ليس إلّا آلة لسلبه عنه، فإذا لوحظ الواقع يرى أنَّه ليس بين المحمول و الموضوع نسبة؛ أي لا يكون المحمول حاصلًا للموضوع، فلا نسبة بينهما، فإنَّها مُنتزعة من حصوله له.»[3]
ایشان در کتاب «الاستصحاب» مفصلاً به اقسام مختلف «سالبه» اشاره کرده اند و ضمن تقسیمات مختلف، کلامشان در اینجا را تأکید کرده اند.
جمع بندی فرمایش امام در جملات حملیه اسمیه :
حضرت امام مطلب خویش را سپس چنین جمع بندی می کنند:
« فاتّضح ممّا ذكرنا: أنّ ما اشتهر بينهم- من أنّ الخبر ما كان لنسبته خارج تطابقه أو لا تطابقه - فاسد في الحمليّات التي لا تتخلّلها الأداة؛ لعدم تعقّل نسبة واقعيّة لجُلّها؛ للزوم التوالي الفاسدة مع تحقّق النسبة؛ من تخلّل الإضافة بين الشيء و نفسه، و بين الماهيّة و الوجود، و بين الشيء و مصداقه الذاتي، و لزوم كون الوجود زائداً على الماهيّة في الخارج، و كون الإمكان و الشيئيّة من الامور العامّة زائدين على الموضوعات في الخارج، إلى غير ذلك ممّا برهن على امتناعه في محلّه.
و ما يتصوّر فيه النسبة كالهليّات المركّبة؛ فلأنّ القضيّة لا تحكي عن النسبة بل عن الهوهويّة، و يكون الحمل في لحاظ الوحدة، لا العروض و اعتبار النسبة بين الموضوع و المحمول، و سيأتي في المشتقّ ما يوضّح ذلك. و كذا ما ذكر فاسد في السوالب المحصّلة مطلقاً؛ لأنّ حرف السلب فيها آلة لسلب الهوهويّة في الحمليّات الصريحة، و لسلب الكون الرابط في الحمليّات المؤوّلة، فلا يكون للسوالب نسبة بين الموضوع و المحمول بحسب الواقع.
فعلم أنّ ما اشتهر [من] أنّ القضيّة متقوّمة بالنسبة، و أنّ التصديق هو الإذعان بالنسبة، و أنّ المحمول متأخّر عن الموضوع، ممّا لا أصل لها.»[4]
توضیح :
1. اینکه می گویند در قضایای غیر مؤوله، هیأت جمله خبریه دارای نسبتی است که آن نسبت نیز دارای خارج است (که گاه با خارج مطابق است و گاه مطابق نیست) غلط است (بلکه هیأت دلالت بر هوهویت می کند)
2. چرا که در مقابل این قضایا، اکثراً (غیر از امثال زیدٌ قائم = حمل شایع، مصداق غیر ذاتی) نسبتی در واقع نیست، چراکه اگر قائل به نسبت واقعیه شویم توالی فاسده زیر حاصل می آید:
الف) بین شیء و خودش نسبت برقرار می شود. (زید زیدٌ)
ب) بین ماهیت و وجود نسبت برقرار می شود. (زیدٌ موجودٌ)
ج) بین شیء و مصداق ذاتی اش نسبت برقرار می شود. (زیدٌ انسان)
د) ماهیت در عالم عین زائد و مغایر با وجودش باشد. (زیدٌ موجود)
هـ) امکان و شیئیت و .. در عالم خارج مغایر با موضوعاتشان باشند. (زیدٌ ممکن)
3. امّا در امثال «زید قائم» هم قضیه از نسبت حکایت نمی کند بلکه در اینها هم قضیه دلالت بر هوهویت دارد. (هوهویت بین موضوع و محمول).
4. در سالبه های محصله غیر مؤوله (در مقابل معدولة المحمول= «زیدٌ غیر قائم» یا معدولة الموضوع= «غیر زید قائم») مثل «زیدٌ لیس بقائم» هم قضیه دلالت می کند بر سلب هوهویت.
5. و در سالبه های محصلة مؤولة هم دلالت می کند بر سلب نسبت.
6. پس اینکه می گویند: «همه قضایا دارای نسبت هستند» غلط است.
7. و اینکه می گویند: «تصدیق اذعان به نسبت است» غلط است. (چراکه در مواردی اذعان به هوهویت است)
8. اینکه می گویند «محمول متأخر از موضوع است» غلط است. (چراکه بین آنها هوهویت است یعنی هم زمان هستند)
حضرت امام در جلد دوم «مناهج الوصول» نیز به این جمع بندی اشاره دارند:
«قد تقدّم في وضع الهيئات أنّ القضايا على قسمين: حمليّة غير مُؤوّلة، و حمليّة مُؤوّلة.
و القسم الأوّل لا يشتمل على النسبة، لا موجباتها و لا سوالبها، بل تحكي القضيّة بهيئتها عن الهوهويّة إيجاباً أو سلباً، كقوله: «الإنسان حيوان ناطق»، و «زيد إنسان، أو موجود، أو أبيض»، و أضرابها.
و القسم الثاني يشتمل على النسبة، لكن موجباتها تحكي عن تحقّق النسبة الواقعيّة، و في السوالب تتخلّل أداة النسبة لورود السلب عليها، فتحكي السوالب عن عدم تحقّقها واقعاً، فـ «زيد على السطح» يحكي عن تحقّق النسبة و الكون الرابط، و «زيد ليس على السطح» عن عدمه.
و لا يخفى أنّ الكون الرابط يختصّ بموجبات تلك القضايا، و أمّا القسم الأوّل فلا يشتمل عليه و لا يحكي عنه؛ لعدم تحقُّق النسبة و الكون الرابط بين الشيء و نفسه أو متّحداته. و كذا السوالب لا تحكي عنهما، بل تدلّ على رفعهما و قطعهما.»[5]