« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

91/01/29

بسم الله الرحمن الرحیم

ب) آنها که وضع را در «جملات خبریه» یکسان نمی دانند.

ب – 1) امام خمینی :

ایشان در «مناهج الاصول» می نویسد:

«ليس للهيئات أيضا ميزان كليّ و ضابطة واحدة كما سيتّضح لك، فلا بدّ من البحث عن مهمّاتها و تميّز حال بعضها عن بعض»[1]

توضیح : همه هیأت ها دارای ضابطه یکسان نیستند.

 

یکم) موجبه غیر مؤوله :

ایشان هیأت های تامه خبریه را به انواع مختلف تقسیم می کند.

«فمنها: هيئة القضيّة الخبريّة الحمليّة التي لا يتخلّلها الحروف مثل «الإنسان حيوان ناطق»، و «زيد إنسان»، و «عمرو قائم»، فالهيئة فيها وضعت للدلالة على الهوهويّة التصديقيّة، و مفادها أنّ المحمول موضوع من غير دلالة على إضافة أو نسبة مطلقاً، لا في الشائعات من الحمل، و لا في الأوّليّات منه، و لا في البسائط، و لا المركبات:

أمّا في الأوّليّات و البسائط فواضح لأنّ النسبة بين المحمول و الموضوع فيهما غير معقولة بحسب نفس الأمر فإنّ الحدّ عين المحدود، و إنّما هو تفصيل نفس حقيقة المحدود، فلا يعقل إضافة واقعيّة بينهما في اعتبار تقرّر الماهيّة، و كذا في الهليّات البسيطة لا يمكن تحقّق الإضافة بين موضوعها و محمولها، و إلاّ يلزم زيادة الوجود على الماهيّة في الخارج، و كذا في حمل الشي‌ء على نفسه كقولنا: «زيد زيد» و «الإنسان إنسان» و هو واضح، و كذا فيما إذا حمل الشي‌ء على مصداقه الذاتي كقولنا: «البياض أبيض» و «زيد إنسان»، أو كمصداقه الذاتي مثل «الوجود موجود» و «اللّه تعالى موجود»، فإنّ في شي‌ء ممّا ذكر لا يتعقّل نسبة و إضافة بحسب نفس الأمر و الخارج.» [2]

 

توضیح :

    1. هیأت قضیه خبریه حملیه ای که حروف در آن نیست مثل «الانسان حیوان ناطق»، هیأت اسمیه غیر مؤوّله است.

    2. این هیأت ها وضع شده اند برای دلالت بر «هوهویت تصدیقیه».

    3. موضوع له این جملات «هوهویت» است و هیچ گونه دلالت بر «اضافه» یا «نسبت» ندارد؛ نه در حمل های شایع (زید انسان) نه در حمل های اولی (الانسان حیوان ناطق) نه در جملات بسیطه (مفاد هل بسیطه = زیدٌ موجودٌ) و نه در جملات مرکبه (مفاد هل مرکبه = زیدٌ قائمٌ)

    4. در حمل های اولی و در حمل های بسیط هیچ نسبتی در عالم خارج نیست چراکه در حمل های اولی محمول عین موضوع است و در حمل های بسیطه بین «وجود» و «ماهیت» هیچ گونه نسبتی نیست و الا لازم می آید در عالم عین، ماهیت، تقرّر و تحقّقی مغایر با وجود داشته باشد. [توجه شود که ماهیت و وجود غیر از هم هستند در مقام تصور ولی در عالم عین، بین آنها عینیّت برقرار است]

    5. همین طور ـ واضح است که نسبتی در بین نیست ـ در «حمل شئ علی نفسه» (زیدٌ زیدٌ) و در حمل شئ بر مصداق ذاتی خودش (البیاض أبیض و زیدٌ انسان) و در حمل شئ بر «مثل مصداق ذاتی» خودش (الوجود موجودٌ)

[مصداق گاهی ذاتی برای طبیعت است مثل بیاض برای أبیض و گاه مصداق عرضی برای طبیعت است مثل جدار برای أبیض ـ چراکه جدار به سبب آنکه بیاض در آن تحقق می یابد، أبیض است = حیثیت تقییدیه ـ. اما در مثل «الوجود موجودٌ» می گوییم «مثل مصداق» چراکه «موجود» طبیعت نیست و ماهیت ندارد، ولی چون مفهوم دارد، عرف آن را همانند دیگر طبایع می داند]

«و أمّا القضيّة اللفظيّة بما أنّها حاكية عن الواقع و تامّة الانطباق عليه، فلا يمكن أن تشتمل على شي‌ء زائد عن الواقع أو ناقص عنه و مع ذلك تكون منطبقة عليه، فإذا اشتملت على الدالّ على الإضافة و النسبة بين الموضوع و المحمول، فلا بدّ و أن يكون محكيُّها كذلك، مع أنّ الواقع خلاف ذلك، و لا معنى لتحقّق إضافة في الكلام من غير حكاية عن الواقع، فالهيئة الحمليّة في مثل تلك القضايا تحكي عن الهوهويّة و عينيّة الموضوع للمحمول، فلا يعقل أن تشتمل على النسبة لمنافاة الهوهويّة مع النسبة و الإضافة، و أمّا المعنى المفهوم من القضيّة فلا يعقل أن يكون أمراً زائداً عمّا اشتملت عليه القضيّة اللفظيّة فالقضيّة اللفظية موجبة لإحضار مفادها في الذهن، و كذا المعقول من نفس الأمر لا يمكن أن يكون زائداً على ما فيه، فلا تكون للنسبة واقعيّة في تلك القضايا، لا في الخارج و نفس الأمر، و لا في القضيّة اللفظيّة، و لا المعقول من الواقع، و لا المفهوم من القضيّة»[3]

توضیح :

    1. [ان قلت: عدم نسبت در مواردی که گفته شد، مربوط به «نسبت های خارجی» است ولی در قضیه لفظیه، چرا نسبتی در میان نباشد؟]

    2. [قلت:] قضایای لفظیه، حاکی از واقع هستند و انطباق تام با خارج دارند و لذا ممکن نیست که شامل چیزی باشند که در عالم واقع نیست و یا چیزی که در خارج هست را نداشته باشند.

    3. آنچه ما می فهمیم [قضایای معقوله] نیز مطابق با قضیه لفظیه است [همانطور که قضیه لفظیه با عالم نفس الامر مطابق است] و مشتمل بر چیزی بیش از آن نیست.

«و أمّا حديث تقوّم القضيّة بالنسبة و أنّ الخبر ما كان لنسبته واقع تطابقه [أو لا تطابقه‌] فمن المشهورات التي لا أصل لها، و سنشير إلى ميزان قبول القضيّة لاحتمال الصدق و الكذب.»[4]

توضیح :

[ان قلت:] گفته شده است که قضیه دارای نسبت است که گاه با خارج مطابق است که می شود صادق؛ و گاه با خارج مطابق نیست که می شود کاذب.

[قلت:] این کلام، مشهور است و اصل و اساسی ندارد و خواهیم گفت که ملاک صدق و کذب، چیست.

«و أمّا الشائعات من الحمل التي لا يحمل فيها المحمول على مصداقه الذاتي مثل «زيد أبيض» و «عمرو عالم» فتدلّ الهيئة فيها - أيضا - على الهوهويّة، فحينئذٍ إن قلنا بأنّ الذات مأخوذة في المشتقّ فتكون حالها كالحمل الشائع بالذات لعدم تعقّل النسبة بين الذات و الشي‌ء و بين الموضوع خارجاً، و إن قلنا ببساطة المشتقّ و أنّ الفرق بينه و بين المبدأ باللابشرطيّة و البشرط لائيّة، فبلحاظ أنّ اللابشرط لا يأبى عن الاتّحاد مع غيره يكون الموضوع متّحداً مع المحمول و تكون الهوهويّة متحقّقة فيها و القضيّة حاكية عنها، و قضيّة عرضيّة الحمل إنّما هي بالنظر الدّقيق البرهاني كموجوديّة الماهيّة بالعرض.»[5]

توضیح :

    1. قضایای حملیه به حمل شایع که در آنها موضوع، مصداق ذاتی محمول نیست (زیدٌ أبیض)؛ در این ها هم قضیه دلالت بر «هوهویت» می کند.

    2. چراکه: اگر گفتیم ذات مأخوذ در مشتق است [قائم = ذات ثبت له القیام] قطعاً نسبتی در بین نیست چراکه جمله «الانسان ذات [أو شئ] ثبت له القیام» بین انسان و ذات، هیچ نسبتی نیست.

    3. و اگر گفتیم ذات مأخوذ در مشتق نیست [و فرق قائم و قیام به «بشرط لا» و لا بشرطیت عن الحمل و الاتحاد» است] باز هم اگر «لا بشرط» لحاظ کردیم موضوع و محمول متحد شده و هوهویت می یابند.

    4. این در عالم خارج است و در عالم لفظ نیز، قضیه حاکی از آن است.

    5. [ان قلت: پس چرا می گوییم انسان مصداق عرضی قائم است]

[قلت:] این به نظر دقیق است مثل اینکه می گوییم ماهیت بالعرض موجود است در حالیکه عرف ماهیت را به تبع وجود، موجود نمی داند.

«فتحصّل ممّا ذكرنا: أنّ تلك القضايا الحمليّة بجميع أقسامها حاكية عن الهوهويّة، و هيئتها وضعت للدلالة عليها بحكم التبادر.»[6]

توضیح :

    1. همه قضایای حملیه غیر مؤوله، حاکی از «هوهویت» هستند و هیأت آنها وضع شده برای دلالت بر هوهویت.

    2. دلیل ما هم «تبادر» است.

    3. [پس موضوع له در جملات خبریه، «هوهویت» است]

 


[1] . مناهج الاصول : ج1 ص86.
[2] . همان : ج1 ص86 و 87.
[3] . مناهج الاصول : ج1 ص87 و 88.
[4] . مناهج الاصول : ج1 ص88.
[5] . همان : ج1 ص88 و 89.
[6] . همان : ج1 ص88 و 89.
logo