91/01/22
بسم الله الرحمن الرحیم
اشکالات بر مرحوم خویی :
اشکال اول : شیخنا الاستاد وحید خراسانی بر مرحوم خویی اشکال کرده است:
«و من الواضح أن «قصد الحکایة» غیر «الحکایة»، فالمدلول هو قصد الحکایة بالدلالة الوضعیة ـ الا إذا أقام قرینة علی الخلاف، کأن یکون فی مقام المزاح مثلاً ـ و قصد الحکایة لا تعلّق له بالخارج، و ما لا تعلق له بالخارج لا یوصف بالصدق و الکذب، فکیف تتصف الجملة الخبریة بالصدق و الکذب؟ هذا اولاً.» [1]
توضیح :
1. «قصد حکایت» ـ که از نظر مرحوم خویی موضوع له جمله خبریه است ـ با «حکایت» فرق دارد.
2. قصد حکایت، تعلق به عالم خارج ندارد [یعنی یا هست و یا نیست و در هر صورت ممکن است گوینده قصد حکایت داشته باشد ولی نسبتی در خارج نباشد یا بالعکس]
3. آنچه به خارج، تعلق ندارد، متصف به «صدق و کذب» نمی شود.
4. حال آنکه قضایای خبریه قطعاً متصف به صدق و کذب می شوند.
ما می گوییم :
1. ظاهراً مراد ایشان آن است که: آنچه در خارج است (محکی) یا هست یا نیست [یعنی زید یا قائم است یا قائم نیست] یعنی متصف به وجود و عدم می شود و نه صدق و کذب؛ اما «حکایت از آن» چون از تطابق حاکی و محکی سخن می گوید ـ و موضوع صدق و کذب تطابق است ـ لذا متصف به صدق و کذب می شود [البته از حیث ذات متصف به وجود و عدم هم می شود چنانکه از حیث حکایت گری، به صدق و کذب متصف می گردد]
حال : «قصد حکایت از واقع» صرفاً متصف به وجود و عدم می شود.
2. ظاهراً مرحوم خویی به این امر ملتزم می شود و چنانکه در انشاء، هم قائل به حکایت گری جمله انشایی شدند و هم اتصاف آن به صدق و کذب را نپذیرفتند، اینجا هم می توانند بگویند: جمله خبریه از حیث «قصد حکایت گری» متصف به وجود و عدم است ولی از حیث «مقصود» یعنی آنچه نسبت به آن قصد شده است، امکان اتصاف به صدق و کذب دارد. به عبارت دیگر «صدق و کذب» در جملات خبری «وصف به حال متعلقِ» جمله خبریه است (یعنی جمله خبری صادق، آن است که مقصود از آن صادق باشد و جمله خبری کاذب آن است که مقصود از آن کاذب باشد)
*
اشکال دوم :
«و ثانیاً إن المناط فی باب الدلالات اللفظیة هو التبادر، و الحق أن المتبادر من قولنا «زیدٌ قائم» هو نسبة القیام إلی زید، لا قصد الحکایة المتکلم عن تلک النسبة؛ نعم المتکلم الملتفت له قصد، لکنّ هذا غیر کون مدلول اللفظ هو القصد.» [2]
توضیح :
1. برای درک موضوع له هر چیزی، باید به تبادر عند العرف، رجوع کرد.
2. تبادر از جملات خبریه، «نسبت» است و نه «قصد حکایت از نسبت».
ما می گوییم :
1. مرحوم خویی برای رد قول مشهور ـ که موافق با تبادر است ـ دو دلیل اقامه کردند و قصد داشتند به وسیله آن «استحاله» قول مشهور را ثابت کنند.
2. طبیعی است که ما چون «ادله استحاله» که توسطه ایشان اقامه شد را نپذیرفتیم می توانیم این اشکال را تکمیل کرده و بپذیریم.
*
اشکال سوم :
«و ثالثاً ان قصد الحکایة بدون الحکایة محال، و الحکایة بدون الحاکی محال ایضاً، فلو کانت الهیئة دالّة علی قصد حکایة النسبة، فأین الدالّ و الحاکی عن ثبوت النسبة؟»[3]
توضیح :
1. اگر مدلول جمله خبریه، «قصد حکایت» است، باید حکایتی باشد تا آن را قصد کنیم.
2. «حکایت از واقع» وقتی حاصل می شود که «حکایت گری» داشته باشیم.
3. اگر جمله خبریه، دلالت می کند بر «قصد حکایت» ، چه چیزی حکایت می کند از «واقع»؟
[به عبارت دیگر: اگر لفظ حکایت و دلالت می کند بر «قصد» چه چیزی حکایت می کند از واقع (نسبت بین زید و قیام)]
ما می گوییم :
1. می توان این اشکال را چنین تقریر کرد: وقتی لفظ حکایت می کند از «قصد حکایت از نسبت خارجیه»:
• یا حاکی از نسبت خارجیه، همین لفظ است:
↙ در این صورت تقدم الشئ علی نفسه لازم می آید ؛ چراکه «لفظ حکایت می کند از قصد حکایت» یعنی لفظ باید هم در مرتبه «محکی» باشد (قصد حکایت) و هم در مرتبه «حاکی»؛ در حالیکه مرتبه حاکی «متأخر» است.
• یا حاکی از نسبت خارجیه، چیزی غیر از لفظ است:
↙ در این صورت می پرسیم آن «حاکی» چیست؟
حکایت می کندحکایت می کندحکایت می کند/ دلالت می کندحکایت می کند/ دلالت می کندپس:
محکی (2)محکی (2)حکایت (2)حکایت (2)محکی (1)محکی (1)حکایت (1)حکایت (1) لفظ قصد حکایت از خارج (نسبت خارجیه)
حال حکایت (1) به وسیله لفظ است، اما حکایت (2) به چه وسیله است؟ اگر به وسیله همان لفظ است، لازم می آید لفظ هم در مرتبه محکی (1) باشد و هم در مرتبه حاکی. و اگر به وسیله چیزی دیگری است، آن چیز چیست؟[4]
2. به نظر می رسد غفلت از یک امر باعث خلط امر بر مرحوم خویی شده است؛ آنچه فی الواقع اتفاق می افتد چنین است:
حکایت می کند به «دلالت لفظی وضعی»حکایت می کند به «دلالت لفظی وضعی»
لفظ نسبت خارجیه (خارج)
حکایت می کند به «دلالت عقلی/ عقلایی»حکایت می کند به «دلالت عقلی/ عقلایی» اینکه متکلم «قصد» کرده است حکایت آن را.
ظاهراً مرحوم خویی این نکته را به اشتباه به گونه ای دیگر تقریر فرموده اند.
توجه به همین نکته که گفتیم ما را به اشکال چهارم بر مرحوم خویی راهنمایی می کند.
*
اشکال چهارم :
«ان الدليل الّذي ساقه لاختيار هذا الوجه هو دعوى انه يستفاد عند إطلاق الجملة الخبرية كون المتكلم في مقام الاخبار و انه يقصد الحكاية.
و نظير هذا موجود في استعمال الألفاظ المفردة، فان المتكلم إذا أطلق اللفظ المفرد يفهم انه في مقام تفهيم معناه و إبرازه، فلما لم يلتزم في المفردات بأنها موضوعة لقصد تفهيم المعنى كما التزم بذلك في الجملة الخبرية؟، و انما التزم بأنها موضوعة لذات المعنى لكن مقيدة بتعلق الإرادة و القصد.» [5]
توضیح :
1. دلیل مرحوم خویی ـ بر اینکه موضوع له جمله خبریه، «قصد حکایت» است ـ آن است که مستفاد از جمله خبریه آن است که متکلم در مقام «اخبار» است.
2. همین مطلب (کون المتکلم فی مقام الاخبار) از مفردات هم استفاده می شود.
3. پس چرا در «مفردات» نمی گویند آنها وضع شده اند برای «قصد تفهیم معنی».
**
جمع بندی مبنای مرحوم خویی :
به نظر می رسد در این مبنا بین «داعی استعمال» و «موضوع له» خلط شده است؛ پس اینکه متکلم این جمله را به کار می برد و این کار به انگیزه آن است که می خواهد از خارج حکایت کند (داعی = قصد حکایت) کلام درستی است اما اینکه موضوع له جمله چیست؟ بحث دیگری است.
و طبیعی است که سامع با شنیدن جمله، یک بار به سبب دلالت وضعی (که از موضوع له استفاده می شود) به معنای جمله منتقل می شود و در عین حال به سبب اینکه تصور می کند متکلم اراده جدی دارد، به دلالت عقلی، از داعی و انگیزه او مطلع می شود.