« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

91/01/20

بسم الله الرحمن الرحیم



 

12345678910111213141234567891011121314

 

هیأت های اخباری :

بحث در انواع مختلفی که برای هیأت های خبری مطرح است، از آنجا ناشی شده است که برخی از اصولیون در وضع هیأت های خبری، قائل به تفصیل شده اند مثلاً امام بین «قضایای مؤوّله» و «غیر مؤوّله» فرق گذاشته اند و برخی دیگر بین وضع در جملات شرطیه و غیر شرطیه تفاوت گذاشته اند. پس بحث را در تمام اقسام جملات خبریه یک جا مطرح می کنیم و تفصیل های مطرح شده را به مرور بررسی می نماییم:

**

الف) کسانی که همه هیأت های خبری را دارای «وضع یکسان» می دانند:

الف ـ 1) مشهور:

«أما الجمل الخبرية فهي دالة على ثبوت النسبة بين طرفيها أو نفيها في نفس الأمر من ذهن أو خارج كالإنسان نوع أو كاتب»[1]

توضیح :

    1. مرحوم آخوند به مشهور نسبت داده است که موضوع له جمله خبریه، «ثبوت نسبت» یا «لا ثبوت نسبت» (در جملات موجبه و سالبه) است.

    2. یعنی : جمله خبریه وضع شده که بگوید بین مبتدا و خبر یا بین فعل و فاعل و مفعول و دیگر اجزاء جمله، «نسبتی ثابت» هست (یا نیست).

ما می گوییم :

    1. در این قول هیچ فرقی بین انواع مختلف جمله های خبری مختلف گذاشته نشده است.

    2. مراد مشهور از «ثبوت نسبت» چیست؟

«ثبوت» به معنای «وجود» است و مراد از اینکه می گوییم معنای جمله خبری، «ثبوت نسبت» یا «لا ثبوت نسبت» است، آن است که جمله خبری، گاه دلالت می کند بر «وجود نسبت» و گاه دلالت می کند بر «عدم نسبت».

پس : به بیانی می توان گفت که مراد از ثبوت نسبت، «نسبت ثابته» و مراد از لا ثبوت نسبت، «نسبت غیر ثابته» است.

حال : وقتی متکلم جمله خبریه را می آورد و سامع آن را می شنود، به «نسبت بین زید و قیام» (یا عدم نسبت بین زید و قیام = در جملات سالبه) پی می برد.

**

اشکالات بر مبنای مشهور :

1) اشکال مرحوم خوئی :

«السبب الأول : انها لا تدل على ثبوت النسبة خارجاً أو على عدم ثبوتها و لو ظناً مع قطع النّظر عن حال المخبر و عن القرائن الخارجية، مع ان دلالة اللفظ لا تنفك عن مدلوله الوضعي بقانون الوضع، و إلا لم يبق للوضع فائدة، فإذا فرضنا ان الجملة بما هي لا تدل على تحقق النسبة في الواقع و لا كاشفية لها عنه - أصلا - حتى ظناً، فما معنى كون الهيئة موضوعاً لها، بل يصبح ذلك لغواً فلا يصدر من الواضع الحكيم‌»[2]

توضیح :

    1. وقتی جمله به کار برده شد، هر کس جمله را شنید، از شنیدن این لفظ، به ثبوت نسبت منتقل شود؛ و اگر این گونه نباشد، وضع فائده ای ندارد.

    2. در حالیکه ما با شنیدن جمله خبریه، نه تنها قطع به ثبوت نسبت پیدا نمی کنیم بلکه ظن به آن هم پیدا نمی کنیم.

    3. قطع و یا ظن به ثبوت نسبت ناشی از «قرائن خارجیه» است. [3]

ما می گوییم :

    1. ظاهراً مراد مرحوم خویی آن است که همانطور که لفظ «زید»، معنای آن را به ذهن سامع می آورد، لفظ جمله خبریه هم، معنای آن را به ذهن سامع می برد. حال اگر معنای جمله خبریه «ثبوت نسبت» باشد، باید سامع با شنیدن جمله، به «ثبوت نسبت» پی ببرد؛ در حالیکه سامع بعضاً با شنیدن جمله خبریه، اصلاً به ثبوت نسبت پی نمی برد و نه قطع و نه ظن به آن پیدا نمی کند.

    2. مشکله این کلام آن است که بین «ثبوت نسبت» و «قطع به ثبوت نسبت» خلط شده است. یعنی ایشان تصور کرده است که اگر بگوییم معنای جمله خبریه، «ثبوت نسبت» است، معنایش آن است که وقتی سامع آن را شنید، «نسبت برای او ثابت می شود» و «سامع قطع پیدا می کند به ثبوت نسبت»، در حالیکه «نسبت ثابته بین زید و قیام» (ثبوت نسبت) پس از آنکه برای سامع حاصل شد، گاه متعلق قطع قرار می گیرد و گاه متعلق ظن ..

پس فرق است بین «ثبوت نسبت» و «قطع به ثبوت نسبت» به عبارت دیگر شنیدن جمله، سامع را متوجه «نسبت زید و قیام» می کند. اما این که به این مضمون قطع پیدا می کند یا نه، بحث دیگری است.

به عبارت دیگر : جمله خبریه دال بر نسبت بین «زید و قیام» است و ما با شنیدن، به «نسبت موجود بین زید و قیام در نفس الامر» منتقل می شویم ولی در این مرحله، این نسبت برای ما امری «ادعایی» است؛ و هنوز آن را تصدیق نکرده ایم.

توجه شود که : در «منطق» گفته شده است که فرق است بین «تصدیق» و «نسبت»؛ مرحوم مظفر می نویسد:

«اذا رسمت مثلثاً تحدث فی ذهنک صورة له، هی علمک بهذا المثلث، و یسمی هذا العلم «بالتصور»؛ و هو تصور مجرد لا یستتبع جزماً و اعتقادا و اذا تنبهت الی زوایا المثلث تحدث لها أیضاً صورة فی ذهنک و هی أیضاً من «التصور المجرد»؛ و اذا رسمت خطاً أفقیاً و فوقه خطاً عمودیاً مقاطعاً له تحدث زاویتان قائمتان، فتنتقش صورة الخطین و الزاویتین فی ذهنک؛ و هی من «التصور المجرد» أیضاً.

و اذا اردت ان تقارن بین القائمتین و مجموع زوایا المثلث، فتسأل فی نفسک هل هما متساویان؟ و تشک فی تساویهما، تحدث عندک صورة لنسبة التساوی بینهما و هی من «التصور المجرد» أیضاً.

فاذا برهنت علی تساویهما تحصل لک حالة جدیدة مغایرة للحالات السابقة و هی ادراکک لمطابقة النسبة للواقع المستلزم لحکم النفس و اذعانها و تصدیقها بالمطابقة؛ و هذه الحالة أی «صورة المطابقة للواقع التی تعقلتها و أدرکتها» هی التی تسمی «بالتصدیق»؛ لأنّها إدراک یستلزم تصدیق النفس و إذعانها، تسمیة الشئ باسم لازمه الذی لا ینفک عنه.

اذن، إدراک زوایا المثلث، وإدراک الزاویتین القائمتین، إدراک نسبة التساوی بینهما کلها «تصورات مجردة» لا یتبها حکم و تصدیق؛ اما إدراک أن هذا التساوی صحیح واقع مطابق للحقیقة فی نفس الامر فهو «تصدیق».

و کذلک اذا ادرکت ان النسبة فی الخبر غیر مطابقة فی الواقع، فهذا الإدراک «تصدیق».»[4]

توضیح :

    1. وقتی مفهوم مثلث را تصور کردی، این یک «تصور» است.

    2. وقتی مفهوم زاویه را تصور کردی، این یک «تصور» است.

    3. وقتی زاویه قائمه را تصور کردی، این یک «تصور» است.

    4. وقتی نسبت بین زاویه های مثلت و ْ180 را تصور کردی، باز این هم «تصور» است.

    5. «تصدیق» آن جایی است که به برهان این قضیه برای شما ثابت شده باشد.

 


[1] . کفایة الاصول ؛ ص66.
[2] . محاضرات فی الاصول ؛ ج1 ص85.
[3] . ایضاً مرحوم خوئی در بحث مفهوم شرط هم می نویسد: «الأول: أنها لا تدل على ثبوت النسبة في الواقع أو عدم ثبوتها فيه و لو دلالة ظنية مع قطع النّظر عن حال المخبر من حيث وثاقته و ما شاكل ذلك و قطع النّظر عن القرائن الخارجية، مع أن من الطبيعي أن دلالة اللفظ لا تنفك عن مدلوله الوضعي بقانون الوضع، و عليه فما فائدته.و على الجملة فإذا افترضنا أن الجملة الخبرية لا تدل على تحقق النسبة في الواقع و لا تكشف عنها و لو كشفاً ظنياً فما معنى كونها موضوعة بإزائها فبطبيعة الحال يكون وضع الجملة لها لغواً محضاً فلا يصدر من الواضع الحكيم.» / محاضرات فی الاصول ؛ ج5 ص72.
[4] . المنطق ؛ ج1 ص15.
logo