« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

90/12/03

بسم الله الرحمن الرحیم

سؤال اول : آیا اعتبارات عقلایی، همیشه ناشی از «اعتبارات ادبی» است؟ سؤال اول : آیا اعتبارات عقلایی، همیشه ناشی از «اعتبارات ادبی» است؟

آیا اعتبارات عقلایی، همیشه ناشی از «اعتبارات ادبی» است (چنانکه آیت الله سیستانی می گوید)؟

یعنی آیا در همه اعتبارات عقلایی، نوعی «تشبیه» (یا امثال تشبیه از قبیل مجاز مرسل[1] ) نهفته است؟

[به این معنی که: معنای حقیقی ملکیت عبارت است از «احاطه انسان بر مملوکات تکوینی خودش» مثل احاطه ای که بر اعضاء و جوارحش دارد ـ مقوله ملک یا جده ـ بعد مجازاً و به کمک تشبیه، احاطه ای که انسان بر وسائل خودش داشته، «ملکیت» نامیده شده است ـ و لذا استعمالات در آن مرحله، مجازی است و اگر کسی می گفت این مملوک من است، مراد استعمالی اش مقوله جده بود ولی مراد جدی اش، قابلیت تصرف بود ـ اما بعدها همین نحوه شباهت و استعمال مجازی، سبب شد که انسان «ملکیت» را در وعاء اعتبار عقلایی وضع و جعل کند و از این پس هر گونه استعمال این کلام، به معنای اعتبار عقلایی است]

مرحوم اصفهانی در «حاشیه مکاسب»، بر همین عقیده است (هر چند درباره همه اعتبارات عقلایی، سخن نگفته است)؛ ایشان می فرماید:

«فمن البدیهی أن الملکیة الشرعیة و العرفیة، لیس تمام حقیقتها الّا اعتبار معنی مقولی لا یخرج عن مقولة الجدة و الاضافة»[2]

توضیح : ماهیت ملکیت شرعی، عبارت است از «مقوله جده» که در وعاء اعتبار فرض شده است.

اما این نکته مورد قبول حضرت امام نیست؛ ایشان می نویسد:

«و قد قلنا أنّ الملکیة الاعتباریة شبیهة بمقولة الاضافة و الجدة لا أنّها مأخوذة منهما»[3]

توضیح : ملکیت، شبیه به مقوله جده هست ولی از آن گرفته نشده است.

ما می گوییم :

بسیاری از اعتباریات عقلایی، اصلا ریشه در اعتباریات ادبی ندارند. بلکه شباهت به امری واقعی هم ندارند که بخواهیم ابتدای پیدایش آن ها را «اعتباریات ادبی» بدانیم؛ مثلا «عقد بیمه» یا حتی «عقد الاجارة» و یا «حقوق عقلایی» اصلا شباهتی با هیچ یک از امور تکوینی ندارند تا بخواهند از شباهت با آنها ریشه گرفته باشند.

اللهم الا ان یقال : در همین موارد هم ریشه اعتبارات عقلایی، در اعتبارات ادبی است، به این بیان که ابتداء با تشبیه رابطه حقیقی انسان با «اعضاء و جوارح»، به رابطه انسان و اشیاء خارجی، مالکیت حاصل شده است و بعد این مالکیت هم نسبت به «عین» و هم نسبت به «منافع» تصویر می شود. و از اولی «بیع» و از دومی «اجاره» حاصل شده است.

همچنین : چنانکه انسان اولی به اعضاء و جوارح خویش است، نسبت به برخی از امور هم اولی است. و لذا از این تشبیه، اعتبار عقلایی «حق» پدید می آید. توجه شود که وقتی ملکیت پدید آمد (که اعتبار عقلایی است)، پس از آن اعتبار عقلایی دیگری را آدمی پدید می آورد، که عبارت است از «انتقال این ملکیت». این اعتبار دوم یعنی عقد هم باز ریشه در یک اعتبار ادبی دارد. چنانکه امام خمینی می فرماید:

«و الظاهر أنّ العقد استعارة، إمّا من الحبل الذي ربط بنحو حصلت فيه العقدة؛ بادّعاء أنّ الإضافة الاعتباريّة هي الحبل، و أنّ تبادل الإضافتين هو العقدة، فاستعمل العقد الذي بمعنى‌ ربط حقيقي بنحو خاصّ تحصل به العقدة و اريد منه الإضافة الاعتباريّة ادّعاءً و استعارة. و إمّا من «عَقدَ العسلُ» أي غَلُظَ، تشبيهاً للمعقول بالمحسوس. و يحتمل أن تكون «العقود» جمع العقد بكسر العين؛ بمعنى القلادة، و استعير منه بدعوى‌ أنّ التعاقد بينهما كالقلادة على عنقهما. و الأوّل هو الأظهر؛ لمساعدة فهم العرف له، و يشهد له قوله تعالى‌: «وَ لَا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاحِ» و قوله: «أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ». إذ يظهر منهما أنّ الاعتبار في العقد هو الربط الخاصّ، الذي تحصل به العقدة ادّعاءً. و يؤيّده ما حكي عن «الكشّاف»: و العقد العهد الموثّق، شبّه بعقد الحبل و نحوه، و منه قول الحُطيئة:

قوم إذا عقدوا عقداً لجارهم شدّوا العناج و شدّوا فوقه الكربا[4]

و قول صاحب «مجمع البيان»: «و أصله عقد الشي‌ء بغيره، و هو وصله به، كما يعقد الحبل»

توضیح :

    1. عقد، ریشه در یک «استعاره» دارد.

    2. این استعاره، یا از «طناب» حاصل شده است، به اینکه: چنانکه طناب، به نوعی ربط را ایجاد می کند، عقد هم به اعتبار عقلایی، ربط را ایجاد می کند. و لذا تبادل الاضافتین [دو خلع و دو اضافه که هویت عقد است] یک نوع پیوند دادن است. پس عقد استعمال شده (در حالیکه معنای حقیقی اش، ربط حقیقی است) به نحو استعاره در اضافه اعتباریه.

    3. ممکن است این اعتبار عقلایی، از کلمه «عقد العسل = غلیظ شده عسل» استعاره شده باشد. [یعنی رابطه، محکم شد]

    4. ممکن است از «عقد» باشد به معنای «قلاده» با این توضیح که این بیع همانند «قلاده» است بر گردن متعاقدین و آنها را ملزم به رعایت می کند.

    5. اولین احتمال، بهترین است و مؤیداتی بر این امر وجود دارد.

و لکن الانصاف : ـ چنانکه امام می فرمایند[5] ـ در «عهد» و «نذر» نمی توان هیچ گونه شباهتی بین این اعتبارات عقلایی با واقعیات تکوینی یافت و لذا نمی توان گفت ریشه اعتبارات عقلایی در این دو، اعتبارات ادبی است.

سؤال دوم : آیا اعتبارات عقلایی، باید دارای «اثر» باشند؟ سؤال دوم : آیا اعتبارات عقلایی، باید دارای «اثر» باشند؟

آیا اعتبارات عقلایی، باید دارای «اثر» باشند؟ به این معنی که اگر اعتباری، اثر نداشت، اعتبار عقلایی نیست.

جواب : عموم کسانیکه متعرض این بحث شده اند، «اعتبارات عقلایی» را مشروط به وجود اثر دانسته اند.

مرحوم طباطبائی در «حاشیه کفایه»، می نویسد:

«و حيث كان الاعتبار كما قرع سمعك مرارا هو إعطاء حد شي‌ء أو حكمه لشي‌ء اخر لغرض ترتب آثار الحقائق عليه كان تحقق الاعتبار في محله محتاجا إلى تحقق آثار مترتبة عليه و كان نفس الاعتبار ملائما لما يترتب عليه من الآثار بحسب الحقيقة»[6]

توضیح :

    1. چون اعتبار، استعاره ای است که با هدف ترتب آثار شئ حقیقی بر امر استعاره ای حاصل می شود، اعتبار جایی پدید می آید که آثار بار شود.

    2. این آثار باید با آثار شئ حقیقی مناسب باشد (مثلا اثر ملکیت حقیقی و تکوینی، «جواز تصرف» است، اثر ملکیت اعتباری هم همین باشد.)

این امر مورد توجه حضرت امام نیز قرار گرفته است.[7] ایشان می نویسند:

«معلوم أنّ اعتبارات العقلاء إنّما هي لأغراض و احتياجات و مصالح التمدّن و العيش، و لا معنى لاعتبار ما لا يتعلّق به غرض و لا فائدة له رأساً، فهل يصحّ اعتبار عقد الزواج بين الشجرتين، فيقال: «إنّه نكاح فاسد» أو إنّه ليس إلّا اضحوكة؟! فتبديل منّ من ماء البحر بمنّ منه في البحر- كتبديل كفّ من تراب بكفّ منه في البرّ- اضحوكة، لا بيع، و لا معاملة اخرى‌.»[8]

 

توضیح :

    1. اعتبارات عقلاء برای احتیاجات آن هاست و آنچه از آن غرض و فائده ای حاصل نمی شود، اعتبار هم نمی شود.

    2. و لذا اعتبار ازدواج بین دو درخت، پدید نمی آید تا بگوییم «فاسد» است؛ و این اصلا مسخره است.

    3. همچنین مبادله بین یک مقدار آب دریا با مقداری دیگر از آب دریا، بیع نیست؛ چراکه اصلا این مبادله اعتبار نمی شود. [یا مبادله یک کف خاک با کف دیگری از خاک]

مرحوم شهید خمینی هم می نویسد:

«الأُمور الاعتباريّة - حدوثاً و بقاءً، سعةً و ضيقاً - متقوّمة بالحاجة التي تمسّ إليها فإنّ الإنسان في بدو المعيشة، ما كان يحتاج إلى التبادل، ثمّ بعد الحاجة إليه توسّل إلى اعتبار المبادلة، و هكذا إلى أن انتهى الأمر إلى زماننا الّذي ارتقى نهايته، و وصلت الاعتبارات غايتها لشدّة الاحتياج في النظام إليها»[9]

ما می گوییم :

    1. اساس اعتبار بر «نیاز» است و کار بدون غرض انجام نمی گیرد، چراکه محتاج علت غایی است.

    2. گاه علت غایی، امری عقلایی نیست، در این جا اعتبارات «وهمی» است.

    3. گاه علت غایی، امری عقلایی است؛ در این صورت :

     گاه غرض، تأثیر گذاری «احساسی» است، در این جا اعتبارات «ادبی» حاصل می شود.

     گاه غرض، رسیدن به آثاری است که حتما با پذیرش جامعه عقلاء، حاصل می شود. در این جا اعتبار «عقلایی» است.

    4. توجه شود که پیدایش اعتبار عقلایی، ابتدا توسط یک معتبر است (اعتبار عقلایی انشائی) و بعد توسط جامعه عقلاء پذیرفته می شود (اعتبار عقلایی حقیقی)

    5. حال : با توجه به اینکه هر فاعلی، با توجه به علت غایی کاری را انجام می دهد، اگر در جایی می دانیم علت غایی مترتب نمی شود، طبیعی است که کسی اعتبار نمی کند. (و نمی تواند که اعتبار کند)

 


[1] . در «نیابت» که یک اعتبار عقلایی است، تشبیه وجود ندارد بلکه ادعای عینیت است یعنی ابتداء ادعا می کند که نائب همان «منوب عنه» است مجازاً؛ ولی بعدا از این ادعای اولی، یک اعتبار عقلائی حاصل می شود. ن ک «المکاسب المحرمه» امام خمینی : ج2 ص316.
[2] . الحاشیة علی المکاسب : ص132.
[3] . کتاب البیع : ج1 ص150.
[4] . عناج = ریسمان دلو / کرب = ریسمان کوچک.
[5] . کتاب البیع : ج1 ص150.
[6] . حاشیه الکفایة : ج1 ص72.
[7] . الطلب و الاراده : ص27.
[8] . کتاب البیع : ج1 ص37.
[9] . تحریرات فی الاصول : ج1 ص276.
logo