90/12/01
بسم الله الرحمن الرحیم
3. اعتبار محض و اعتبار حقیقی 3. اعتبار محض و اعتبار حقیقی
مرحوم عراقی در «مقالات الاصول» در بیان اینکه «علقه وضعیه» از امور اعتباری است، می نویسد:
«و هو أنّ هذه العلقة و الارتباط بعد تمامية جعلها و صحّة منشأ اعتبارها و إن سمّيت من الأمور الاعتباريّة في قبال مالها ما بإزاء في الأعيان من نحو هيئة قائمة بها و لكن لم [تكن] من الاعتبارات المحضة المتقوِّمة بالاعتبار محضا بحيث تنعدم بانقطاعه بل كانت من الواقعيّات الّتي كان الاعتبار طريقا إليها بحيث كانت قابلة لتعلُّق الالتفات إليها تارة و الغفلة أُخرى، و لها موطن ذهني و خارجي»[1]
توضیح :
1. علقه وضعیه، اگرچه اعتباری است (در مقابل آنچه در عالم خارج هست مثل انسان) ولی از اعتبارات محض نیست.
2. اعتبارات محض، قوامشان به اعتبار است و با قطع اعتبار، معدوم می شوند [مثال: اینکه ما اعتبار می کنیم، موجودات وهمی مثل غول را]
3. اعتبارات حقیقی، آن اموری هستند که اعتبار کردن راهی است برای رسیدن به آن؛ و لذا گاه می شود آنها را مورد توجه قرار داد و گاهی می شود از آنها غفلت کرد [در عین حال باقی می مانند در حالیکه اگر از «اعتبارات محض» غفلت کنیم، معدوم می شوند]
4. موطن این اعتبارات حقیقی، هم ذهن است و هم خارج.
ایشان هم چنین «اعتبارات حقیقی» را دارای نوعی «تحصّل» در عالم عین می داند. و از زمره این اعتبارات، به «وضع» اشاره کرده و می نویسد:
«و لاریب فی أن هذا الربط الوضعی متحقق فی الخارج بعد جعل الوضع له .. و الملازمة الوضعیة جعلیة و کونها جعلیة لا ینافی تحققها و تقررها فی لوح الواقع کما أن جمیع العلوم المتخترعة تکون بعد إختراعها و جعلها کذلک مثلا علم النحو و العروض بعد اختراعها یکون لهما تقررٌ فی لوح الواقع و إن لم یوجد فی الخارج من یعلم شیئاً منهما .. تلک الملازمة الوضعیة بعد جعلها تکون من الامور الواقعیة و إنّما الاعتبار سبب لحدوثها لا أنه مقوم لذاتها کما هو کذلک فی مثل أنیاب الغول»[2]
توضیح :
1. اینکه وضع، جعلی و اعتباری است، منافی با این نیست که در لوح واقع، دارای «تقرر» باشد.
2. چنانکه همه علوم اختراع شده، بعد از آنکه اختراع شوند، در لوح واقع دارای تقرر می شوند و این تقرر باقی است حتی اگر یک نفر که به این علوم واقف است، موجود نباشد.
3. پس اعتبارات حقیقی، به سبب اعتبار حادث می شوند ولی بعد از جعل از امور «واقعی» می شوند. به خلاف اعتبارات «محض» که اعتبار [حدوثاً و بقاءٌ]، مقوم ذات آنهاست.
پس : از دیدگاه مرحوم عراقی، یک دسته از اعتبارات، «اعتباری محض» است که قوامش فقط به ذهن اعتبار کننده است. و دسته دوم، «اعتباری حقیقی» است که در عالم خارج دارای تقرر می شود.[3]
حضرت امام بر این مطلب، اشکال کرده اند که «اعتبارات» هیچ نحوه تحققی در عالم عین ندارند. ایشان می فرمایند: آن دسته از «اعتبارات» که مرحوم عراقی آنها را «اعتبارات حقیقی» می نامد، هیچ تقرّری در عالم عین ندارند و با رفتن اعتبار کنندگان، از بین می روند.
«فإنّه مع انعدام المعتبرين و مناشئ اعتبارها و محالّ كتبها لم يكن لها تحقّق، كما أنّ الألسنة القديمة المتداولة بين البشر المنقرضين بوجودها العلميّ و الكتبي صارت منقرضة معدومة، و ليس لها عين و لا أثر في الخارج و الذهن، و ما لا وجود له في الخارج و العين فليس بشيء. نعم، القوانين العلميّة التي لها موازين واقعيّة كشف عنها العلم لم تنعدم بانعدام المكاشفين، فقانون الجاذبة له واقعٌ كُشف أم لم يكشف، بخلاف الجعليّات»[4]
توضیح :
1. اگر معتبرین از بین رفته اند، «اعتباری» هم از بین می رود؛ و لذا اعتباریات، هیچ تحققی در عالم واقع ندارند.
2. پس این تقسیم، باطل است.
تقسیم نهایی اعتبارات تقسیم نهایی اعتبارات
ما می گوییم: تقسیم اعتبارات، به دو نوع اصلی «شخصی و عقلایی»، با این تمایز است که گاه اراده جدی و اراده استعمالی در این اعتبار، مطابق یکدیگر است؛ در این صورت این اعتبار مذکور، «اعتبار عقلایی» است و گاه مطابق با یکدیگر نیست (شخصی ادبی) و یا اصلا دارای اثر اجتماعی نیست (شخصی محض)، در این صورت اعتبار، «اعتبار شخصی» است.
حال : در اعتبارات شخصی، گاه این اعتبارات هیچ ربطی با افراد دیگر ندارند ـ مثل اعتبار کردن غول و توهم های شخصی ـ و گاه برای تحت تأثیر قرار دادن دیگران است. در صورت دوم اعتبارات شخصی ادبی حاصل می شود که غالباً ریشه در «صنایع ادبی» دارند.
و در اعتبارات عقلایی : گاه شخص اعتبار کننده، امری را اعتبار می کند برای اینکه توسط عقلاء پذیرفته شود، در این صورت اعتبار کننده واحد است، ولی برای اینکه این اعتبار شخصی توسط عقلاء پذیرفته شود، این کار را انجام می دهد.
اما گاه این اعتبار، اعتبار کننده واحد ندارد، بلکه در «وعاء اعتبار عقلایی» اعتبار می شود. (و تا وقتی که یکی از عقلاء باقی است، این اعتبار هم هست) غالباً اعتبار عقلایی حقیقی از اعتبار عقلایی انشائی، حاصل می شود.
نکته : نام گذاری اعتبارات عقلایی انشائی و حقیقی را از تقریرات امام خمینی در کتاب البیع استفاده کرده ایم.[5]