90/11/18
بسم الله الرحمن الرحیم
پس : بعد از بررسی همه اقوال می گوییم :
• موضوع له حروف، عبارت است «مفهوم غیر مستقل ربط» که نفس متکلم به وسیله آن بین مفاهیم اسمی ایجاد ارتباط می کند. به این ترتیب که مثلا موضوع له «مِن» مفهوم غیر مستقل ربط ابتدائی (یا به تعبیری مفهوم ابتدای آلی یا به تعبیری مفهوم ابتدای اندکاکی) است.
• نحوه وضع در حروف، عبارت است از «وضع عام ؛ موضوع له عام» (چنانکه در کلام مرحوم صاحب هدایة المسترشدین مورد اشاره قرار گرفته بود) به این صورت که واضع لفظ «مِن» را برای مفهوم غیر مستقل ربط ابتدائی، وضع کرده است. و این مفهوم، مفهومی است کلی و مفاهیمی که در ذهن ربط ابتدایی را ایجاد می کنند، مصادیق آن مفهوم کلی هستند. و به حمل شایع بر آنها «مفهوم غیر مستقل ربط ابتدائی» صدق می کند.
• ان قلت : رابطه مفهوم و مصداق باید رابطه «مفهوم و وجود» باشد!
قلت : چنین حرفی غلط است، چراکه مفهوم انسان مصداق حقیقی مفهوم کلی است و رابطه آنها هم رابطه «مفهوم و وجود» نیست.
خاتمهخاتمه
در پایان بحث از حروف، لازم است به یک نکته اشاره کنیم: طبق آنچه گفتیم حروف وضع شده اند برای ایجاد ربط بین دو مفهوم اسمی؛ و اینکه آن دو مفهوم جزئی باشند یا کلی باشند، فرقی در این امر نمی کند. چراکه رابط بین دو مفهوم کلی (یا عام) جزئی است چراکه بین دو فرد از مفاهیم ارتباط ایجاد می کند و نه بین مصادیق آن مفاهیم.
به عبارت دیگر در جمله «کل عالم فی داره» اگرچه طرفین «فی» کلی هستند و متکلم می خواهد بگوید عالم اول در منزل عالم اول است و عالم دوم در منزل عالم دوم و ...؛ و لذا هر عالمی در خانه خودش است، ولی «کل عالم» و «داره» دو مفهوم هستند که هیچ تعددی هم در مفهومیت آنها نیست و لذا «فی» بین آن دو مفهوم ارتباط ایجاد می کند. به همان صورت که در «زیدٌ فی الدار» بین زید و دار ارتباط ایجاد می کند.
حضرت امام در مناهج این مطلب را نپذیرفته اند و به گونه ای دیگر مسئله را تصویر کرده اند؛ ایشان می نویسد:
«و التحقيق أن يقال: إنّ تلك الحروف لمّا كانت تابعة للأسماء في التحقّق الخارجيّ و الذهنيّ و في أصل الدلالة على معانيها، كانت تابعة لها في كيفيّة الدلالة أي الدلالة على الواحد و الكثير، فتكون دالّة على واحد عند كون الأطراف كذلك، و على الكثير إذا كانت الأطراف كذلك. ففي قولنا: «كلّ عالمٍ في الدار» يكون العالم دالاً على عنوان المتلبّس بالعلم، و الكلّ على أفراده، و لفظة «في» على الروابط الحاصلة بينها و بين الدار، فيكون من قبيل استعمال اللفظ في المعاني الكثيرة، لا استعماله في كلّيّ منطبق على الكثيرين لعدم تعقّل ذلك و إمكان ما ذكرنا بل وقوعه»[1]
توضیح :
1. حروف در خارج و در ذهن و در کیفیت دلالت، تابع اسماء [طرفین] هستند.
2. به همین جهت، حروف تابع کثرت و وحدت اسماء هستند.
3. اگر اطراف واحد هستند (مثل زیدٌ فی الدار) حرف هم دال بر واحد است و اگر اطراف کثیر هستند (مثل کل عالم فی الدار) حرف هم دال بر کثرت است.
4. در در فرض دوم: عالم دلالت می کند بر عنوان «متلبّس به علم»، کل دلالت می کند بر مصادیق و افراد عالم و لفظ «فی» دلالت می کند بر رابطه های که بین افراد عالم و دار است.
5. در این صورت «فی» استعمال در اکثر از معنی واحد شده است و نه در معنای «کلی»؛ چراکه استعمال در کلی، محتاج وجود قدر مشترک است در حالیکه حروف وضع شده اند برای موضوع له جزئی [توجه شود که امام موضوع له حروف را جزئی می دانند و لذا می فرمایند نمی شود حرف را در معنای «کلی» استعمال کرد چراکه استعمال در غیر موضوع له است و اگر حرف به صورت کلی لحاظ شود، مفهوم اسمی است]