90/11/17
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت امام، پس از آنچه از ایشان خواندیم به تقسیم بندی حروف اشاره می کنند:
«بحث و تحقيق في بيان بعض أقسام الحروف:
ما ذكرنا من كون الحروف حاكيات عن الارتباطات ليس حكماً كليّاً للحروف، بل هو شأن بعضها، و بعض آخر منها ليس حاكياً عن الواقع، بل موجد لمعناه، كحروف القسم و التأكيد و التنبيه و التحضيض و الردع و أمثالها، فإنّها وضعت لأن تكون آلة لإيجاد معانيها، و تستعمل استعمالاً إيجاديّاً، كما أنّ شأن بعض الأفعال كذلك كما يأتي ضرورة أنّه ليس للقسم و التأكيد و الردع - مثلاً - واقع تحكي حروفها عنه، بل المتكلّم ينشئ معانيها بالحروف، فلا شبهة في تحقّق هذين النحوين في الحروف.
و لست الآن بصدد استقصاء أحوال جميع الحروف. و لا دعوى حصرها فيهما، و لا بصدد أقسام النسب في القضايا البسيطة و المركّبة و الإيجابيّة و السلبيّة، بل بصدد بيان أنّ هذين النحوين من الحروف يكونان في لسان العرب و الفرس بل سائر الألسنة حسب مسيس الاحتياج إليهما، و لا يكون جميعها إيجاديّة و لا حاكية، و لا ننحرف عن هذه الطريقة المطابقة لوجدان كلّ صاحب لسان إلاّ ببرهان.» [1]
توضیح :
1. آنچه تا کنون خواندیم (حاکی بودن حروف از مفهوم ربط = مبنای مشهور) درباره همه حروف جاری نیست؛ بلکه درباره برخی از آنها صادق است.
2. برخی دیگر از حروف «حکایت گر از واقع» نیستند بلکه معنای خود را ایجاد می کنند؛ مثل حروف «قسم، تأکید، تنبیه، تحضیض (هلّا، الا، لولا، لوما، هلّا ؛ فقط بر سر فعل می آید: اگر بر سر فعل ماضی بیایند دلالت بر «ملامت بر ترک فعل» می کند: هلّا آمنتَ = ملامت می کند که چرا ترک کردی ایمان آوردن را ؛ و اگر بر سر فعل مضارع بیاید: تحریک و تشویق می کند که کار را انجام دهید؛ هلا تومن = تشویق می کند که ایمان بیآور) ردع (کلا = کسی می گوید سأضرب زیداً می گوییم: کلا یعنی نزن) و امثال آن (نداء، استفهام، تمنّی، ترجّی)
3. این دسته وضع شده اند که معانی خود را ایجاد کنند؛ این دسته از حروف استعمال می شوند که با آنها معنایی را ایجاد کنند. (چنانکه برخی از افعال چنین هستند)
4. این دسته (ایجادی ها) حکایت گر از چیزی نیستند و واقعیتی که از آن حکایت کنند وجود ندارد؛ بلکه متکلم معنای آنها را به وسیله آنها ایجاد می کند.
5. در اینکه در میان حروف، این دو دسته حرف، وجود دارند، تردیدی نیست.
6. و اکنون ما در صدد آنکه معنای همه حروف را بشناسیم، نیستیم و ادعا هم نمی کنیم که همه حروف از این دو گونه هستند. بلکه می گوییم این دو نوع حرف در همه زبان ها هست. (پس چنین نیست که همه حروف ایجادی باشند یا همه حروف حکایی باشند و ما هم از پذیرش این دو نوع حرف که مطابق با وجدان هر کسی که متکلم به یک زبان است، می باشد، منحرف نمی شویم. مگر آنکه برهان بر خلاف آن باشد؛ و چون برهانی نیست، وجود این دو نوع حرف را می پذیریم)
مرحوم لنگرودی در تقریرات امام می نویسند که امام برای حروف، قسم سومی را هم قائل هستند.
ایشان می نویسد:
«و المتبادر من بعض الحروف أنّها مثل علامات الإعراب من الرفع و النصب و الجرّ، ك «كاف» الخطاب في قوله تعالى حكاية عن زليخا: «فذلكنّ الذي لمتنّني فيه»، فإنّ الكاف لا تدلّ و لا تحكي عن معنىً، و إنّما هي علامة لكون المخاطب مذكّراً»[2]
ظاهر این عبارت آن است که امام می فرمایند که «کافِ خطاب»، علامت است ولی حکایت نمی کند. یعنی علامت است ولی بدون معنی است. در حالیکه مرحوم اشتهاردی می نویسد: علامت است و وضع دارد. ایشان می نویسد:
«و أمّا «كاف» الخطاب فقد يقال: إنّها إيجاديّة وضعت لإيقاع المخاطبة في الخارج، و ليس كذلك، بل فيها احتمالان:
أحدها: أنّها موضوعة للدلالة على ذكوريّة المخاطب و انوثيّته، أو وحدته و تثنيته و جمعه مثل: «ذلك» و «ذلكما» و «ذلكم» و «ذلكنّ».
و ثانيهما: أنّها تدلّ على المذكورات من دون أن تكون موضوعة لها، و الظاهر هو الأوّل.» [3]
توضیح :
1. درباره کاف خطاب گفته شده که ایجادی است و «تخاطب» را در خارج ایجاد می کند. در حالیکه چنین نیست. [یعنی همانطور که حروف نداء، «ندا» را ایجاد می کنند، کاف تخاطب را ایجاد می کند «ذلک کبیر = ای کسی که من با تو مخاطبه دارم، این شئ کبیر است»]
2. دو احتمال درباره «کاف خطاب» هست:
الف: وضع شده اند برای دلالت ب: دلالت دارند. ولی برای این امر وضع نشده اند
3. ظاهراً احتمال اول، درست است.
ما می گوییم :
1. جمع بین این دو عبارت به آن است که بگوییم از دیدگاه امام کاف خطاب علامت است ولی بر معنایی دلالت نمی کند (جواهر) هر چند برای همین علامیت وضع شده است. (تنقیح) یعنی اگرچه ما می فهمیم که مخاطب یک نفر مذکر است (در ذلک) ولی این فهم ما به این طریق نیست که موضوع له کاف، «یک نفر مذکر» باشد بلکه این مطلب از آن فهمیده می شود.
2. سابق بر این، در تبیین بحث از علامیّت، گفتیم علامت دارای معنا می باشد و حتما هم وضع دارد؛ پس نمی توان قائل به علامیت شد ولی علامت را دارای معنا ندانست.
3. شایان ذکر است که آیت الله سبحانی در «تهذیب الاصول»[4] در تقریر کلام امام صریحاً حروف را به دو قسم تقسیم کرده و از این قسم سوم یاد نکرده است.
جمع بندی کلام امام خمینی جمع بندی کلام امام خمینی
1. در برخی تقریرات آمده بود که ایشان حروف را 3 قسم کرده اند ولی چنانکه در متن مناهج هم آمده، ایشان تنها به 2 قسم اصلی درباره حروف اشاره کرده اند. (اگرچه امکان وجود اقسام دیگر را پذیرفته اند)
2. درباره حروف «حکایی»، سخن ایشان به احتمال زیاد همان کلام مشهور (مرحوم بروجردی و مرحوم اصفهانی) است (هر چند احتمال دارد مراد ایشان مطابق با تقریری باشد که مرحوم روحانی از کلام محقق اصفهانی ارائه کرده بود).
3. درباره قسم دوم، ایشان به «ایجادیت» آن دسته از حروف قائل شده اند.
ما می گوییم :
1. درباره اینکه آیا یک قسم از حروف ایجادی هستند یا نه؟ باید در ضمن بحث از «انشاء» سخن بگوئیم. لذا از نقد و بررسی آن فعلا چشم می پوشیم تا در آنجا بحث را به طور مفصل بررسی کنیم.
2. درباره قسم اول، سابق بر این گفتیم، این مبنا تام و پذیرفته است.